۱۳ -ده گفتار از رهبرمعظم انقلاب در تحلیل مبارزات سیاسی امامان معصوم(ع): تلاش پیامبر اکرم(ص) برای ایجاد جامعه اسلامی ۱۳۹۹/۰۲/۲۸
ده گفتار از رهبرمعظم انقلاب در تحلیل مبارزات سیاسی امامان معصوم(ع) - ۱۳
تلاش پیامبر اکرم(ص) برای ایجاد جامعه اسلامی
اسلام آمد و با یک فریاد، مقدّمات انقلاب خود را فراهم کرد. سیزده سال این مقدّمات به طول انجامید و انقلاب به ثمر نرسید. تا وقتى پیغمبر(ص) در مکّه است، همهاش تلاش و کوشش است؛ امّا کوششى که از نظر کوتهبینان، کوششی است بىثمر؛ همهاش فدا دادن است، همهاش شکنجه کشیدن است، همهاش مطرود خویش و بیگانه بودن است و یک جا تبعید دسته جمعى شدن است به شعب ابىطالب1؛ گرسنگىها و محرومیّتها و صدمه خوردنها و یأسها و تردیدها و دودلىها براى افراد کمایمان.
اینها مقدّمات انقلاب است؛ اینها ضرورتهایی است که رسیدن به آن قلّه حاکمان یک جامعه انسانى متوقّف است بر آن. تا اینکه پیغمبر(ص) هجرت میکند. اینجا انقلاب به نقطه ثمربخشى میرسد، آن وقت یک جامعهاى به وجود مىآید.
شاید من این را در ضمن همان بحثها گفته باشم که هجرت پیغمبر(ص) یک امر غیر قابل پیشبینى نبود، یک امر تصادفى نبود. غالباً خیال میکنند که هجرت پیغمبر(ص) یک امر تصادفى است؛ یعنی اتّفاقا یک عدّهاى از انصار آمدند نشستند قرآن را گوش کردند، بعد پیغمبر(ص) را به مدینه دعوت کردند، پیغمبر(ص) هم به مدینه رفت و بعد هم در مسجد مشغول موعظهى مردم شد تا اینکه از دنیا رفت.
قضیّه این نبود. در آن زمان دو نیاز در مقابل هم قرار گرفت، دو چیز بشدّت به یکدیگر نیازمند بودند: مدینه نیازمند یک آیین نو است که یک زندگى تازهاى را برایش به ارمغان بیاورد. مدینه از جنگها خسته شده، از خونریزىها به ملالت نشسته، برادرکشىگریبان او را آنچنان گرفته که او را از زندگى بیزار کرده؛ یک مدینه محتاج، یک مدینه فقیر، یک مدینه مورد تحقیر، یک مدینه بازیچهى یهود، مدینهاى که بزرگانش هم نمیتوانند با هم کنار بیایند تا چه برسد به عوامش و مردم خردهپا. مدینه محتاج یک نیرویی، یک قدرتى، یک برنامه، یک قانون و یک نفرى است که بیاید و بتواند مدینه را اداره کند.
نیاز دوم، نیاز پیغمبر اسلام(ص) است. پیغمبر اسلام(ص) بعد از آنکه در مکّه خطّ او را نخواندند، خویشانش او را طرد کردند، یاران او را شکنجه کردند، در طائف او را نپذیرفتند و با سنگ از او پذیرایی کردند و یک شب هم نگذاشتند در آنجا بماند2 و قبائل اطراف مکّه هر کدام به یک شکلى به او پاسخ رد دادند و نجیبترین قبائلى که با او روبهرو شد، در مقابل قبول اسلام، جانشینى او را طلب کرد3، بعد از آنکه از این همه شکستهای حتمی عبور کرد _ شکستهاى ضرورى، شکستهای حتمی، شکستهاى اجتنابناپذیر؛ شکستهایی که یک نهضت تا از آن مرحلهها نگذرد، هرگز به پیروزى نمیرسد؛ شکستهایی که در حکم سالیان ده و یازده و دوازده است براى یک آدمى که میخواهد به سن چهارده و پانزده و شانزده برسد _ نیازمند یک زمینه آماده و مستعد، نیازمند یک مدینه، نیازمند یک عدّه انسان عطشناک، نیازمند یک زمینهاى است که بذر سالم و ثمربخش خود را در آنجا بپاشد.
ناگهان این دو نیاز روبهروى هم قرار میگیرد. پیغمبر(ص) پیشنهاد میکند، آنها میبینند عجب چیز خوبى است و قبول میکنند. بعد، پیغمبر(ص) زمینه کار را محکمتر میکند، با آنها پیمان میبندد، بعد هم شبانه بلند میشود مىآید مدینه و به دوستانش میگوید که وقتى من رفتم، همهتان بیایید مدینه و همه هجرت کنید و واجب میکند هجرت را براى یارانش و پیروانش، و در مدینه یک حکومت، یک جامعه، یک مدنیّت نو، یک تشکیلات نو، یک قواره ایدهآل براى زندگى انسان به وجود مىآورد.
مقرّرات اسلامی برای ایجاد جامعه اسلامی
براى اداره این جامعه، یک مکتبى هم از طرف خدا آمده؛ یک سلسله معارف آمده، یک سلسله مقرّرات حقوقى آمده: شما اگر دزدى کنى، مجازاتش این است. اگر بر سر دیگرى زدى، مجازاتش این است. توای حاکم! اگر استبداد ورزیدى، مجازاتت این است. توای محکوم! اگر استبداد او را دیدى و چنین و چنان نکردى، یا چنین و چنان کردى، مجازاتت این است. آن کسانى که زور میگویند، مجازاتشان این است. آن کسانى که میخواهند به خدا نزدیک شوند، راهش این است. آن کسانى که علاقهمند به مصالح جامعه اسلامى نیستند، باید خود را اینجور مداوا کنند.
براى اینکه این گردونه تا ابدیّت به پیش برود، آنجا یک سلسله مسائل لازم و ضرورى پیشبینی شده است. این موجود نوظهور که اسمش «جامعهى اسلامى» است، باید تا ابد بماند و براى اینکه تا ابد بماند، احتیاج به یک سلسله دستورات دارد. این دستورات را به او میگویند، آنها را مینویسند، به صورت کتابى در میآورند، کتاب را میدهند زیر بغل جامعه اسلامى، میگویند هر وقت احتیاج پیدا کردى، باید اینها را نگاه کنى و بخوانى و راه خودت را ادامه دهى و پیش بروى.
این کتاب چیست؟ منظورم از این کتاب، فقط قرآن نیست؛ یادتان باشد. مخصوصاً باز تکرار میکنم و تأکید میکنم که مقصودم از این کتاب، فقط قرآن نیست؛ بلکه منظورم از این کتاب، مجموعه احکام و معارف و اخلاقیّات و مسائل حقوقى و بقیّه چیزهایی است که در فرهنگ اسلامى موجود و مضبوط است و تبیین شده؛ اعمّ از کتاب یا سنّت پیغمبر(ص)، روش پیغمبر(ص)، گفتار پیغمبر(ص) و غیره. این را میدهند به این جامعه، به این موجود تازهپاى نوظهور و میگویند: «این در دست تو است، این دارو براى ادامه زندگى تو لازم است، این راهنمایی ضرورى است؛ باید این را داشته باشى».
پانوشتها
1- درّهای میان دو کوه ابوقبیس و خندمه در مکّه است. در سال هفتم بعثت، رسول خدا(ص) و مسلمانان به سبب آزارهای مشرکان مکّه به آنجا رفتند و سه سال در محاصره اقتصادی و اجتماعی در آن به سر بردند.
2- السّیرة النّبویّة، ابن هشام، ج2، ص266؛ اعلام الوری باعلام الهدی، ج 1 ص133
3- مناقب آل ابیطالب(ع)، ابن شهرآشوب، ج1، ص257
اینها مقدّمات انقلاب است؛ اینها ضرورتهایی است که رسیدن به آن قلّه حاکمان یک جامعه انسانى متوقّف است بر آن. تا اینکه پیغمبر(ص) هجرت میکند. اینجا انقلاب به نقطه ثمربخشى میرسد، آن وقت یک جامعهاى به وجود مىآید.
شاید من این را در ضمن همان بحثها گفته باشم که هجرت پیغمبر(ص) یک امر غیر قابل پیشبینى نبود، یک امر تصادفى نبود. غالباً خیال میکنند که هجرت پیغمبر(ص) یک امر تصادفى است؛ یعنی اتّفاقا یک عدّهاى از انصار آمدند نشستند قرآن را گوش کردند، بعد پیغمبر(ص) را به مدینه دعوت کردند، پیغمبر(ص) هم به مدینه رفت و بعد هم در مسجد مشغول موعظهى مردم شد تا اینکه از دنیا رفت.
قضیّه این نبود. در آن زمان دو نیاز در مقابل هم قرار گرفت، دو چیز بشدّت به یکدیگر نیازمند بودند: مدینه نیازمند یک آیین نو است که یک زندگى تازهاى را برایش به ارمغان بیاورد. مدینه از جنگها خسته شده، از خونریزىها به ملالت نشسته، برادرکشىگریبان او را آنچنان گرفته که او را از زندگى بیزار کرده؛ یک مدینه محتاج، یک مدینه فقیر، یک مدینه مورد تحقیر، یک مدینه بازیچهى یهود، مدینهاى که بزرگانش هم نمیتوانند با هم کنار بیایند تا چه برسد به عوامش و مردم خردهپا. مدینه محتاج یک نیرویی، یک قدرتى، یک برنامه، یک قانون و یک نفرى است که بیاید و بتواند مدینه را اداره کند.
نیاز دوم، نیاز پیغمبر اسلام(ص) است. پیغمبر اسلام(ص) بعد از آنکه در مکّه خطّ او را نخواندند، خویشانش او را طرد کردند، یاران او را شکنجه کردند، در طائف او را نپذیرفتند و با سنگ از او پذیرایی کردند و یک شب هم نگذاشتند در آنجا بماند2 و قبائل اطراف مکّه هر کدام به یک شکلى به او پاسخ رد دادند و نجیبترین قبائلى که با او روبهرو شد، در مقابل قبول اسلام، جانشینى او را طلب کرد3، بعد از آنکه از این همه شکستهای حتمی عبور کرد _ شکستهاى ضرورى، شکستهای حتمی، شکستهاى اجتنابناپذیر؛ شکستهایی که یک نهضت تا از آن مرحلهها نگذرد، هرگز به پیروزى نمیرسد؛ شکستهایی که در حکم سالیان ده و یازده و دوازده است براى یک آدمى که میخواهد به سن چهارده و پانزده و شانزده برسد _ نیازمند یک زمینه آماده و مستعد، نیازمند یک مدینه، نیازمند یک عدّه انسان عطشناک، نیازمند یک زمینهاى است که بذر سالم و ثمربخش خود را در آنجا بپاشد.
ناگهان این دو نیاز روبهروى هم قرار میگیرد. پیغمبر(ص) پیشنهاد میکند، آنها میبینند عجب چیز خوبى است و قبول میکنند. بعد، پیغمبر(ص) زمینه کار را محکمتر میکند، با آنها پیمان میبندد، بعد هم شبانه بلند میشود مىآید مدینه و به دوستانش میگوید که وقتى من رفتم، همهتان بیایید مدینه و همه هجرت کنید و واجب میکند هجرت را براى یارانش و پیروانش، و در مدینه یک حکومت، یک جامعه، یک مدنیّت نو، یک تشکیلات نو، یک قواره ایدهآل براى زندگى انسان به وجود مىآورد.
مقرّرات اسلامی برای ایجاد جامعه اسلامی
براى اداره این جامعه، یک مکتبى هم از طرف خدا آمده؛ یک سلسله معارف آمده، یک سلسله مقرّرات حقوقى آمده: شما اگر دزدى کنى، مجازاتش این است. اگر بر سر دیگرى زدى، مجازاتش این است. توای حاکم! اگر استبداد ورزیدى، مجازاتت این است. توای محکوم! اگر استبداد او را دیدى و چنین و چنان نکردى، یا چنین و چنان کردى، مجازاتت این است. آن کسانى که زور میگویند، مجازاتشان این است. آن کسانى که میخواهند به خدا نزدیک شوند، راهش این است. آن کسانى که علاقهمند به مصالح جامعه اسلامى نیستند، باید خود را اینجور مداوا کنند.
براى اینکه این گردونه تا ابدیّت به پیش برود، آنجا یک سلسله مسائل لازم و ضرورى پیشبینی شده است. این موجود نوظهور که اسمش «جامعهى اسلامى» است، باید تا ابد بماند و براى اینکه تا ابد بماند، احتیاج به یک سلسله دستورات دارد. این دستورات را به او میگویند، آنها را مینویسند، به صورت کتابى در میآورند، کتاب را میدهند زیر بغل جامعه اسلامى، میگویند هر وقت احتیاج پیدا کردى، باید اینها را نگاه کنى و بخوانى و راه خودت را ادامه دهى و پیش بروى.
این کتاب چیست؟ منظورم از این کتاب، فقط قرآن نیست؛ یادتان باشد. مخصوصاً باز تکرار میکنم و تأکید میکنم که مقصودم از این کتاب، فقط قرآن نیست؛ بلکه منظورم از این کتاب، مجموعه احکام و معارف و اخلاقیّات و مسائل حقوقى و بقیّه چیزهایی است که در فرهنگ اسلامى موجود و مضبوط است و تبیین شده؛ اعمّ از کتاب یا سنّت پیغمبر(ص)، روش پیغمبر(ص)، گفتار پیغمبر(ص) و غیره. این را میدهند به این جامعه، به این موجود تازهپاى نوظهور و میگویند: «این در دست تو است، این دارو براى ادامه زندگى تو لازم است، این راهنمایی ضرورى است؛ باید این را داشته باشى».
پانوشتها
1- درّهای میان دو کوه ابوقبیس و خندمه در مکّه است. در سال هفتم بعثت، رسول خدا(ص) و مسلمانان به سبب آزارهای مشرکان مکّه به آنجا رفتند و سه سال در محاصره اقتصادی و اجتماعی در آن به سر بردند.
2- السّیرة النّبویّة، ابن هشام، ج2، ص266؛ اعلام الوری باعلام الهدی، ج 1 ص133
3- مناقب آل ابیطالب(ع)، ابن شهرآشوب، ج1، ص257