۱۸ - ده گفتار از رهبرمعظم انقلاب در تحلیل مبارزات سیاسی امامان معصوم(ع) - وظیفه امام، مبارزه برای رسیدن به جایگاه رهبری امت ۱۳۹
ده گفتار از رهبرمعظم انقلاب در تحلیل مبارزات سیاسی امامان معصوم(ع) - ۱۸
شغل دیگرى که امام دارد، این است که باید راه پیغمبر(ص) را ادامه دهد. یعنى چه؟ یعنى پیغمبر جامعهاى را به وجود مىآورد و این جامعه را بر مبناى اصول اسلامى بنا میکند و حکومت این جامعه را در دست میگیرد و مثل قافلهسالار این جامعه را به سوى هدف انسانیّت به پیش میراند.
بعد که پیغمبر(ص) از دنیا رفت، باید دنبال سر او امامى بیاید و مردم را به پیش براند و رشد بدهد و جامعه اسلامى را به سوى تکامل و تعالى بکشاند و سوق دهد؛ این شغل دوّم است. اگر فرق این دو را درست نفهمیدهاید _ که البتّه فرق اینها خیلى روشن است _ بنده بعد از پایان بحث برای شما توضیح خواهم داد؛ امّا حالا اگر سلسله بحثهاى ما هم دستتان نیست، اجمالا همین یک مطلبى را که گفتم شان امام چیست و فلسفه امامت کدام است، در ذهنتان نگه دارید؛ حرف نافعى است و براى حل بسیارى از مشکلات به درد میخورد. به گمانم اگر شیعه از مدّتها پیش به این طرف روى همین حرف تکیه میکرد، خیلى مسائل را حل میکرد و مخالفان خود را به بسیارى از داعیههاى خود قانع و تسلیم میکرد.
دیروز یک چیز دیگرى دنبال این حرف به اشاره گفتم، که امروز هم باز مختصرا آن را عرض میکنم؛ چون بحث ما باید رشتهاش ادامه پیدا کند. این یک بحثى است تقریبا حاشیهاى، امّا درعین حال لازم، که حالا اگر چنانچه امام فرصتى پیدا نکرد که این دو وظیفه را انجام دهد، باید چه بکند؟ یعنى اگر چنانچه قدرتهاى زمان اجازه ندادند که امام به تفسیر و تدوین مکتب بپردازد، آیا تکلیف از دوش امام برداشته شده است؟ نه اینکه ما بخواهیم براى امام تکلیف معیّن کنیم؛ نه، برطبق اصول مقررهاى که از خودشان در دست داریم، مطلب چگونه است؟ اگر قدرتهاى زمان و وضع اجتماعى، آن وظیفهى دوّم را مانع شدند، اینجا وظیفه امام چیست؟
خیلى روشن است که وظیفه یک انسان مسئول _ چه برسد به امام _ در اینجا این است که تا آنجایی که در قدرت او و در وسع او است، کوشش و تلاش کند و موانع را برطرف کند و زمینه مساعدى ایجاد کند تا بتواند به وظیفه خود ادامه دهد؛ همچنانکه مىبینید در زمینه بیان احکام و بیان معارف، همین کار را کردهاند.
امام سجّاد(ع) را در یک موقعیّتى قرار میدهند که نمیتواند مثل امام حسن مجتبى(ع) یا امام حسین(ع) در مسجد مدینه بنشیند و مسلمانها را دور خود جمع کند و با آنها حرف بزند. امام سجاد(ع) بعد از واقعهى کربلا و واقعه حَرّه1 در وضعى قرار دارد که چنین امکانى براى آن بزرگوار نیست؛ ولى مىبینید که ایشان از بیان معارف دست نکشید؛ به عنوان دعا، به نام نیایش، مطالبى فراهم آورد و آنچه میخواست بگوید، گفت؛ منتها در قالب دعا گفت. امام(ع) معارف اسلام را بیان کرد، منتها به صورت روایت نبود؛ به صورت صحیفه سجّادیّه بود و این صحیفه سجّادیّه محفوظ ماند و در نسلهاى بعد، مورد استفاده پیروان امام سجّاد(ع) قرار گرفت و امروز هم مورد استفاده ما است.
همینطور اگر چنانچه در پیشبرد جامعه اسلامى، امکان از امام گرفته شد؛ یعنى به قول معروف و متداول، امام خانهنشین شد _ که حالا میگویم این قول متداول چندان صحّتى ندارد _ و دست او از کار کوتاه شد، عملا زمام امر از او گرفته شد و نگذاشتند او به جاى پیغمبر بنشیند، اینجا وظیفهاش چیست؟
آیا امام مثل ما است که وقتى یک مسئولیّتى به ما دادند و نخواستیم یا نتوانستیم آن را انجام دهیم، میگوییم خب، ما نتوانستیم دیگر؛ «لایکلّف الله نفسًا الّا وسعها»2 _ خدا هم که بیشتر از امکان و توان و قدرت بر من تحمیل نمیکند _ لذا مىنشینیم کنار. آیا امام هم همین کار را میکند؟ مثل آن بچّههاى بهانهگیر و تنبل که وقتى از مدرسه برمیگردند، اگر چنانچه دفتر مشقشان تمام شده بود، یا مداد و خودکارشان تمام شده بود، این را مغتنم میشمرند و میگویند خب ما که دفتر نداریم، پس مشق نمینویسم!
دست امامان که از کار کوتاه ماند، زمام حکومت و قدرت که از آنها گرفته شد، آیا اینها یک گوشهاى مىنشینند و میگویند خب خداى متعال به ما گفته بود که شما به عنوان رهبر، مردم را هدایت کنید و جامعه اسلامى را به طرف رشد و تعالى و کمال بکشانید؛ امّا حالا که ما کارى دستمان نیست، پس بنشینیم کنار؛ مثل کنارنشستگان زمانهاى اخیر و زمان ما؟ آیا امام اینجورى میکرد؟ مسلّماً نه. در اینجا هم وظیفه امام این است که حدّاکثر کوشش و تلاش خود را به کار ببرد؛ آنچه میتواند، در راه پیشبرد این مسئولیّت و این هدف و خواسته خود انجام دهد؛ شاید بتواند زمام امور اسلامى را به دست بگیرد و قدرت را قبضه کند و در رأس جامعهى اسلامى قرار بگیرد و جامعه اسلامى را آنچنانکه خدا مقرّر کرده است، به پیش براند.
پانوشتها
1- پس از شهادت امام حسین(ع) و آگاهی مردم مدینه از فساد یزید، قیام مدینه آغاز گردید. یزید سپاهش را به فرماندهی مسلمبن عقبه به مدینه فرستاد و جنگ سختی بین شامیان و اهل مدینه درگرفت و افراد زیادی کشته شدند و بعد از فتح مدینه، به مدّت سه روز جان، ناموس و اموال اهل مدینه برای سپاه شام مباح شمرده شد. در این مدّت یکی از فجیعترین جنایات در تاریخ اسلام به وقوع پیوست.
2- سورهی بقره بخشی از آیهی 286؛ «خداوند هیچکس را جز بقدر تواناییاش تکلیف نمیکند».
بعد که پیغمبر(ص) از دنیا رفت، باید دنبال سر او امامى بیاید و مردم را به پیش براند و رشد بدهد و جامعه اسلامى را به سوى تکامل و تعالى بکشاند و سوق دهد؛ این شغل دوّم است. اگر فرق این دو را درست نفهمیدهاید _ که البتّه فرق اینها خیلى روشن است _ بنده بعد از پایان بحث برای شما توضیح خواهم داد؛ امّا حالا اگر سلسله بحثهاى ما هم دستتان نیست، اجمالا همین یک مطلبى را که گفتم شان امام چیست و فلسفه امامت کدام است، در ذهنتان نگه دارید؛ حرف نافعى است و براى حل بسیارى از مشکلات به درد میخورد. به گمانم اگر شیعه از مدّتها پیش به این طرف روى همین حرف تکیه میکرد، خیلى مسائل را حل میکرد و مخالفان خود را به بسیارى از داعیههاى خود قانع و تسلیم میکرد.
دیروز یک چیز دیگرى دنبال این حرف به اشاره گفتم، که امروز هم باز مختصرا آن را عرض میکنم؛ چون بحث ما باید رشتهاش ادامه پیدا کند. این یک بحثى است تقریبا حاشیهاى، امّا درعین حال لازم، که حالا اگر چنانچه امام فرصتى پیدا نکرد که این دو وظیفه را انجام دهد، باید چه بکند؟ یعنى اگر چنانچه قدرتهاى زمان اجازه ندادند که امام به تفسیر و تدوین مکتب بپردازد، آیا تکلیف از دوش امام برداشته شده است؟ نه اینکه ما بخواهیم براى امام تکلیف معیّن کنیم؛ نه، برطبق اصول مقررهاى که از خودشان در دست داریم، مطلب چگونه است؟ اگر قدرتهاى زمان و وضع اجتماعى، آن وظیفهى دوّم را مانع شدند، اینجا وظیفه امام چیست؟
خیلى روشن است که وظیفه یک انسان مسئول _ چه برسد به امام _ در اینجا این است که تا آنجایی که در قدرت او و در وسع او است، کوشش و تلاش کند و موانع را برطرف کند و زمینه مساعدى ایجاد کند تا بتواند به وظیفه خود ادامه دهد؛ همچنانکه مىبینید در زمینه بیان احکام و بیان معارف، همین کار را کردهاند.
امام سجّاد(ع) را در یک موقعیّتى قرار میدهند که نمیتواند مثل امام حسن مجتبى(ع) یا امام حسین(ع) در مسجد مدینه بنشیند و مسلمانها را دور خود جمع کند و با آنها حرف بزند. امام سجاد(ع) بعد از واقعهى کربلا و واقعه حَرّه1 در وضعى قرار دارد که چنین امکانى براى آن بزرگوار نیست؛ ولى مىبینید که ایشان از بیان معارف دست نکشید؛ به عنوان دعا، به نام نیایش، مطالبى فراهم آورد و آنچه میخواست بگوید، گفت؛ منتها در قالب دعا گفت. امام(ع) معارف اسلام را بیان کرد، منتها به صورت روایت نبود؛ به صورت صحیفه سجّادیّه بود و این صحیفه سجّادیّه محفوظ ماند و در نسلهاى بعد، مورد استفاده پیروان امام سجّاد(ع) قرار گرفت و امروز هم مورد استفاده ما است.
همینطور اگر چنانچه در پیشبرد جامعه اسلامى، امکان از امام گرفته شد؛ یعنى به قول معروف و متداول، امام خانهنشین شد _ که حالا میگویم این قول متداول چندان صحّتى ندارد _ و دست او از کار کوتاه شد، عملا زمام امر از او گرفته شد و نگذاشتند او به جاى پیغمبر بنشیند، اینجا وظیفهاش چیست؟
آیا امام مثل ما است که وقتى یک مسئولیّتى به ما دادند و نخواستیم یا نتوانستیم آن را انجام دهیم، میگوییم خب، ما نتوانستیم دیگر؛ «لایکلّف الله نفسًا الّا وسعها»2 _ خدا هم که بیشتر از امکان و توان و قدرت بر من تحمیل نمیکند _ لذا مىنشینیم کنار. آیا امام هم همین کار را میکند؟ مثل آن بچّههاى بهانهگیر و تنبل که وقتى از مدرسه برمیگردند، اگر چنانچه دفتر مشقشان تمام شده بود، یا مداد و خودکارشان تمام شده بود، این را مغتنم میشمرند و میگویند خب ما که دفتر نداریم، پس مشق نمینویسم!
دست امامان که از کار کوتاه ماند، زمام حکومت و قدرت که از آنها گرفته شد، آیا اینها یک گوشهاى مىنشینند و میگویند خب خداى متعال به ما گفته بود که شما به عنوان رهبر، مردم را هدایت کنید و جامعه اسلامى را به طرف رشد و تعالى و کمال بکشانید؛ امّا حالا که ما کارى دستمان نیست، پس بنشینیم کنار؛ مثل کنارنشستگان زمانهاى اخیر و زمان ما؟ آیا امام اینجورى میکرد؟ مسلّماً نه. در اینجا هم وظیفه امام این است که حدّاکثر کوشش و تلاش خود را به کار ببرد؛ آنچه میتواند، در راه پیشبرد این مسئولیّت و این هدف و خواسته خود انجام دهد؛ شاید بتواند زمام امور اسلامى را به دست بگیرد و قدرت را قبضه کند و در رأس جامعهى اسلامى قرار بگیرد و جامعه اسلامى را آنچنانکه خدا مقرّر کرده است، به پیش براند.
پانوشتها
1- پس از شهادت امام حسین(ع) و آگاهی مردم مدینه از فساد یزید، قیام مدینه آغاز گردید. یزید سپاهش را به فرماندهی مسلمبن عقبه به مدینه فرستاد و جنگ سختی بین شامیان و اهل مدینه درگرفت و افراد زیادی کشته شدند و بعد از فتح مدینه، به مدّت سه روز جان، ناموس و اموال اهل مدینه برای سپاه شام مباح شمرده شد. در این مدّت یکی از فجیعترین جنایات در تاریخ اسلام به وقوع پیوست.
2- سورهی بقره بخشی از آیهی 286؛ «خداوند هیچکس را جز بقدر تواناییاش تکلیف نمیکند».