خوان حکمت (۲۶۰): انتظار برای رفع تحریم، نشانه بیعُرضگی۱۳۹۹/۰۳/۲۴
خوان حکمت
انتظار برای رفع تحریم، نشانه بیعُرضگی
۱۳۹۹/۰۳/۲۴
ما در هر بخشی كه هستیم تا آنجا كه ممكن است باید پیشرفت كنیم. راه فراوان، وسیع و باز است و جلوی كسی را هم نگرفتند؛ اما این معنا را ما بدانیم که عوام بودن ثواب ندارد و مصلحت نیست و باسواد شدن هم گناه كبیره نیست و اوّلین روز جهل ما ـ چه جهل حوزوی و چه جهل دانشگاهی ـ آن وقتی است كه كسی بگوید من فارغالتحصیل هستم، كسی كه چنین بگوید: «مَنْ تَرَكَ قَوْلَ لَا أَدْرِی أُصِیبَ مَقَاتِلُهُ»(هر كه از گفتن «نمیدانم» سرباز زند به هلاكت رسد.)؛(1)آن جایی كه اگر تیر بخورد بمیرد، زمانی است که آدم دهان باز میكند میگوید من فارغالتحصیل هستم! تا نفس میكشی یا درس بخوان یا درس بگو یا كتاب بنویس یا كتاب بخوان. ما تا چه وقت باید بنشینیم و بگوییم تحریم هستیم؟! این خیلی سواد نمیخواهد، مگر آن طرف آب قبلاًً ریشه علمی داشتند؟ آن وقتی كه ایران بود و فضایل علمی بود و تمدّن ایرانی بود كه آنجا بیابان بود. اینکه ما منتظر رفع تحریم هستیم یعنی بیعُرضگی، علم را چه كسی باید عطا كند؟ فرمود علم به دست من است، كلید به دست من است: «یَا مَنْ بِیَدِهِ مَقَالِیدُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ»(2) ما چه وقت رفتیم مطالعه كردیم دقت كردیم و به جایی نرسیدیم؟! هم شیخ انصاری شدن آسان است، هم مبتكر و به دست آوردن فناوری آسان است. این عزیزان دانشمند ما مانند همین شهید شهریاری(رض) سالها اگر مسئلهای داشت، فوراً از دانشگاه میآمد دماوند و مسئله خود را سؤال میكرد و میرفت، ما كه نمیدانستیم ایشان در مسئله هستهای اینقدر فعال است، اصرار هم داشت كه در همین حسینیه بیاید و نماز عید فطر خود را بخواند و هر مسئلهای داشت مرتب از تهران میآمد و اینجا مسئله را سؤال میكرد و میرفت، پس میشود آدم اینطور باشد که هم خوی شهادت داشته باشد و هم آدم باسوادی باشد، الان راه باز است.
ابوعلی سینا، دانشمند استاد ندیده بینظیر ایران و جهان
شما اگر استاد نشدید و در رشتهتان كتاب ننوشتید بدانید باختید. آدم تا چه وقت باید وقت خود را تلف كند؟! اینكه میبینید هزار سال از شیخالرئیس گذشت و هنوز از او به عظمت یاد میكنند برای این است كه او نه استاد داشت و نه شاگرد، كسی كه هم استاد دارد و هم شاگرد معمولی است؛ مثل شیخ انصاری، آخوند خراسانی و اینها که آدمهای معمولی هستند. كسی که هزار سال بینظیر است كه نه استاد داشته باشد و نه شاگردی، چند نفر در اسلام اینطور بودند ـ بوعلی میگوید من بخش منطقیات را یك مقدار نزد ابوعبدالله ناتلی خواندم، آن بخشهای ساده را دیدم تدریس میکند، بخشهای دقیق و عمیق منطقی را دیدم مقدور او نیست خودم نشستم حل كردم که شده منطق؛ فلسفه را بیاستاد حل كرد، طب را بیاستاد حل كرد، نجوم را بیاستاد حل كرد، ریاضی را بیاستاد حل كرد که اینها را میگویند آدمهای بیاستاد و تدریس هم كرده، احدی نتوانست همپای او باشد و نزدیك او شود. بهمنیار با اینكه از فلاسفههای قَدَر و مقتدر اوست با استادش خیلی فاصله دارد. كسی كه نه استاد دارد و نه شاگرد، این هزار سال میماند که هم شرقی میگوید که ما به او افتخار میكنیم، هم غربی میگوید به او افتخار میكنیم, این را ایرانتربیت كرد و برای همین سرزمین است. ما دارای شناسنامه هستیم، یعنی اگر رشد كنیم بوعلی در ماها هست. مشكل ما این است كه ما خیال میكنیم باسواد شدن گناه است و بیسواد شدن و به عوام نزدیك شدن فضیلت دارد، آدم اینطور وقتش را تلف میكند؟!آیا ما فقط باید بنشینیم غصه بخوریم چون قطعات نداریم؟ ساختن هواپیما که دیگر ملكوت نیست. ساختن هواپیمای مدرن كار افراد باسواد متوسط است. فرمود یك مقدار شما جلوتر بروید ما یادتان میدهیم: (عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ)؛(3) فرمود من معلّم هستم شما كه از ما نخواستید، شما سه هزار مطلب از من بخواه من دعایت را مستجاب میكنم.
شما آثار كتاب را كه میبینید، نمایشگاه كتاب را كه میبینید، میبینید كتابهای علمی راكد است، سطح مطالعه راكد است. شرح حال مرحوم بوعلی را لابد شما خواندید یا میخوانید، بوعلی سینا این حرفها را از كجا یاد گرفت؟ خودش میگوید که من از كجا یاد گرفتم، میگوید من هر وقت مشكلی داشتم و مطلبی برای من حل نمیشد وضو میگرفتم، میرفتم مسجد جامع شهر، دو ركعت نماز میخواندم، با خدا گفتوگو میكردم ،مسئله برای من حل میشد، این شرح حال خودش است. میگوید من شاگرد این «الصَّلَاهًْ» هستم كه «عَمُودُ الدِّین» است. اگر «الْمُصَلِّی یُنَاجِی رَبَّهُ» نه «ینادی»، حرفی كه مرحوم صدوق نقل میكند این نیست كه مصلّی و نمازگزار با خدا ندا میدهد و گفتوگو دارد، بلکه نجوا دارد؛ اینقدر نزدیك شده است كه آهسته با خدا حرف میزند «الْمُصَلِّی یُنَاجِی رَبَّهُ».(4) ایشان میگوید من هر وقت مشكلی داشتم این راه برای من باز بود و مسئله را حل میكردم. بهمنیار میگوید ما یك روز نشسته بودیم كه شیخالرئیس بیاید برای ما تدریس كند، همین كه شروع كرد به درس گفتن ـ استاد از چهره شاگرد میفهمد كه او مطلب را نفهمید ـ گفت از چهره ماها فهمید كه ما درس دیروز را نفهمیدیم، بعد به عرضشان رساندیم كه دیشب جلسهای بود، ما جلوسی داشتیم كه بالأخره وقت تلف شد. ایشان رو كرد به ما فرمود این طناببازها ـ همانها كه سیركبازی میكنند ـ سعی میكنند در كار خودشان متخصّص شوند، شما با علوم و معارف الهی اینطور رفتار كردید؟ بهمنیار میگوید اشك از چشمان شیخالرئیس ریخت، بعد آن روز درس گفت و موقع نماز شد، ما نماز جماعت را به او اقتدا كردیم و بعد تشریف برد، اینها شاگرد این شخصیت هستند.
ایستادن روی پای خود، راه رفع تحریم
حالا آنهایی كه این هواپیما را ساختند و ما را تحریم كردند، ما منتظر باشیم كه چه وقت این تحریم باز میشود؟! این عجز نیست؟! این جهل نیست؟! علوم كه از این سرزمین بود، ما هم كه شناسنامه داریم، از اینجا هم كه مردم برخاستند. آن وقتی كه این کشور كشف نشده بود ـ قبل از جریان كریستف كلمب(5) اینجا كشف نشده بود ـ اینها روستایی بودند که بعد رفتند آنجا، اینها الان شدند صاحب فن و ما هم منتظریم كه درب باز شود! اینچنین نیست. فرمود شما اگر به این فكر هستید كه از دیگری چیزی عایدتان شود معلوم میشود که موحّد نیستید.
اینچنین نیست كه نبوغ وقف كسی باشد. نام شیخالاشراق را شما شنیدهاید، در بسیاری از این روستاهای اطراف ایران شخصیتهای عمیقی برخاست، ایشان حكمتاشراق را تشكیل داد. همین شیخاشراق سهروردی در بخشهایی از فلسفه توانست نظر خواجه نصیر را از حكمت مشّاء به حكمت اشراق منتقل كند؛ خواجهای كه كمتر كسی به عظمت او آمد، این توانست تحت تأثیر فلسفه شیخ اشراق قرار بگیرد؛ ایشان برای یك روستاست، سهرورد از روستاهای اطراف زنجان است، ایشان از آنجا برخاستند. زمانی كه مكتباشراق پیش میآید، مكتب مشّاء پیش میآید و مكتب الهی پیش میآید غرب خبری از این معارف نداشت؛ حالا كه آنها به جایی رسیدند و تحریم كردند، ما باید بدانیم كه این راه برای ما باز است و اگر نتوانیم روی پای خود بایستیم، معلوم میشود که دین را درست ادراك نكردیم؛ نه حوزه ما به رسالت خود رسید و نه دانشگاه ما كه امیدواریم این نقیصه را هرچه زودترترمیم كنیم.
بیانات حضرت آیتالله جوادی آملی (دامظله)
در جلسه درس اخلاق؛ 23 / 5 / 1393.
مرکز اطلاعرسانی اسرا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. عیون الحكم و المواعظ (للیثی)، ص436.
2. بلد الامین، ص419.
3. علق، 5.
4. عوالی اللئالی، ج4، ص39.
5. کریستف کلمب (کریستوبال کُلُن) سوداگر و دریانورد اهل جنُوا در ایتالیا بود که بر حسب اتفاق قاره آمریکا را کشف کرد.