«محور شرارت» خطاب کردن ایران نتیجه «گفتوگوی تمدنها»ی خاتمی
محمد خاتمی، گفتوگوی تمدنها را در اوّلین سفر خود به مقر سازمان ملل متحد در نیویورک و شرکت در پنجاه و سومین مجمع عمومی سازمان ملل در سپتامبر 1998 برابر با شهریور 1377 مطرح ساخت. قبل از این پیشنهاد، گاه به گاه موضوع گفتوگوی بین ادیان مطرح میشد. چنانچه در سال 1902 میلادی برابر با جمادیالاخر 1320 و 1281 شمسی، به همت آقانجفی اصفهانی و حاج نوراله نجفی اصفهانی، انجمن صفاخانه در محلة جلفای اصفهان تشکیل شد که محلی برای نشست و گفتوگو میان مبلّغین مسیحی و نمایندگان مسلمانان بود. اما محمد خاتمی گفتوگوی تمدنها را مطرح کرد که در واقع با نگاه «تمدن» به غربِ او مناسبت داشت.
خاتمی مجدداً این پیشنهاد را در اجلاس سال 1999 بیلدربرگ (1378) که در پرتغال برگزار شد و به همراه معصومه ابتکار در آن شرکت کرده بود، ارائه کرد و پس از آن بود که در سال 2000 در سازمان ملل تصویب شد و طی بیانهای سال 2001 را سال گفتوگوی تمدنها نامیدند!
گروه بیلدربرگ، نام کنفرانس غیررسمی است که هر ساله به صورت کاملاً خصوصی و محرمانه در نقطهای از جهان برگزار میشود. این سازمان جهانی، سیاستگذاری ماسونی است که دو شاخه فرعی به نامهای «لژ نیویورک» و «لژ منچستر» دارد. این سازمان مانند اکثر سازمانهای بزرگ بینالمللی، تحت کنترل و نفوذ صهیونیستها بوده و بر نهادهای مالی، نظامی و فرهنگی جهان سیطره دارد. این سازمان از اهرمهای سازمان ملل، بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول، سازمان تجارت جهانی، ناتو و مانند اینها استفاده میکند و در برپایی جنگها و قیمت نفت و طلا در جهان و نیز خنثیسازی هرگونه اقدام علیه صهیونیستها نقش فعال دارد.1
خاتمی در سال 1377 «مرکز بینالمللی گفتوگوی تمدنها» را در ایران تأسیس کرد و خودش ریاست آن را برعهده گرفت. هدف از ایجاد این مرکز «هماهنگ کردن فعالیتهای کلیه سازمانها، مراکز دولتی و غیردولتی، برای توسعة نظریة گفتوگوی تمدنها عنوان گردید. این مرکز تا پایان دورة دوم ریاست جمهوری خاتمی زیر مجموعة وزارت خارجه بود و محمد جواد فریدزاده و سپس عطاءاله مهاجرانی و بعد محمود بروجردی را به صورت رئیسو سرپرست به خود دید. این مرکز توسط احمدینژاد در «مرکز ملی مطالعات جهانی شدن» ادغام گردید.
خاتمی چه در شخصیت فکری و چه در شاکلة رفتاری خود، فاقد روحیة مبارزه و مقابله است و لذا او اعتقادی به جنگ دائمی حقّ و باطل، فقر و غنا که امام خمینی بدان تصریح میکرد و این تصریح از متن و باطن دین و آموزههای آن برمیخاست، نداشت.
«امروز جنگ حقّ و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استکبار و جنگ پابرهنهها و مرفهین بیدرد شروع شده است و من دست و بازوی همة عزیزانی که در سراسر جهان کولهبار مبارزه را بر دوش گرفتهاند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلای عزّت مسلمین را نمودهاند، میبوسم.2
«ما میگوییم تا شرک و کفر هست، مبارزه هست. و تا مبارزه هست، ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم. ما تصمیم داریم پرچم «لااله الاالله» را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم.»3
«جنگ ما جنگ حقّ و باطل بود و تمامشدنی نیست. جنگ ما جنگ فقر و غنا بود، جنگ ما جنگ ایمان و رذالت بود و این جنگ از آدم تا ختم زندگی وجود دارد.»4
این مواضع مربوط به ماههای آخر عمر بابرکت امام خمینی است و مواضعی نیستند که امکان تأویل و تفسیر و قرائتهای مختلف در آن راه داشته باشند. اما خاتمی با اینکه این جهتگیریها را میدانست؛ گمان میکرد، در عرصههای بینالمللی میتواند با «عاطفهگرایی» به صلح جهانی رسید! سیاست تنشزدایی او- که حاوی عقبنشینی از مواضع انقلاب بود- هر چه پیش میرفت، نتیجة معکوس میداد. ایران «محور شرارت» نامیده شد و اروپاییها در گفتوگوهای انتقادی، مواضع سختتر اتخاذ کرده و بعد از حادثة برجهای دوقلوی آمریکا، این گفتوگوها قطع شد و برعکس پیشنهاد خاتمی؛ جنگ تمدنها با «اسلامهراسی» در غرب کلید خورد!
خاتمی با سادهاندیشی و عاطفهگرایی و بیتوجه به خصلت استکبار و سلطة جهانی، میگوید: «گفتوگو شرط لازم برای رسیدن به صلح است... صلحی که از راه گفتوگو حاصل شود، و بر اثر رشد عقلی و عاطفی انسان به دست آید، تابع علل وجود خود، یعنی تکامل عقلی و روانی خواهد بود و چون سیر قهقرایی در رشد عقل، امری است نزدیک به محال، چنین صلحی لاجرم امری طولانی است و ثانیاً دامنة آن بسیار وسیع خواهد بود.»5
با چنین نگاه سطحی به روابط بینالملل بود که خاتمی در نشست خبری حاشیة اجلاس هزارة سران کشورهای عضو سازمان ملل دربارة سیاست «تنشزدایی» دولت اصلاحات گفت: «سیاست تنشزدایی جمهوری اسلامی ایران شامل همه کشورها میشود و ما به هیچ وجه از دشمنی و تشدید دشمنیها استقبال نمیکنیم و در حال حاضر روابط بین ملت ایران و آمریکا مثبت است.»6
خاتمی، اسرائیل را هم از این سیاست خود مستثنی نکرد و برخلاف واقعیت روابط ایران و آمریکا سخن گفته! او امروز، روایت تلخ برجام را میبیند که چگونه آمریکا همچنان بر طبل دشمنیهایش میکوبد و دستِ درازشدة دولت روحانی را با بدعهدیهایش و سیر قهقرایی عقل غربی، پس میزند و خنجر از پشت به دولت او وارد میکند.
خاتمی با پایان یافته اعلام کردن حکم سلمان رشدی، یک گام دیگر از اصول امام و اسلام ناب عقب نشست و حاصل آن تنها سفر هیئت اروپا به سرپرستی «تونی میشل» نخستوزیر بلژیک به ایران بود که شروط بهبودی روابط ایران و اروپا را پیوستن ایران به «ائتلاف مبارزه با تروریسم» به رهبری آمریکا اعلام کردند! در برابر این پیشنهادها، رهبر معظّم انقلاب، موضع صحیح، منطقی و انقلابی ایران اسلامی را چنین اعلام کردند: «ما دولت آمریکا را در مبارزه با تروریسم، صادق نمیدانیم. آنها صداقت ندارند و راست نمیگویند؛ اهداف دیگری دارند. ما آمریکا را برای هدایت حرکت جهانی علیه تروریسم، صالح نمیدانیم... همه بدانند که ایران اسلامی در هیچ حرکتی که رهبری آن با آمریکا باشد، شرکت نخواهد کرد. البته مبارزه با تروریسم و ناامنى فضای زندگی انسانها، یک مبارزة واجب و لازم و یک جهاد است. هر کس بتواند در این مبارزه شرکت کند، باید این کار را بکند؛ منتها این یک حرکت جهانی است و باید رهبرى صالحی داشته باشد.»7
گذشت ایام نشان داد که آمریکا چه اهداف شومی را در ورای ظاهر مبارزه با تروریسم دنبال میکند. لشکرکشی به عراق و افغانستان، ایجاد گروهکهای تروریستی وحشی همچون طالبان و داعش و جبهةالنصره و تجهیز آنها، حمایت از بمبارانهای وسیع عربستان در یمن و قتلعام مردم، سکوت در برابر جنایتهای آلخلیفه در بحرین و حمایت ضمنی از آنها و دهها توطئة دیگر، نتیجة ناصالح و ناصادق بودن آمریکا در مبارزه با تروریسم است. خاتمی با چنین کشوری میخواست با گفتوگوی تمدنها به صلح پایدار برسد!! آن هم با کوتاه آمدن از مواضع عزت و مصلحت کشور و ملت خود!
پانوشتها:
1- برای اطلاع بیشتر از این گروه به وبلاگ «جوان، منتظر» 29خرداد 1394 کد 7943 رجوع شود.
2- صحیفه امام، ج 21، ص 85، پیام در سالگرد کشتار خونین ملکه و قبول قطعنامه، 29/4/1367.
3- همان.
4- پیام معروف به منشور روحانیت، صحیفه امام، ج 21، ص 276، مورخ 2/12/1367.
5- روزنامة اطلاعات، مورخ 8/8/1378.
6- روزنامة جمهوری اسلامی، مورخ 19/6/1379.
7- بیانات در دیدار با خانواده شهدای نیروهای مسلح، 4/7/1380