به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 40
بازدید دیروز: 2,765
بازدید هفته: 12,823
بازدید ماه: 78,896
بازدید کل: 23,740,706
افراد آنلاین: 6
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
سه‌شنبه ، ۱۸ اردیبهشت ۱٤۰۳
Wednesday , 8 May 2024
الأربعاء ، ۲۹ شوّال ۱٤٤۵
اردیبهشت 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
313029
آخرین اخبار
۳۸ - ده گفتار از رهبرمعظم انقلاب در تحلیل مبارزات سیاسی امامان معصوم(ع) -ویژگی‌های حاکم اسلامی در بیان امام باقر(ع) ۳۹۹/۰۵/۰۳
ده گفتار از رهبرمعظم انقلاب در تحلیل مبارزات سیاسی امامان معصوم(ع) - ۳۸
 
 ویژگی‌های حاکم اسلامی در بیان امام باقر(ع)
 

من می‌گویم که هشام‌بن ‌عبدالملک آن روز، امام باقر(علیه‌السّلام) را بهتر از شیعه‏ امروز می‌شناخت؛ او می‌فهمید که امام باقر(علیه‌السّلام) در طلب حکومت است، دنبالِ گرفتن قدرت است، دنبال ایجاد یک جامعه‏ اسلامى و الهى واقعى است؛ امّا برای شیعه‏ امام باقر، امروز این مطلب را باید اثبات کنند؛ تازه باورش بیاید یا نیاید!1
هشام‌بن ‌عبدالملک آن وقت به امام باقر(علیه‌السّلام) گفت: «لایزال الرّجل منکم قد شقّ عصا المسلمین و دعا الى نفسه و زعم انّه الامام».2 وقتى‌که نوبت جواب به امام باقر(علیه‌السّلام) رسید، اگر واقعاً مردم را به حکومت خود دعوت نکرده بود و درصدد فعّالیّت‌هاى سیاسى نبود و نمی‌خواست اساس حکومت هشام را واژگون کند، راهش این بود که به هشام بگوید: «آقا! چه کسی چنین حرفى به شما زده؟» حالا یا التماس کند، تضرّع کند _ مثل اینکه بعضى‏ها به امام صادق(علیه‌السّلام) چنین چیزی را نسبت داده‌اند؛ دستشان درد نکند! جوابشان با خود امام صادق(علیه‌السّلام) در قیامت _ یا اینکه به‌طور تحکّم‏آمیز بگوید: «آقا! چه کسی این حرف را گفته؟ چه کسی گفته من مردم را به خودم دعوت کرده‌ام؟ چه کسی گفته که من ادّعاى امامت کردم؟ چرا دروغ می‌بندى؟» فریاد بزند دیگر. آدمى که به او دروغى بسته‌اند، چگونه عمل می‌کند؟ همین‌جور ‏عمل می‌کند دیگر.
ببینید امام باقر(علیه‌السّلام) چه کار می‌کند. امام باقر(علیه‌السّلام) راجع به خاندان پیغمبر‌(صلّی‌اله‌علیه‌و‌آله)، راجع به خودش و پدرش و پدرانش بنا می‌کند حقایق را گفتن و به هشام می‌فهماند که تو چرا تعجّب می‌کنى از اینکه من ادّعاى امامت کنم. «بنا هدی اله اوّلکم».3 تو می‌گویی من ادّعاى امامت کرده‌ام؟ من ادّعاى امامت نکنم، تو بکنى؟ در حالى که به‌وسیله‏ ما خدا شما را هدایت کرده است. در اسلام منصب حکومت، تابع معیارها و ارزش‌هاى معنوى است، تابع ارزش‌هاى فکرى است. هرکه به مکتب آشناتر است، هرکه به سرچشمه‏ هدایت نزدیک‌تر است، هرکه قانون را بیشتر در دست دارد و بیشتر عامل به آن قانون است و تقواى بیشترى هم دارد، او شایسته است که بر دیگران حکومت کند. خب، این ما بودیم که خدا شماها را به‌وسیله‏ ما به این مکتب رهنمون ساخت؛ «بنا هدی اله اوّلکم». پس ما به این مکتب آشناتریم و طبق معیار اسلامى، ما اولی هستیم به اینکه حکومت و خلافت کنیم. چرا تعجّب می‌کنى هشام از اینکه من ادّعاى امامت کنم؟ این جواب امام بود؛ و هشام‏ها و عبدالملک‏ها و بازماندگان کاملاً می‌دانستند و می‌فهمیدند که امام در چه خطّی است. این خیلی مختصر راجع به زندگى امام باقر(علیه‌السّلام).
و این رشته در زمان امام صادق و در زمان موسى‌بن ‌جعفر‌(علیه‌السّلام) ادامه پیدا کرد. خلاصه‏ اینکه برطبقِ بررسى بسیار دقیقى که ما در زندگى این هشت امام کردیم _ یعنى از امام سجّاد، بعد تا امام باقر و امام صادق تا برسد به امام‌هادى و امام عسکرى(علیهم‌السّلام) _ دیدیم که این هشت امام در تمام طول مدّت عمر خود، با دستگاه‌هاى خلافت معاصرِ خود مشغول مبارزه بوده‌اند؛ نه فقط مبارزه‏ فکرى و منطقى، بلکه مبارزه‏ سیاسى و مبارزه‏ تبلیغاتى و حتّى در پاره‏اى از موارد، مبارزه‏ نظامى. آنها مبارزه‏ نظامى هم کرده‌اند؛ البتّه نه زیاد، کم؛ ولى مبارزه‏ تبلیغاتى، فراوان؛ مبارزه‏ سیاسى، خیلى شدید و حاد؛ یک نمونه‏اش مربوط به زندگى امام باقر(علیه‌السّلام) بود و دنبالش امام صادق(علیه‌السّلام).
در همین سفر که امام باقر و امام صادق‌(علیهماالسّلام) با هشام این ملاقات و برخورد عجیب را کردند، هشام در مجلس ناراحت شد؛ گفت این‌ها را بفرستید زندان. امام باقر و امام صادق‌(علیهماالسّلام) _ پدر و پسر _ با هم در شام، پایتخت خلافت، زندانى شدند.4
پیداست که براى مسئله‌ شرعی گفتن، کسى را زندانى نمی‌کنند. آنها در زندان، تبلیغات خود را شروع کردند _ این‌ها طبق تاریخ است _ و کسانى در زندان به طرز فکر امام باقر و امام صادق‌(علیهماالسّلام) گرویدند. دستگاه خلافت دید صرفه ندارد که رهبر تشیّع در زندان باشد و بساط تبلیغاتش را بگستراند. آنها را از زندان بیرون آوردند _ البتّه در مدینه هم قاعدتاً سر و صداهایی اتّفاق مى‏افتاده، که این‌ها را پیش‏بینى می‌کند _ گفتند آنها را برگردانید مدینه، امّا در بین راه کسى حق ندارد با آنها تماس بگیرد.
تا اینجاى قضیّه خیلى معروف نبود، از اینجاى قضیّه معروف است. این‌ها روایت‌هاى متعدّدى است با یک مضمون: آمدن امام باقر و امام صادق‌(علیهماالسّلام) به شام و قضایاى مجلس هشام، بعد به زندان افتادن، بعد تحت تأثیر قرار‌دادن زندانیان، بعد بیرون آمدن از زندان، بعد بیرون آمدن از شام، بعد بایکوت کردن امام صادق و امام باقر‌(علیهماالسّلام)؛ یعنى دستور هشام که هیچ‌کس حق ندارد با این‌ها تماس پیدا کند و حتّى معامله کند. تا اینجاهایش نقل نمی‌شود، امّا از این دستورِ معامله نکردن زیاد نقل می‌شود. خب، جنبه‏ معجزه‌اى و این‌جور چیزى دارد، لذا آقایان دوست می‌دارند نقل کنند و شما هم شاید شنفته‌اید که امام باقر و امام صادق‌(علیهماالسّلام) آمدند و رسیدند به شهر مدینه، امّا مردم شهر درها را بستند و آنها را راه ندادند؛ چون قبلاً مأمور خلیفه رفته بود و گفته بود که این‌ها دشمنان امیرالمؤمنین خلیفه هستند و راهشان ندهید. بعد امام صادق رفت بالاى کوه و با مردم صحبت کرد و فریاد کشید و چه کرد و مردم شناختند و راه دادند و از این حرف‌ها تا آخر.5 از این قبیل ماجرا در زندگى خود امام باقر(علیه‌السّلام) باز هم هست؛ فقط این یکى نیست. عرض کردم امام باقر دو بار و شاید بیشتر زندان رفته است _ شاید بیشتر هم باشد _ این را به‌طور مسلّم در زندگى حضرت، بنده دیده‌ام.
پانوشت‌ها:
1- توجّه شود که این مطالب قبل از انقلاب اسلامی بیان گردیده است.
2- کافی، کلینی، ‌ج۱، ص 476
3- کافی، کلینی، ‌ج۱، ص 476
4- مناقب آل ابی‌طالب(ع)، ابن شهرآشوب، ج4، ص 189
5- الخرائج و الجرائح، قطب‌الدّین راوندی، ج1، ص293