شهید برقعی سازش با مستکبران را ذلت میشمرد
سیده لیلا آقامیری- همدان:
در توصیف مقام شهادت همین بس که حضرت امام(ره) آن را اوج بندگی و سیر و سلوک در عالم معنویت میدانستند و فرموده بودند: «ما شهادت را برای خودمان حیات میدانیم و مکتب اسلام اینگونه است، این مکتب اسلام است که شهادت را زندگی میداند» و چه زیبا یاران خمینی در کلاس درس عاشقی حاضر شدند و به مقام «عند ربهم یرزقون» رسیدند. آری، فرهنگ شهادتطلبی با ایجاد تحولی درونی و فکری، جوانان و نوجوانان را به سمت آگاهی کشاند و موجب رشد و بالندگی آنها شد و شهید سید احمد برقعی یکی از نمونههای بارزتربیت شده این فرهنگ اصیل بود. برای پاسداشت این شهید عزیز که بهعنوان شهید شاخص شهرستان همدان در سال 99 معرفی شده است به سراغ حجتالاسلام والمسلمین سیدجعفر برقعی برادر شهید و محمد حسین توکلی دوست و همرزم شهید و یکی از یادگاران دفاع مقدس و جانباز 70 درصد رفتیم. در ادامه شما را به خواندن این مصاحبه دلچسب دعوت میکنیم.
* * *
لطفاً خودتان را معرفی کنید و اگر خاطرهای از دوران نوجوانی سید احمد در ذهن دارید برایمان بازگوکنید.
سید جعفر برقعی هستم فرزند دوم خانواده و در حال حاضر 62 سال سن دارم. در سال۵۶ و در بحبوحه شکلگیری انقلاب اسلامی وارد دانشگاه شدم از این رو نیمیاز هفته را در دانشگاه تهران بودم و نیم دیگر هفته را برای تحصیل علوم حوزوی در قم، و این روند باعث شد تا عملاًً از همدان دور بمانم اما تابستانها به همدان میآمدم و مدتی را با خانواده میگذراندم. سید احمد آن زمان 13 سالش بود و در مدرسه راهنمایی ظفر تحصیل میکرد. با شروع نهضت اسلامی فعالیت ما در دانشگاه شدت گرفت لذا خیلی در جریان رشد و تغییرات سید احمد قرار نداشتم هر چند که معتقدم نباید در هیچ زمانی از فرزندان، برادران و خواهران و پدر و مادر غفلت کرد.
یکی از خاطرات خوبی که از سید احمد در ذهن دارم این بود که در اواخر دوره بنیصدر که اطرافیانش بهدنبال تحریک مردم علیه انقلابیون و روحانیون خدوم آن زمان همانند دکتر بهشتی بودند فردی به نام سلامتیان به همدان آمد و در دفتری مربوط به بنیصدر و مُشرِف به خیابان سخنرانی داشت. در آن سخنرانی روشن بود که قصد توهین به بزرگان انقلاب دارد و باید سخنانش بهعنوان سند ضبط شود. سید احمد با وارد شدن به ساختمان، ضبط صوتی را که برده بود روی تریبون سخنران گذاشت و در انتهای سخنرانی نیروهای حزبالله شعارهایی علیه بنیصدر سر دادند و اوضاع متشنج شد و سخنرانی عملاًً ناتمام ماند. سید احمد با زیرکی و آرامی ضبط صوت را برمیدارد و در هنگام خروج، عوامل آن دفتر نسبت به او مشکوک شده و با ضرب و شتم سعی میکنند ضبط صوت را از او بگیرند اما احمد با هوشیاری تمام از این مهلکه گریخته و نوار را جهت ارسال به مقامات قضایی تحویل مسئولین میدهد.
سید احمد در نوارخانه حزب جمهوری اسلامی مسئولیت داشت و در انجمن اسلامی دبیرستان هم با همان سن و سال کمیکه داشت بهعنوان فردی دلسوز و مشاور بود و همواره سعی داشت در مشکلات بهترین راهحل را پیدا کند. با دوستانش بسیار گرم و اغلب با آنها شوخی میکرد. حتی اگر توصیه یا نصیحتی برای یک دوست داشت با حالت شوخی به او تذکر میداد.
بهنظر شما چه موضوعی در زندگی برای سید احمد اولویت داشت؟
شاید برای جواب به این سؤال باید زندگی کوتاه سید احمد را به سه دوره تقسیم کرد. اوایل مثل همه جوانان فعال و متدین بهدنبال بالابردن تواناییهایش بود به طوری که عاشق سواریکاری و عکاسی و تزیین آلبومهای عکس بود. دوره دوم زندگی احمد با شروع انقلاب اسلامی و شرکت کردن در تظاهرات علیه رژیم منحوس پهلوی همراه بود از این رو کمک به ارگانهای انقلابی، عضویت در حزب جمهوری و شرکت در فعالیتهای فرهنگی و سیاسی را میتوان از جمله فعالیتهایش در این دوره عنوان کرد.جالب است که بدانید در همین میان از خواندن دروس طلبگی غافل نشد تا جایی که دستنوشتههایش هنوز هم در حاشیه کتاب جامعالمقدمات موجود است. رانندگی با اتومبیل و گرفتن گواهینامه هم نشان از علاقه او به پیشرفت در علوم و فنون و مهارتها داشت و مدتی هم مشغول فراگرفتن آموزشهای دفاع شخصی و کونگفو در باشگاههای همدان بود.
دوره سوم زندگیاش با آغاز جنگ تحمیلی همراه شد. از آن دوران بهعنوان دانشگاه انسانسازی و عروج روحهای آماده جوانان به بارگاه معارف عمیق دینی و اسلامی یاد میشود به طوری که اوج از خود گذشتگی، فداکاری برای امام و انقلاب و مقابله با عوامل فساد درون و برون نظام در این عرصه به اوج خود رسید.
سید احمد در این دوره به اخلاص بیشتری روی آورد، گمنامی را شیوه کارش قرار داد و در راستای کمک به نیازمندان اهتمام ویژهای داشت. نظم و انضباط در کارهایش حرف اول را میزد بهطوری که در دفتری مخصوص مشخص کرده بود با کدام دوستش در چه ساعتی تلفنی تماس بگیرد و جویای احوالش شود. صلهرحم را بهجا میآورد و به فامیل دور و نزدیک سر میزد و در صورت گمراهی سعی در ارشاد و توجیه همسن و سالهای خود داشت.
بارها در جبهه شرکت کرد و هربار به نیت الهی در این مسیر گام برداشت و در سمتهای مختلف همچون غواص، نیروی اطلاعات و عملیات، رزمنده عادی، نیروی فرهنگی و... به خدمت در جبهه میپرداخت.
عاشق امام رضا علیهالسلام بود و بارها بهصورت فردی و گروهی به مشهد سفر کرد و گویا در یکی از این سفرها عهدی برای شهادت در راه خدا بسته بود و خواسته بود که نشانهای را مبنی بر قبول خواستهاش به او نشان دهد، در همین زمان احمد، حاج حسین انصاریان را که علاقه خاصی به ایشان داشت ملاقات میکند و همان طور که از دستنوشتههایش پیداست او این ملاقات را نشانه قبول آن عهدش با امام هشتم علیهالسلام تلقی میکند.
شهادت دستمزد چه کاری بود که شهید احمد برقعی از خداوند گرفت؟
بهنظر بنده میل به پاک بودن، پاک ماندن از آلودگیها، مبرّا شدن از ریا، عشق به خدا و اولیاء پاکش خصوصاًً حضرت زهرای مرضیه سلاماللهعلیها و امام رضا علیهالسلام، عشق به ولایت فقیه و قرار گرفتن در مسیر درست مسیر الهی، میل رسیدن به اوج بندگی و درجاتی که جز با شهادت به آن نمیتوان رسید همگی موجب شد تا مسیر شهادت در راه خدا برای او گشوده شود.
البته از تأثیر اساتید سید احمد نباید گذشت از جمله آموزشهایی که در معارف اسلامی از حاج آقا صالح استاندار وقت همدان دریافت میکرد و رهنمودهای تشکیلاتی و تحلیلهای بجا و به موقع برادر گرامی، دکتر علی آقامحمدی نماینده وقت همدان در مجلس شورای اسلامی، بسیار مؤثر بود.
راه و رسم شهدا در مقابله با استکبارستیزی به چه شکل بود؟
اولین مستکبر عالم که خود را بزرگ میپنداشت و در مقابل خدا استدلال کرد و گفت: من از آدم بهترم، مرا از آتش آفریدی و او را از خاک؛ شیطان بود و فرمان خدا را با استدلال ناقص خودش زیرپا گذاشت لذا برای شخص بصیر و فهیم این باور وجود دارد که اگر ذرهای از خودپرستی و خود برتربینی در او باشد و بخواهد آن را بروز دهد، در واقع همان راه شیطان را در پیش گرفته است.
اگر کشورهایی مثل آمریکا و انگلیس خود را برتر بدانند و بخواهند سبک زندگی خود را بهعنوان الگوی جهانی به همه دنیا تحمیل کنند و با تسلط بر منابع و ذخایر کشورهای دیگر بهدنبال تاراج و غارت آنان باشند همان راه شیطان را رفتهاند، به فرموده امام امت «شیطان بزرگ آمریکاست» لذا کسی میتواند با استکبار بجنگد که در گام نخست با نفس امّاره خودش بجنگد سپس با تمام افرادی که خود و حزب خودشان را برتر از همه میدانند و در مراحل بالاتر با هر حزب و هر کشوری که خود را برتر میداند درگیر شود. شهدا و انسانهای پاک و مومن نه تنها امیدی به استکبار ندارند بلکه هیچ ترسی از آنها در دل ندارند و ذاتاً با آنها به اندازه سر سوزنی سازش ندارند.
در نگاه اسلام هرکس باتقواتر است نزد خدا گرامیتر است بدین معنا که فردی حق ندارد بر دیگری برتری جویی کند بلکه خود را باید خادم مردم و اقشار ضعیف و ستمدیده بداند تا جایی که امام امت فرمودند: «به من خادم بگویند بهتر از آن است که رهبر خطاب کنند». دقیقاً این معنای عمق استکبارستیزی در منطق رزمندگان جبهه حق وجود دارد و به تعبیر شهید علی چیتسازیان «اگر میخواهید از سیم خاردارهای دشمن عبور کنید(استکبارستیز باشید) ابتدا باید از سیمخاردارهای نفس خودتان عبور کنید».
مهمترین درسی که جوانان باید از شهدا بیاموزند چیست؟
شهدا با توکل بر خدا و ائمه معصومین علیهمالسلام و نیز احساس تکلیف، به یاری نظام برخاستند و از آرمانها با هدف زمینهسازی ظهور حضرت مهدی عجلالله تعالی فرجه الشریف و برپایی حکومت جهانی عدالت محور دفاع کردند لذا شهدا الگوی خوبی برای نسلهای آینده در راه رسیدن به آزادی از یوغ سلطهگران و خداستیزان بیرحم هستند چرا که آنها میتوانستند دنبال زندگی عادیشان باشند و کار جبهه و خط مقدم و اطلاعات عملیات و غواصی در آبهای خروشان اروند را رها کرده و در کنار خانواده به تفریحات سالم بپردازند و کار دفاع از تنگههای اُحد را به دیگران حواله دهند اما غیرت دینی، درک درست از موقعیت استراتژیک انقلاب، آنها را در رکاب روحالله و سیدعلی نگاه داشت و به راستی این مردانگی و گذشت از دل پر از معارف الهی آنان سرچشمه گرفته بود بهطوری که پای آنان در راه تحقق اهداف و آرمانهای انقلاب استوار بود لذا از شهدا باید درس غیرت، عمل به تکلیف، جانفشانی در راه عزّت کشور و درس مسئولیتپذیری در قبال تکتک مردم ایران و جهان را آموخت.
چرا برخی مسئولین و مردم از راه و رسم شهدا غافل شدند؟
جواب این سؤال را امیرالمومنین علی علیهالسلام در کلمات قصار ۱۴۷ در سخنی با کمیل بن زیاد بیان فرمودهاند. حضرت مردم را چند دسته میکنند، بر این اساس میتوان گفت، زمانی که رسیدن به جامعه توحیدی و روابط سالم و عادلانه کمی به طول میانجامد، مردم چند دسته میشوند، عدهای به شک افتاده و از خود سؤال میکنند آیا این راه صحیح است یا غلط؟ در پاسخ باید بگویم این افراد بهخاطر سطحی بودن عقایدشان زود دچار شک و شبهه میشوند و از حرکت انقلابی فاصله میگیرند و عدهای با غرضورزی جبهه حق را متهم به تندروی میکنند و سعی دارند باترفندهایی دل دشمنان را به دست آورند و این کار را هم با توجیه عقلانیت و مصلحت انجام میدهند لذا اگر شد با سازوکار قانونی و اگر نشد پنهانی درصدد ملاقات با دشمن و دادن امتیازات مختلف به او هستند. این دسته با رهبران انقلابی مخالفند ولی منافقانه خود را همراه نشان میدهند.
دسته دیگر با تعالیم انبیاء و اولیاء سر سازش ندارند و آنها را خرافات تلقی میکنند. این افراد به دنبال عیش و نوش خودشان هستند و اسلام را با آزادیهای حیوانی و لجامگسیخته در تضاد میبینند و با آن میجنگند، این دسته در مواقع فتنه در صف دشمن هستند.
در طرف دیگر عدهای هستند که هم به اسلام و ایران و هم به آزادیهای فردی و سبک زندگی غربی علاقه دارند به تعبیری هم به غرب گوشه چشم دارند و هم امیدی به اسلام. اینها متحیرند که بین اسلامگرایی و آزادیهای افراطی و حرام خود چگونه جمع کنند که همه را باهم داشته باشند اما هنوز درک نکردند که تعالیم الهی با تعالیم شیطانی قابل جمع نیست، این افراد جز قشر خاکستری جامعه هستند و معمولاً طعمه فتنهها میشوند و عدهای هم دنبال شهوات دنیوی خود هستند و به کامجویی از دنیا روی آورده و مشغول جمع مال دنیا و ثروت شدهاند و از اصل هدف دور ماندهاند اینها چون هدفشان غیرالهی است اهتمامی به اهداف انقلاب و امام ندارند.
دسته دیگر رهبران انقلابی، مؤمنین و موحدان راستینی هستند که اگرچه تعدادشان کم است اما همین گروه اندک به دلیل قوّت ایمانی و عزم راسخشان پیروز همه میدانهای رزم هستند و به فرموده قرآن کریم: «کم من فئهًْ قلیلهًْ غلبت فئهًْ كثيرهًْ بإذن الله، یعنی چه بسیار گروه کوچکی که به فرمان خدا، بر گروههای عظیمی پیروز شدند».
چگونه شفاعت شهدا شامل حال ما میشود؟
شفع یعنی جفت، کسی که در عقیده مثل رسول خدا شود مورد شفاعت ایشان قرار میگیرد. کسی که در عمل پیرو امامان معصوم باشد همراه و جفت او میشود و شفاعت ایشان شامل حالش میشود و آنکه با آرمان شهید، با رفتار شهید، با خلوص شهید، حتی در خدمت به عزیزان شهید و با مادر شهید همراهی میکند رضایت شهید را به دست آورده و شفاعت شهید شامل حالش میشود.
شهدا غیرتمند هستند و در زمان مناسب پاسخ خوبی را میدهند. خدمت به شهید و زنده نگه داشتن نام شهدا بدون شک موجب شفاعت میشود.
در ادامه این گفتوگو پای صحبتهای محمد حسین توکلی دوست و همرزم شهید برقعی نشستیم و از ایشان سؤال کردیم که چگونه با سید احمد آشنا شدید؟
دوستی من با سید احمد به سالهای 57 و اوایل انقلاب باز میگردد، نخستینبار احمد را در تجمعهای اعتراضی علیه رژیم پهلوی در همدان دیدم، آن زمان 14 سال بیشتر نداشتم. آن روزها سید احمد به همراه شهیدان مصباحی و قدسی به طور منظم در اعتراضات خیابانی شرکت میکردند و همین زمینه را برای آشنایی بیشتر من با احمد فراهم کرد.
لطفاً از ویژگیهای شهید برقعی برایمان بگویید.
از همان ابتدا علاقه خاصی به احمد داشتم زیرا او فردی با تقوا و متدین بود، چهره نورانیاش بر دل مینشست و در بین دوستان و آشنایان به سید احمد شهرت داشت، داشتن این ویژگیهای ممتاز مقدمهای شد تا چهار سال دبیرستان را در مدرسه شریعتی با یکدیگر باشیم. احمد به انجام کارهای جمعی و فعالیت در انجمنها و احزاب اسلامی علاقه خاصی داشت و عضو فعال حزب جمهوری بود. سید احمد عاشق امام خمینی(ره) و شهید بهشتی بود و به همین خاطر بعد از شهادت شهید بهشتی هر سال مراسم یادبودی برای این شهید در همدان برگزار میکرد و به جهت توان بالای مدیریتی، مسئولیت برگزاری مراسم بر عهده ایشان بود.
چگونه به جبهه اعزام شدید و در جبهه چه عملیاتهایی را با هم بودید؟
بعد از آنکه آموزشهای نظامی را فرا گرفتیم ابتدا بنده به جبهه اعزام شدم و در مرحله بعدی، سال 61 احمد نیز به جمع دوستان پیوست و با ما راهی جبهههای جنگ شد. خانواده سید احمد بسیار متدین و از وضع مالی خوبی برخوردار بودند اما شهید سید احمد برقعی بهخاطر عشق و علاقهای که به امام و شهدا داشت همه را رها کرد و به جمع رزمندگان اسلام ملحق شد.
یادم میآید اولین اعزاممان به قصر شیرین بود، گرمای طاقت فرسای این منطقه به حدی بود که شرایط را برای ماندن و مقابله با دشمن سخت میکرد اما در همان شرایط سخت، احمد علاوهبر انجام امور نظامی به کارهای فرهنگی هم میپرداخت و در بین رزمندگان نوار و کتابهای مذهبی توزیع میکرد و مسائل شرعی را به آنها آموزش میداد. احمد به نماز اول وقت اهتمام فراوانی داشت و تا زمانی که با هم بودیم هرگز دعای توسلشترک نشد.
لطفاً خاطرهای از سید احمد مربوط به دوران دفاع مقدس برایمان بازگوکنید.
من و احمد در چهار منطقه جنگی با هم بودیم، در عملیات والفجر 5 زمانی که به عقب بازگشت ناراحتی از سر و رویش میبارید با چند نفر از بچهها هرچه علت را جویا شدیم احمد پاسخی به ما نداد. آخر شب وقتی که همه در حال استراحت بودند کنارش نشستم و احمد با صدای محزون گفت، چند نفر از دوستانم در عملیات والفجر به شهادت رسیدند و حالا من خود را جا مانده از این کاروان میدانم! هرگز باورم نمیشد جوانی هم سن و سال احمد تا این اندازه شیفته شهادت باشد. دوری از جمع شهدا برای احمد عذابآور شده بود اما این فراق دوامینداشت و درست زمانی که در عملیات فاو بهعنوان نیروی خط شکن حضور پیدا کرد مورد اصابت تکتیراندازان دشمن قرار گرفت و شربت شهادت را نوشید.
چگونه از شهادت سید احمد مطلع شدید؟
چند ساعتی از شهادت سید احمد گذشته بود و من بیاطلاع بودم. خبر شهادت احمد را از زبان شهید علی خوشلفظ (راوی کتاب وقتی مهتاب گم شد) شنیدم، همان لحظه سرم را در بین دو دستم گرفتم و برای لحظهای چشمان را بستم و تمام خاطرات دوستیمان از نظرم گذشت. در آن لحظه با خودم فکر کردم حالا پیکرش در فاصلهای چند کیلومتری دورتر از من بر زمین مانده است. بعد از مدتی با شهید علی چیتسازیان تصمیم گرفتیم برای بازگرداندن پیکر شهدا به محل شهادت سیداحمد برویم اما به محض بلند کردن اولین پیکر، تلهای انفجاری که دشمن کار گذاشتهبود عمل کرد و ما مجبور شدیم با دست خالی به عقب برگردیم. عراقیها برای ما تله گذاشته بودند یعنی دشمن اطمینان داشت رزمندگان ایرانی درصدد انتقال پیکرهای مطهر به سمت عقب هستند لذا با گذاشتن مین در زیر پیکر شهدا، درصدد گرفتن انتقام بودند، به همین علت شهید چیت سازیان به ما گفت، اگر کسی با آگاهی بداند که با تکان دادن پیکرهای شهدا جان خود را از دست میدهد به نوعی خودکشی کرده است. همان جا با هزار آرزو و تمنا از پیکر دوست و رفیق چند سالهام خداحافظی کردم اما پیکر نازنین سید احمد بعد از گذشت 10 سال از شهادتش درامالقصر توسط گروههای تفحص پیدا و به میهن بازگشت.
شهید برقعی به چه موضوعی بیش از همه اهمیت میداد؟
احمد در هیچ زمانی انجام فریضه امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکرد و همیشه از گناهان کبیره همچون دروغ، غیبت و تهمت تا حدّ زیادی دوری میکرد و اگر در این مجالس حضور داشت با تذکر درصدد جلوگیری از گناه بود در غیر این صورت اگر شخصی اصرار به گناه داشت خودش مجلس را ترک میکرد زیرا اعتقاد داشت گناه کردن انسان را از مسیر الهی دور میکند.
طی سالها دوری از رفیقتان آیا احمد تاکنون به خواب شما آمده است؟
بله، هنوز هم به خوابم میآید یکبار در عالم رویا روبهرویم ایستاده بود و من هم سؤالات زیادی در ذهنم داشتم که از او بپرسم به چشمانم نگاه کرد و گفت، «ما شما را یاد میکنیم، شما هم ما را یاد کنید»، بعد از هر بار دلتنگی آلبوم خاطراتم را باز میکنم و غرق در آن دوران میشوم.
چه موضوعی در جامعه بیش از همه برای شما آزاردهنده است؟
متأسفانه عدهای بهدنبال کمرنگ کردن و از بین بردن فریضه امر به معروف و نهی از منکر در جامعه هستند در حالی که توجه به این مهم یکی از اصول اعتقادی شهدا بود و ما نباید بهخاطر ملاحظهکاری پا بر روی اعتقادات دینیمان بگذاریم زیرا با این کار از راه و رسم شهدا دور خواهیم شد.
متأسفانه برخی از مسئولان نسبت به مفهوم شهادت و ایثار در جامعه بیتفاوت و غافل هستند در حالی که غفلت از این مفاهیم ارزشمند موجب خسارت جبرانناپذیری به فرهنگ کشور میشود لذا همه افراد جامعه از مسئول گرفته تا مردم باید در نشر فرهنگ ایثار و شهادت بهصورت آتش به اختیار عمل کنند و به تعبیر معمار کبیر انقلاب اسلامی «نگذارید پیشکسوتان جهاد و شهادت در پیچ و خم زندگی روزمره خود، به فراموشی سپرده شوند» از این رو بیتوجهی به این مفاهیم بسیار آزاردهنده است.
چگونه قدردان خون شهدا باشیم؟
تأمل و تدبر در وصیت نامه سیاسی و عبادی حضرت امام(ره) و شهدا انسان را عاقبت خیر میکند و بنا برتوصیه امام عزیز، وصیت نامه شهدا دریایی از معرفت و کرامت است و نسل امروز بیش از هر زمانی تشنه این مفاهیم است بنابراین با خواندن و عمل به وصیتنامه شهدا و حرکت در مسیر آنان میتوانیم قدردان این امامزادگان عشق و معرفت باشیم.
گفتنی است امسال شهید سید احمد برقعی از شهدای بسیجی لشکر 32 انصارالحسین(ع) استان همدان، بهعنوان شهید شاخص شهرستان همدان انتخاب شده است. وی متولد 1343 در عملیاتهایی همچون والفجر2 ، حاجی عمران، والفجر پنج، چنگوله، ادامه خیبر، مجنون و والفجر هشت- فاو شرکت کرد و سرانجام در سال 1364 درعملیات والفجر8 و در منطقه فاو به درجه شهادت نائل آمد.
آنچه میخوانید قسمتی از وصیتنامه شهید «سیداحمد برقعی» است:
«خدایا چشم امیدم به توست، امیدوارم هیچگاه از یاد توغافل نشوم، دعای شب و روزم این است که درعملم اخلاص باشد و بتوانم لحظهلحظه عمرم را از ریا پاک باشم. ای برادران، دوستان و عزیزان شما را شدیداً به رعایت اصول امر به معروف و نهی از منکر توصیه میکنم».