مطالبه قانونمداری الهی
۱۳۹۸/۰۶/۲۰
سید محمد سعید مدنی
اسلام دین ایمان و عمل صالح
اسلام، پیروان خویش را به ایمان و عمل صالح میخواند. این دین، دین «عمل» است. عمل مبتنی بر عقل و عقلی که در پرتو پیروی از حق کامل میشود و جهتگیری الهی و کارآیی مثبت مییابد. حضرت امام حسین(ع) در این باره فرموده است: «لا یکمل العقل الا باتباع الحق». (بحارالانوار-ج 75) (عقل کامل نمیشود، مگر با تبعیت از حق). بنابراین تاکید اسلام بر عقل و عمل مشروط به متابعت از حق است. به قول یکی از دانشمندان: «چه دلیلی داریم که نیروی تفکر ابوذر از معاویه قویتر بوده است؟ مطلب اینجاست که عقل معاویه و عمروعاص در استخدام اهداف شیطانی و هوسشان قرار گرفته بود. تمام نیروی عقل آنها در راه فتنه و پیشرفت امور دنیا و تملک ثروت و بسط قدرت بهکار رفته بود. اما عقل ابوذر و امثال او تحتتأثیر و راهنمایی وحی بود. (استاد محمدتقی شریعتی، از چشمه کویر، ص 273) به فرمایش مولای متقیان علی(ع): «وکم من عقل اسیر تحت هوی امیر» (نهجالبلاغه، حکمت 211) یعنی: بسا عقلی که اسیر فرمان هواست.
اسلام، دین عمل است. آیات متعددی در قرآن انسانها را به عمل و اقدام و حرکت در مسیر «آدمشدن»، کاملشدن، نزدیکشدن (تقرب) و... فراخوانده است، در سیره و حیات طیبه پیامبر خدا(ص) و ائمه اطهار(ع)، «عمل» جایگاهی مهم دارد، و این بزرگواران که عین قرآن و کتاب ناطق هستند، بالاتر از «اقرار به زبان» و «اعتراف در دل» «عمل به جوارح» را بزرگترین نشانه ایمان معرفی کردهاند. و این درست برخلاف مکاتب ساختگی و تئوریپردازیهای سفارشی است که از روزگار بعد از پیامبر(ص)، بهویژه در عصر بنیامیه میخواهند اسلام را و حقایق و آموزهها و شخصیتها و اهداف آن را بهگونهای دیگر و مثلاً دینی که اعراض از دنیا و کنارهگیری از جامعه و بیتفاوتی نسبت به دردهای مردم و... معرفی کنند.
هجرت عاملی تمدنساز
یکی از نمونههای «عمل» در اسلام که خود مقدمه و علت «اعمال» دیگر و بعدی شد، «هجرت» بود. هجرت که در تاریخ بشری، حرکتی تأثیرگذار و پیشزمینه بسیاری از تمدنها بوده است، در تاریخ اسلام و پایهگذاری تمدن بزرگ اسلامی (از قرن 2 تا 6 هجری) نیز نقش بسیار مهمی را ایفا کرده است. پیامبر اسلام(ص) برای نجات جان و ایمان خود و طرفدارانش و همچنین تداوم دعوت و تبلیغ و انجام رسالت خود و بالاخره عمل به آنچه طی 13 سال در مکه گفته و تعلیم داده، و بهعنوان «وحی» به مخاطبان خود انتقال داده است، دست به «هجرت» میزند. آن هم هجرت عملی و آفاقی، یعنی حرکت جسمی و فیزیکی از نقطهای به نقطهای دیگر بر روی زمین. تأکید میکنیم، هجرت پیامبر که یک حرکت عملی (البته عملی مبتنی بر عقل و تدبیر و هجرت انفسی...) بود، خود مقدمه و علتالعلل حرکتهای بعدی ایشان در جهت انجام مأموریت الهی شد.
اعلام حکومت قانون
یکی از اولین اقدامات رسول خدا(ص) پس از ورود به مدینه «اعلام حکومت قانون» بود. قانونی که قانونگذار آن خدای عادل، رحمان رحیم بود. قانونی که «عدالت»، جوهره و ذات آن را تشکیل میداد، و نتیجه حاکمیت چنین قانونی معلوم است که به نفع مردم و افراد مستضعف و ستمدیدهای است که معمولاً و غالباً قوانین نظامهای مختلف سیاسی، علیه آنهاست و به سود زیادهخواهان و صاحبان زر و زور. البته پیامبر(ص) فقط قانون را اعلام نکرد و قانون ایشان روی کاغذ باقی نماند، بلکه آن را با تمام قدرت و دقت اجرا کرد، چرا که طبق فرموده خودش در پاسخ به بعضی افرادی که دانسته و نادانسته خواهان اغماض و چشمپوشی از برخی خطاها و خطاکاران بودند؛ دلیل سقوط تمدنهای بزرگ و باشکوه و دولتهای قدرتمند، قانونشکنی بوده است (نقل به مضمون)، معنای دیگر سخن ایشان این میشود که یکی از اصلیترین اصول راههای اصلاح جامعه، پیشرفت و متمدن شدن آن، جدی گرفتن قانون و اجرای هرچه دقیقتر و عادلانهتر آن است. با اجرا نکردن قانون و فقدان عدالت و رواج رفتار خودکامانه و سیاستهای تبعیضآمیز هیچ قوم و جامعهای به پیشرفت و تمدن نرسیده است و این سخن و سنت پیامبر(ص) از سنتهای الهی و قوانین حاکم بر تاریخ است که برای آن مثالها و نمونههای فراوان میتوان نشان داد.
لذا پیامبر(ص) برای عمل به آنچه میگفت، برای ساختن جامعه توحیدی و قرآنی، برای پایهگذاری تمدن شکوهمند در قلب صحرای خشک و عاری از تمدن، با قاطعیت و درایت به قانون عمل میکرد و بارها هم تأکید فرمود که اگر نزدیکترین کسان من هم از قانون تخطی کنند، با آنها مطابق قانون عمل خواهم کرد. نکته بسیار قابل توجه و جالب هم اینجاست که از نگاه مکتب اسلام و سیره و روش پیامبر والامقام آن، در پذیرش دین اجباری نیست، و مردم در پذیرش یا رد آن مختار هستند «انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفورا...» «اما در برابر قانون و عمل به آن هر کسی که در جامعه زندگی میکند، چه مسلمان و چه غیرمسلمان، باید در برابر قانون مطیع و آن را به اجرا بگذارند. و باز جالب است که امروز آنها که درباره «تمدن» مطالعه میکنند، جامعهشناس و مردمشناس هستند، میگویند: «قانونمداری اولاً نشانه تمدن و پیشرفت جوامع بشری است» و ثانیاً هر چقدر قانون مترقیتر، عادلانهتر باشد، در پیشرفت جوامع و اعتلای تمدن مؤثرتر است: «و این اصلی است که پیامبر خدا، 1400 سال پیش به آن عمل کرد و در کنار دیگر اصول جامعهساز و تمدنآفرین، بنیانگذار تمدنی شد که به نام تمدن اسلامی حدود 5، 6 قرن در اوج تمدنهای بشری نشست و چشمها را خیره کرد.»
حضرت علی(ع) نیز در دوران خلافت کوتاه مدت و کمتر از پنج ساله خود، همان طور که در روز اول بیعت مردم تأکید کرده بود، همان روش پیامبر گرامی را در اداره جامعه و حکومتداری در پیش گرفت. تمام هم و غم حضرت علی(ع) نیز اجرای قانون مبتنی بر عدالت بود. و تمام دشمنیها و مانعتراشیها و مخالفخوانیها و بالاخره جنگها علیه ایشان به خاطر اعمال این شیوه در حکومتداری بود.
دیدگاه انحرافی قانونشکنان
در دیدگاه کسانی که قبل از طلوع اسلام اشراف و بزرگان جامعه و حاکم بر جان و مال و ناموس مردم بودند، حکومتداری به معنای تسلط بر مردم و استثمار آنها تعریف میشد و یا بهخاطر انحرافات فکری و حرامخواری «فقد ملئت بطونکم من الحرام» (امام حسین(ع) احقاق الحق، ج 11، ص 624) اصلاً متوجه نمیشدند یا نمیخواستند بفهمند معنای این سخن علی(ع) را که «حکومت وقتی برای من ارزش دارد که حق را حاکم و ظلم را بر سر جایش بنشانم»(نقل به مضمون) آنها قانون را هم در خدمت خودشان و تأمین منافع نامشروع خودشان و آقازادهها و خاندان خودشان میخواستند، نه در خدمت مردم و بیرون آوردن مال حرام و حق مردم از حلقوم حرامخواران! و... این جریانات ضد قانون و عدالت و در رأس همه بنیامیه، به دلایل انحرافاتی که بعد از رحلت پیامبر، و انحراف سیر جامعه اسلامی (به دلیل عدم توجه و عمل به وصیت ایشان در غدیر خم) صورت گرفت، با ماسک و نقاب مسلمانی که به چهره زده بودند، به میدان آمد و برای بازگرداندن دوران جاهلیت و حاکمیت طاغوتی خود، تلاشهای فراوان نمود که خانهنشینی علی(ع) و جنگهای دوران خلافت علی(ع) و اتفاقات دوران امام حسن(ع) و... از نتایج و خروجی آن تلاشها بود. اوج این قانونشکنی در ماجرای انتقال حکومت از معاویه به فرزند ناخلف و فاسدش، یزید بود که در واقع عملا تبدیل خلافت اسلامی به سلطنت بود، به چشم آمد، وقتی برای اجرای کامل این طرح و نقشه یزید از امام حسین(ع) بیعت خواست، ایشان با صراحت چنین پاسخ داد: «مثلی لایبایع مثله» (بحارالانوار، ج44، ص324) مثل منی با مثل یزید هرگز بیعت نمیکند. بنیامیه بزرگترین دشمنان قوانین عادلانه اسلام بودند و میخواستند به اسم و خلافت اسلامی، قوانین اسلام را نقض کنند...! او اگر موفق میشد، مشروعیت خود و حکومت غیرقانونی خود را از طریق گرفتن بیعت و تایید امام حسین(ع) ثابت و تثبیت کند، برای واردآوردن ضربه نهایی به پیکر اسلام ناب، بهانه و مزاحمی نداشت. این است که امام حسین(ع)، در پاسخ به مروان بنحکم که امام حسین(ع) را به بیعت با یزید تشویق میکرد، فرمود: «علی الاسلام، السلام، اذقد بلیتالامه براع مثل یزید» (لهوف، سیدبن طاوس، ص11) یعنی، با اسلام باید وداع کرد، وقتی فرد فاسدی مثل یزید بر امت حکومت کند! به قول نویسندهای: «اگر حسین وجدان مسلمین را با این شیوه تکان نداده و بیدار نکرده بود، چه کسی میداند که آیا شیوه زندگی یزید در جامعه مسلمین معیار رفتار اسلامی میشد، رفتاری که نواده پیامبر آن را تایید و تصدیق کرده و پذیرفته بود. (دکتر سیدمحمد جعفری، تشیع در مسیر تاریخ، ص242)
این است که امام حسین(ع) در این شرایط ویژه سکوت را جایز نمیداند و زمان را برای برپایی قیام افشاکننده و رسواکننده خود مناسب و مساعد میبیند، هر چند این قیام به ریختن خون او و یاران پاک و با وفا و اسارت خاندانش منجر شود. امام حسین(ع) در منازل مختلف و مقاطع متعدد قیام خود، با ایراد سخنرانی برای مردم، قانونشکنیها و انحرافات و واژگونهکردن چهره و هدف اسلام و... را توسط یزید و بنیامیه افشا میکند: «الا ترون ان الحق لایعمل به و انالباطل لایتناهی عنه» (لهوف، ص139) یعنی، مگر نمیبینید به حق عمل نمیشود و بیامان باطل را اجرا میکنند، پیش از این حدود یک سال پیش هم در اجماع منا به بزرگان وحی به تابعین مردم حاضر هشدار داده بود که: «فانی اخاف ان یندرس هذا الحق و یذهب...» (الغدیر، ج11، ص208) یعنی، همانا من از نابودی و از بین رفتن حق نگران هستم. و هدف قیام خود را هم نجات و احیاء دین خدا و اصلاح مردم و امت اعلام میکند. آن هم به شیوه و روش جد و پدر بزرگوارش «... انما خرجت لطلب الاصلاح فی امهًْ جدی، وارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر و اسیر بسیرهًْ جدی و ابی علیبن ابیطالب» (بحارالانوار، ج44، ص329)