سید محمد عماد اعرابی
در چنین فضایی سرمایهگذاری بر روی چهرههای نزدیک به جریان مذهبی برای تأثیرگذاری بر آینده ایران منطقیتر به نظر میرسید. امتیازی که ظاهرا مهندس بازرگان و «جمعیت دفاع از آزادی و حقوقبشر» تحت مدیریتش به نحو شایستهای از آن برخوردار بودند. مهدی بازرگان از یک طرف شخصیتی معتقد و مذهبی داشت و مورد احترام رهبران و چهرههای مذهبی بود؛ از طرف دیگر عضو جبهه ملی و تحصیلکرده غرب بود و در میان روشنفکران غربگرا نیز چهرهای شناخته شده به حساب میآمد. همین خصوصیات باعث شد تا مشاور سیاسی سفارت آمریکا بگوید:
بازرگان میتواند به عنوان بهترین رابط در جریان حرکت اصلی مذهبی باشد.122
پل کانسلر سپس به رابطان سفارت آمریکا در گروههای میانهرو توصیه کرد به مهدی بازرگان نزدیک شوند:
به منظور راهنمایی بیشتر مذاکرات نزدیکی با افراد میانهرو مذهبی مانند بازرگان داشته [باشید].123
با این اوصاف اینکه عبدالکریم لاهیجی با تمایلات غیر مذهبیاش 124 و با وجود اعتقاد به ضعف شخصیتی مهندس بازرگان 125 همزمان در کنار مهدی بازرگان در هیئت اجرایی «جمعیت دفاع از آزادی و حقوقبشر» قرار میگیرد چندان هم بیحساب و کتاب نبود و اینکه دیپلماتهای ارشد وزارت خارجه آمریکا در ارتباط مستقیم با این تشکیلات قرار میگرفتند اصلا اتفاقی به نظر نمیرسید.
اما حمایت و تقویت افراد و نهادهای خصوصی اینچنین، بدون معرفیشان به مردم کاری بیفایده بود؛ درست مثل فروشندهای که اجناسش را هرگز پشت ویترین برای مردم به نمایش نمیگذارد. ایالات متحده و دستگاههای امنیتی تحت فرمانش باید این جریانهای دستآموز را در بهترین شکل به ویترین رسانهها میآوردند. یک بار مصطفی مصباحزاده که همزمان سناتور شاه در مجلس سنا و مدیرمسئول مؤسسه مطبوعاتی کیهان بود به مقامات آمریکایی گفت:
در صورتی که خواسته شود، نشریات کیهان میتوانند در عرض چند هفته از اینها قهرمان ملی بسازند.126
ظاهراً این خواسته مطرح شده بود چون به بهانههای مختلف خوراک رسانهای برای پوشش خبری این افراد و گروهها فراهم میشد. زمانی عبدالکریم و دوستانش در سازمان سام تصمیم گرفتند تا با موضعگیریهای تند علیه کارگزاران حکومت پهلوی، توجه مردم را به خود جلب کنند، آنها حتی به ساواک پیشنهاد دادند تا چند شماره از نشریهشان را توقیف کند:
[سازمان سام] در نظر دارد برای جلب مردم شدیدا و بیرحمانه به افراد فاسد در مملکت حمله کرده و حتی راضی هستند که برای نفوذ بیشتر بین مخالفین میانهرو یکی دو شماره از نشریه آنها توقیف گردد.127
در مقابل ساواک به آنها پیشنهاد داد برای جذب بیشتر مخالفین، خود را سازمانی متمایل به چپ معرفی کنند.128 همین اتفاقات بود که به اخبار روزنامههایی مثل کیهان تبدیل میشد. معجزه رسانه در خدمت غربگرایان وابسته بود تا با خلق نخبگان مصنوعی، آرمانهای ملت را به نفع سرمایهگذاران غربیشان مصادره کنند. عصر روز پنجشنبه 7 اردیبهشت 1357 بود که وقتی عبدالکریم به همراه پسرش علی از آرایشگاهی مردانه در محدوده تقاطع خیابان ثریا و ویلا(سمیه و استاد نجاتالهی) بیرون آمدند، مأموران ساواک او را زیر مشت و لگد گرفتند.129 خودش میگفت:
شش تا گوریل ساواک رو سر من ریختند و با اولین ضربهای که با این باتونهای معروفی که به آن
میگویند بلاکجک به سر من زدند، من بیهوش شدم.130
این اتفاق به تنهایی میتوانست تا مدتها سوژه خوبی برای رسانهها باشد تا به این بهانه نام عبدالکریم لاهیجی، جمعیت دفاع از آزادی و حقوقبشر و یا هر گروه و دسته دیگری که به نحوی به او و دوستانش مربوط میشد را بر روی صفحات اول روزنامه بیاورند. حدود ساعت 21:05 همان شب نیز یک بمب کوچک در دفتر وکالت عبدالکریم منفجر شد ۱۳۱
تا فیلمنامه سوء قصد به جان وکلای دادگستری را کامل کند، در شرایط سیاسی اجتماعی سال 1357 این اتفاقات برای هر چهره عادی میتوانست او را تبدیل به یک قهرمان ملی کند؛ چه رسد به عبدالکریم لاهیجی و دوستانش که با حمایتهای دستگاه پهلوی و سفارت آمریکا برای خودشان تشکیلاتی به راهانداخته بودند. مشابه همین رویدادها برای سایر دوستانش نیز اتفاق افتاد همان شب ساعت 23 بمب دیگری در خانه داریوش فروهر منفجر شد؛132 چند روز پیشتر نیز در حیاط خانه هدایتالله متیندفتری و مقابل دفتر وکالت منوچهر مسعودی هم بمبی منفجر شده بود.133 حبیبالله پیمان را هم قبل از عبدالکریم گوشمالی داده بودند.134 در همه این اتفاقات دست کم یک اشتراک جالب وجود داشت و آن اینکه هیچ زخم عمیق و یا آسیب جدی به این افراد نرسید. بمبها بیشتر از نوع صوتی بودند و جز تعدادی شیشه و گلدان شکسته آسیب خاصی نزدند، خصوصا آنکه یا در حیاط خانهها منفجر شدند و یا جلوی در دفتر وکالت؛ حتی بمبی که در دفتر وکالت عبدالکریم گذاشته شد درست زمانی منفجر شد که هر رهگذر سادهای هم میفهمید هیچکس آنجا حضور ندارد، یعنی در ساعات پایانی شب آخرین روز هفته.