15 - برشی از کتاب خاطرات یعقوب نیمرودی، اولین افسر اطلاعاتی رژیم صهیونیستی در تهران -پدر فـراریهای ایـران ۱۳۹۹/۱۲/۲۶
برشی از کتاب خاطرات یعقوب نیمرودی، اولین افسر اطلاعاتی رژیم صهیونیستی در ایران - 15
ماه مه 1979 [اردیبهشت یا خرداد 1358] پیشنهادی مطرح شد تا جزیره کیش را به مکان تفریحی عامه مردم تبدیل کنند. همچنین ایدهای در نظر گرفته شد تا در جزیره کیش دانشگاهی برای علوم دریایی ایجاد شود. در همان روزها فرماندار نظامی از بندر لنگه بازدید کرد و به سؤال ساکنین درباره مشکل کمبود آب پاسخ داد که دو تاسیسات
آب شیرینکن به زودی کار خواهند کرد.
فرستادگان [امام] خمینی که از جزیره کیش بازدید کردند از تاسیسات آب شیرینکنی که آنجا یافتند بسیار تحت تأثیر قرار گرفتند تا آنجا که همانها را در روزنامه اطلاعات به عنوان «تاسیسات اتمی برای نمکزدایی آب دریا» توصیف کردند. اما آنها صریحاً هم اعلام کردند که قراردادهای «رژیم فاسد شاه» را با اسرائیل محترم نخواهند شمرد.
پس از اینکه مطمئن شدیم که همه افرادمان و همه تکنیسینهای نمک زدایی به سلامت از ایران خارج شدند، زمانی پیدا کردم تا به مجموعه مشکلاتی که وضعیت جدید ایجاد کرده بود رسیدگی کنم. به دوستانم، افسران ارشد ارتش ایران که از تهرانگریختند کمک کردم تا سازماندهی شوند؛ سعی کردم تا آنچه در سرنوشت دوستان ایرانی رخ داده را روشن کنم که ارتباط با آنها قطع شد و شروع به ارزیابی دامنه خسارات مالی و غیره که برای تجارتم ایجاد شد کردم.
18 فوریه [29 بهمن] BBC خبر داد که ارتشبد طوفانیان و سپهبد مقدم که آخرین رئیسساواک بود قرار است در دادگاه ویژه اسلامی محاکمه شوند. در همان روزها هنوز بارقهای از امید در قلبم وجود داشت که انجام تجارت با رژیم جدید پس از آنکه تثبیت شود امکانپذیر خواهد بود.
در این بین، مشخص شد که اعضای سفارتخانه ایران در تلآویو هیچ ارتباطی با مقامات ایرانی ندارند. آنها سردرگم بودند. برایشان مشخص نبود که به کدام سرزمین باید بروند، برای چه کسی موضوعات کنونی نمایندگان را انتقال دهند، آیا داراییهای متعلق به مقامات ایرانی را بفروشند و به چه کسی بفروشند؟ برای مقامات سفارت زمینی باقی ماند که از مقامات اسرائیلی به عنوان هدیه دریافت کردند. این زمین در منطقه کیکار همدینا در تلآویو، به ساختمان سفارت اختصاص یافت. در این میان برای ما مشخص شد که دکتر مرتضایی، سفیر سابق ایران در اسرائیل، از سِمتش به عنوان مدیرکل وزارت خارجه در تهران عزل شده و به منزلش فرستاده شده است. همسر و فرزندش که در اسرائیل مانده بودند نیز به ایالات متحده رفتند.
گیزی تزفریر ابتدای مارس 1979 به ما گفت که طبق ارزیابیهایش وضعیت کاملاً از دست نرفته است. براساس گفتههای وی، اگر تغییر چپ وجود نداشته باشد و در حکومت عناصری از راست باشند، رابطه بین آنها و اسرائیل ایجاد خواهد شد زیرا هر دو منافع مشترکی دارند که پایه اصلی همپیمانان است. ساسون بلوم 20 مارس به ما گزارش داد که ایران در حال فروپاشی است، هرکس آنچه از نظرش درست است را انجام میدهد. نود و پنج درصد تجهیزات نیروی هوایی ایران از کار افتاده و زنگ زدهاند. کُردها شورش کرده و دهها تن در درگیریها کشته شدهاند.
ساسون افزود که مقامات، لیست سیاهی آماده کردهاند و در آن شانزده هزار نفر از جمله چهار هزار یهودی قرار دارند. سران جامعه یهودیان، حبیب القانیان و لطفالله حی از قبل تحت حفاظت بودند.
نمایندگان ایران در تلآویو پیوسته و البته ناموفق، تلاش کردند تا با تهران ارتباط برقرار کنند. مستشار ایرانی در تلآویو و نماینده ساواک پناهندگی سیاسی در اسرائیل را خواستند اما به دلایلی این موضوع موافقت نشد و آنها به اروپا رفتند.
طبق اطلاعاتی که از لندن به من میرسید مشخص شد که ارتشبد طوفانیان موفق شده به خارج از ایران پناهنده شود. در ماه ژوئن برای ما روشن شد که وزارت امور خارجه ایران شروع به جستوجو در وزارتخانههای دولت و نهادهای نظامی کرده که کدام قراردادها با عناصر اسرائیلی امضا شده است.
وزیر کشور ایران برای بازدید به آلمان آمد و آنجا اعلام کرد که همکاری ایران با بنگاه «کروپ» ادامه خواهد داشت و نمایندگان ایران در نشست آتی شورای مدیران شرکت خواهند کرد. او توضیح داد که همه کارکنان سابق سفارت ایران در تلآویو سلامت خواهند بود و آنها به خاطر خدمتشان در اسرائیل مجازات نشدهاند.
فهمیدم که اگر بخواهم برای نجات پولهای موجود در حسابهای بانکی ایران تلاش کنم، باید فورا دست به کار شوم. وضعیت در ایران به سر حد هرج و مرج رسید اما برایم مشخص بود با گذشت زمان و ثبات وضعیت، ممکن است مقامات تجدید نظر کنند.
هرتزل حقیقتاً موفق شد تا اکثر پولی را که در حسابهای تجاری نمکزدایی بود به دست بیاورد، اما من هنوز حسابی در بانک «ملی» ایران داشتم که لازم بود آن را به خارج از مرزهای کشور میبردم.
حسابها در بانک «ملی» به نام شرکت I.D.E ثبت بودند.
میدانستم که زمان زیادی نخواهد گذشت تا اینکه مقامات به بانکها دستور دهند تا تمام حسابهای خارجیها را مسدود کنند بدون آنکه درباره حسابهای شرکت اسرائیلی صحبتی کنند. 21 مارس 1979 نامهای به ارتشبد جم در لندن فرستادم و در آن اینچنین نوشتم: «همانطور که برایت گفتم، حسابی در بانک «ملی»، شعبه دیبا در تهران دارم. این حساب در حدود بیست و پنج میلیون ریال (حدود سیصد و پنجاه هزار دلار) [موجودی] دارد. نام حساب I.D.E تهران است. من چکی به مبلغ پنجاه هزار ریال پیوست میکنم. از تو میخواهم بررسی کنی اگر میتوانی با این چک پول را بیرون بکشی. اینگونه میتوانیم بفهمیم آیا اجازه داریم از این حساب استفاده کنیم. به نظر من بهترین راه این است که چک را برای کسی بفرستی که تلاش کند تا در همان شعبه در تهران نقد کند. اگر چک مورد پذیرش قرار بگیرد، راه برای برداشتهای بیشتر بازخواهد شد.» جم ارتباطش را در ایران به کار گرفت، چک وصول شد و طی مدت چند ماه موفق شدیم حساب را خالی کنیم.
به طور کلی، منزل من در لندن به یک خانه ایرانی تبدیل شد، بدون آنکه بخواهم به پدر تبعیدیهای ایرانی[مقامات فراری سلطنت پهلوی] بدل شدم. در ساختمانی که آپارتمان و دفتر کارم در لندن بود، رئیسسابق ستاد کل ایران، ارتشبد فریدون جم و حداقل بیش از پنج ارتشبد ایرانی تبعیدی زندگی میکردند. در ساختمان وزیر خارجه سابق ایران، وزیر سابق اقتصاد، مدیر شرکت نفت و سایرین زندگی میکردند. اعضای سفارت ایران در لندن هم نزدیک به ساختمان سکونت داشتند. منزل ارتشبد جم و منزل من به عنوان مکان ملاقات ثابت برای ایرانیهای تبعیدی به کار گرفته میشدند. کسانی بودند که واقعاً بدون هیچ چیزی از ایران فرار کرده بودند.
هر کسی که در ایران به من کمک کرد، اکنون نوبت من بود که به او کمک کنم. به افراد کمک کردم تا سازماندهی شوند و گاهی اوقات کمک من معنوی بود – کلمهای خوب، گوش شنوا و دلگرمی بسیار.
تبعیدیهای ایرانی، وفاداران به شاه، تبدیل به کسانی شدند که دنیایشان بر سرشان خراب شده بود. آنها از سرزمینشان رانده شدند، خانوادههایشان در ایران مورد تعقیب قرار گرفتند و به یک کشور خارجی منتقل شدند که زبان، فرهنگ و طرز فکر بسیار متفاوت ساکنیناش روحشان را شکست. ارتشبدها به تاجران فرش تبدیل شدند و سراغ انواع تجارتهای مختلف و عجیب و غریب رفتند.
سرهنگهای ارتش ایران با رانندگی تاکسی روزی در میآوردند و دیدن اینها حیرتآور و دردناک بود. اکثرشان میدانستند که نمیتوانند دوباره به ایران بازگردند و برخی از آنها منتظر حکم اعدام در موطن خود بودند. سپتامبر 1979 متوجه شدیم که در ایران علیه ارتشبد طوفانیان حکم مرگ و همینطور دستور مصادره اموالش صادر شده است. طوفانیان آن زمان در واشنگتن زندگی میکرد.
رئیستبعیدی سازمان اطلاعات ارتش ایران، عزیزالله پالیزبان شروع به سازماندهی اپوزیسیون در عراق علیه ایران کرد. رئیسجمهور عراق، صدام حسین اطمینان داد که پایگاههای آموزشی و سلاح در اختیار مقامات اپوزیسیون قرار دهد. بعدها پالیزبان به نیویورک رفت و با فروش بستنی امرار معاش کرد.
کوتی- سرزمین- اسرائیل زیبا
باوجود همه گردابهای انقلاب در ایران، عملیات محرمانه و عجیبی به فرماندهی دوستم، سرتیپ یکوتیال(کوتی) آدام رهبری شد. همراه با سرتیپ(نیروی ذخیره) آبراهام یافا، مدیر سازمان حفظ ذخایر طبیعی و سرتیپ دوم اسحاق سگو، مستشار ارتش اسرائیل در ایران، کوتی عملیات سری را طراحی کرد تا حدود ده گوزن زرد را از ایران به اسرائیل با هواپیمای «اِلعال» قاچاق کند.
عملیات با موفقیت انجام شد و گوزنهای زرد که از مناظر اسرائیل ناپدید شده بود، به آن بازگشتند و اینجا به خوبی نگهداری شدند. امروزه گوزنهای زرد در پارک حیات وحش در کرمل هستند که سرتیپ اسحاق سگو به یاد پسرش، سروان شارون سگو که
در زمان خدمتش در ارتش کشته شد، تأسیس کرد.
تبلیغات سمی
ایران تحت رژیم روحانیان به دشمن مسلم اسرائیل و ایالات متحده آمریکا و به یکی از پایگاههای مادر تروریست اسلامی [بخوانید نهضت جهانی اسلام] تبدیل شد. این رژیم اسلامی در چهارچوب مدیریت تبلیغات سمی ضد اسرائیل و هر عاملی در جهان عرب که آماده به رسمیت شناختن موجودیت اسرائیل و صلح با آن است و ضد کل جهان لیبرال، مجموعهای از تمبرها را برای تنفر و تروریسم [چاپ و] صادر میکند. سال ۱۹۹۶، یکی از مقامات خانواده سلطنتی تبعیدی ایران، مجموعهای از این تمبرهای را برای من فرستاد.
در نامهای که آن مقام ارشد به من نوشت و به آن تمبرها را ضمیمه کرد،
در میان موارد دیگر در بخشی میگوید: «دولتی که تمبرهایی صادر میکند که قاتل رئیسجمهور سادات را تمجید میکند و نامههای مردم ایران را در این گام پنهان میکند، دولتی که تمبرهایی برای استهزاء و تمسخر دیپلماتهای آمریکایی با چشمان پوشیده و دستان بسته در سفارت محاصره شده، صادر میکند، دولتی که نهادهای بینالمللی را از طریق صدور تمبرهایی که پنج انگشت قطع شده را به نشانه پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد نشان میدهند، خفیف میشمارد و اینگونه اهانت و خشونتی را نشان میدهد که هجوم به نهادهای بینالمللی است – این چنین دولتی نمیتواند چیزی جز دولت تروریستی خوانده شود.»
آب شیرینکن به زودی کار خواهند کرد.
فرستادگان [امام] خمینی که از جزیره کیش بازدید کردند از تاسیسات آب شیرینکنی که آنجا یافتند بسیار تحت تأثیر قرار گرفتند تا آنجا که همانها را در روزنامه اطلاعات به عنوان «تاسیسات اتمی برای نمکزدایی آب دریا» توصیف کردند. اما آنها صریحاً هم اعلام کردند که قراردادهای «رژیم فاسد شاه» را با اسرائیل محترم نخواهند شمرد.
پس از اینکه مطمئن شدیم که همه افرادمان و همه تکنیسینهای نمک زدایی به سلامت از ایران خارج شدند، زمانی پیدا کردم تا به مجموعه مشکلاتی که وضعیت جدید ایجاد کرده بود رسیدگی کنم. به دوستانم، افسران ارشد ارتش ایران که از تهرانگریختند کمک کردم تا سازماندهی شوند؛ سعی کردم تا آنچه در سرنوشت دوستان ایرانی رخ داده را روشن کنم که ارتباط با آنها قطع شد و شروع به ارزیابی دامنه خسارات مالی و غیره که برای تجارتم ایجاد شد کردم.
18 فوریه [29 بهمن] BBC خبر داد که ارتشبد طوفانیان و سپهبد مقدم که آخرین رئیسساواک بود قرار است در دادگاه ویژه اسلامی محاکمه شوند. در همان روزها هنوز بارقهای از امید در قلبم وجود داشت که انجام تجارت با رژیم جدید پس از آنکه تثبیت شود امکانپذیر خواهد بود.
در این بین، مشخص شد که اعضای سفارتخانه ایران در تلآویو هیچ ارتباطی با مقامات ایرانی ندارند. آنها سردرگم بودند. برایشان مشخص نبود که به کدام سرزمین باید بروند، برای چه کسی موضوعات کنونی نمایندگان را انتقال دهند، آیا داراییهای متعلق به مقامات ایرانی را بفروشند و به چه کسی بفروشند؟ برای مقامات سفارت زمینی باقی ماند که از مقامات اسرائیلی به عنوان هدیه دریافت کردند. این زمین در منطقه کیکار همدینا در تلآویو، به ساختمان سفارت اختصاص یافت. در این میان برای ما مشخص شد که دکتر مرتضایی، سفیر سابق ایران در اسرائیل، از سِمتش به عنوان مدیرکل وزارت خارجه در تهران عزل شده و به منزلش فرستاده شده است. همسر و فرزندش که در اسرائیل مانده بودند نیز به ایالات متحده رفتند.
گیزی تزفریر ابتدای مارس 1979 به ما گفت که طبق ارزیابیهایش وضعیت کاملاً از دست نرفته است. براساس گفتههای وی، اگر تغییر چپ وجود نداشته باشد و در حکومت عناصری از راست باشند، رابطه بین آنها و اسرائیل ایجاد خواهد شد زیرا هر دو منافع مشترکی دارند که پایه اصلی همپیمانان است. ساسون بلوم 20 مارس به ما گزارش داد که ایران در حال فروپاشی است، هرکس آنچه از نظرش درست است را انجام میدهد. نود و پنج درصد تجهیزات نیروی هوایی ایران از کار افتاده و زنگ زدهاند. کُردها شورش کرده و دهها تن در درگیریها کشته شدهاند.
ساسون افزود که مقامات، لیست سیاهی آماده کردهاند و در آن شانزده هزار نفر از جمله چهار هزار یهودی قرار دارند. سران جامعه یهودیان، حبیب القانیان و لطفالله حی از قبل تحت حفاظت بودند.
نمایندگان ایران در تلآویو پیوسته و البته ناموفق، تلاش کردند تا با تهران ارتباط برقرار کنند. مستشار ایرانی در تلآویو و نماینده ساواک پناهندگی سیاسی در اسرائیل را خواستند اما به دلایلی این موضوع موافقت نشد و آنها به اروپا رفتند.
طبق اطلاعاتی که از لندن به من میرسید مشخص شد که ارتشبد طوفانیان موفق شده به خارج از ایران پناهنده شود. در ماه ژوئن برای ما روشن شد که وزارت امور خارجه ایران شروع به جستوجو در وزارتخانههای دولت و نهادهای نظامی کرده که کدام قراردادها با عناصر اسرائیلی امضا شده است.
وزیر کشور ایران برای بازدید به آلمان آمد و آنجا اعلام کرد که همکاری ایران با بنگاه «کروپ» ادامه خواهد داشت و نمایندگان ایران در نشست آتی شورای مدیران شرکت خواهند کرد. او توضیح داد که همه کارکنان سابق سفارت ایران در تلآویو سلامت خواهند بود و آنها به خاطر خدمتشان در اسرائیل مجازات نشدهاند.
فهمیدم که اگر بخواهم برای نجات پولهای موجود در حسابهای بانکی ایران تلاش کنم، باید فورا دست به کار شوم. وضعیت در ایران به سر حد هرج و مرج رسید اما برایم مشخص بود با گذشت زمان و ثبات وضعیت، ممکن است مقامات تجدید نظر کنند.
هرتزل حقیقتاً موفق شد تا اکثر پولی را که در حسابهای تجاری نمکزدایی بود به دست بیاورد، اما من هنوز حسابی در بانک «ملی» ایران داشتم که لازم بود آن را به خارج از مرزهای کشور میبردم.
حسابها در بانک «ملی» به نام شرکت I.D.E ثبت بودند.
میدانستم که زمان زیادی نخواهد گذشت تا اینکه مقامات به بانکها دستور دهند تا تمام حسابهای خارجیها را مسدود کنند بدون آنکه درباره حسابهای شرکت اسرائیلی صحبتی کنند. 21 مارس 1979 نامهای به ارتشبد جم در لندن فرستادم و در آن اینچنین نوشتم: «همانطور که برایت گفتم، حسابی در بانک «ملی»، شعبه دیبا در تهران دارم. این حساب در حدود بیست و پنج میلیون ریال (حدود سیصد و پنجاه هزار دلار) [موجودی] دارد. نام حساب I.D.E تهران است. من چکی به مبلغ پنجاه هزار ریال پیوست میکنم. از تو میخواهم بررسی کنی اگر میتوانی با این چک پول را بیرون بکشی. اینگونه میتوانیم بفهمیم آیا اجازه داریم از این حساب استفاده کنیم. به نظر من بهترین راه این است که چک را برای کسی بفرستی که تلاش کند تا در همان شعبه در تهران نقد کند. اگر چک مورد پذیرش قرار بگیرد، راه برای برداشتهای بیشتر بازخواهد شد.» جم ارتباطش را در ایران به کار گرفت، چک وصول شد و طی مدت چند ماه موفق شدیم حساب را خالی کنیم.
به طور کلی، منزل من در لندن به یک خانه ایرانی تبدیل شد، بدون آنکه بخواهم به پدر تبعیدیهای ایرانی[مقامات فراری سلطنت پهلوی] بدل شدم. در ساختمانی که آپارتمان و دفتر کارم در لندن بود، رئیسسابق ستاد کل ایران، ارتشبد فریدون جم و حداقل بیش از پنج ارتشبد ایرانی تبعیدی زندگی میکردند. در ساختمان وزیر خارجه سابق ایران، وزیر سابق اقتصاد، مدیر شرکت نفت و سایرین زندگی میکردند. اعضای سفارت ایران در لندن هم نزدیک به ساختمان سکونت داشتند. منزل ارتشبد جم و منزل من به عنوان مکان ملاقات ثابت برای ایرانیهای تبعیدی به کار گرفته میشدند. کسانی بودند که واقعاً بدون هیچ چیزی از ایران فرار کرده بودند.
هر کسی که در ایران به من کمک کرد، اکنون نوبت من بود که به او کمک کنم. به افراد کمک کردم تا سازماندهی شوند و گاهی اوقات کمک من معنوی بود – کلمهای خوب، گوش شنوا و دلگرمی بسیار.
تبعیدیهای ایرانی، وفاداران به شاه، تبدیل به کسانی شدند که دنیایشان بر سرشان خراب شده بود. آنها از سرزمینشان رانده شدند، خانوادههایشان در ایران مورد تعقیب قرار گرفتند و به یک کشور خارجی منتقل شدند که زبان، فرهنگ و طرز فکر بسیار متفاوت ساکنیناش روحشان را شکست. ارتشبدها به تاجران فرش تبدیل شدند و سراغ انواع تجارتهای مختلف و عجیب و غریب رفتند.
سرهنگهای ارتش ایران با رانندگی تاکسی روزی در میآوردند و دیدن اینها حیرتآور و دردناک بود. اکثرشان میدانستند که نمیتوانند دوباره به ایران بازگردند و برخی از آنها منتظر حکم اعدام در موطن خود بودند. سپتامبر 1979 متوجه شدیم که در ایران علیه ارتشبد طوفانیان حکم مرگ و همینطور دستور مصادره اموالش صادر شده است. طوفانیان آن زمان در واشنگتن زندگی میکرد.
رئیستبعیدی سازمان اطلاعات ارتش ایران، عزیزالله پالیزبان شروع به سازماندهی اپوزیسیون در عراق علیه ایران کرد. رئیسجمهور عراق، صدام حسین اطمینان داد که پایگاههای آموزشی و سلاح در اختیار مقامات اپوزیسیون قرار دهد. بعدها پالیزبان به نیویورک رفت و با فروش بستنی امرار معاش کرد.
کوتی- سرزمین- اسرائیل زیبا
باوجود همه گردابهای انقلاب در ایران، عملیات محرمانه و عجیبی به فرماندهی دوستم، سرتیپ یکوتیال(کوتی) آدام رهبری شد. همراه با سرتیپ(نیروی ذخیره) آبراهام یافا، مدیر سازمان حفظ ذخایر طبیعی و سرتیپ دوم اسحاق سگو، مستشار ارتش اسرائیل در ایران، کوتی عملیات سری را طراحی کرد تا حدود ده گوزن زرد را از ایران به اسرائیل با هواپیمای «اِلعال» قاچاق کند.
عملیات با موفقیت انجام شد و گوزنهای زرد که از مناظر اسرائیل ناپدید شده بود، به آن بازگشتند و اینجا به خوبی نگهداری شدند. امروزه گوزنهای زرد در پارک حیات وحش در کرمل هستند که سرتیپ اسحاق سگو به یاد پسرش، سروان شارون سگو که
در زمان خدمتش در ارتش کشته شد، تأسیس کرد.
تبلیغات سمی
ایران تحت رژیم روحانیان به دشمن مسلم اسرائیل و ایالات متحده آمریکا و به یکی از پایگاههای مادر تروریست اسلامی [بخوانید نهضت جهانی اسلام] تبدیل شد. این رژیم اسلامی در چهارچوب مدیریت تبلیغات سمی ضد اسرائیل و هر عاملی در جهان عرب که آماده به رسمیت شناختن موجودیت اسرائیل و صلح با آن است و ضد کل جهان لیبرال، مجموعهای از تمبرها را برای تنفر و تروریسم [چاپ و] صادر میکند. سال ۱۹۹۶، یکی از مقامات خانواده سلطنتی تبعیدی ایران، مجموعهای از این تمبرهای را برای من فرستاد.
در نامهای که آن مقام ارشد به من نوشت و به آن تمبرها را ضمیمه کرد،
در میان موارد دیگر در بخشی میگوید: «دولتی که تمبرهایی صادر میکند که قاتل رئیسجمهور سادات را تمجید میکند و نامههای مردم ایران را در این گام پنهان میکند، دولتی که تمبرهایی برای استهزاء و تمسخر دیپلماتهای آمریکایی با چشمان پوشیده و دستان بسته در سفارت محاصره شده، صادر میکند، دولتی که نهادهای بینالمللی را از طریق صدور تمبرهایی که پنج انگشت قطع شده را به نشانه پنج عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد نشان میدهند، خفیف میشمارد و اینگونه اهانت و خشونتی را نشان میدهد که هجوم به نهادهای بینالمللی است – این چنین دولتی نمیتواند چیزی جز دولت تروریستی خوانده شود.»