محمدهادی صحرایی
بازیدراز، یکی از نقاط مرزی استان کرمانشاه با کشور عراق است که در سرپل ذهاب قرار دارد. ارتفاعی دیدنی و باصفا که با وجود اتفاقات مهمی که در آنجا افتاده است دیدنیتر و شنیدنیتر شده است. در اردیبهشت 60 عملیات مشترکی بین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و ارتش قهرمان در این منطقه انجام شد که به دلایلی در تاریخ درخشان و مظلوم انقلابمان ماندگار ماند. بهخاطر جانفشانی انسانهای بزرگی است که در آنجا بودند یا بهخاطر سختیهای عملیات در آن ارتفاعات، بماند، آنچه مهم است خاطره شکوه و عظمت عملیات بازیدراز است که هر مطلعی را متأثر و هر مسلمان میهندوستی را به مباهات در برابر جهان و خضوع در مقابل شهدا وامیدارد. جمله معروف شهید مظلوم، بهشتی که خانقاه عرفان واقعی را بازیدراز دانسته، تعبیر مهمیاست برای بیان بزرگی ارتفاعی که به برکت شهدای بزرگوار و مظلومش، به آسمان قد کشیده است.
آنکه اهل جبهه و دفاع مقدس است تفاوت جنگیدن در سرزمین صاف و هموار با جنگیدن در ارتفاع را میداند که چه اندازه سخت و طاقتفرساست. بهویژه وقتی بدانیم که بازیدراز آسفالته امروز در سال 60، دامنه تند کوههای پیدرپی و بلندی بود که برخی مواقع بالا رفتن از آن، بدون تجهیزات هم غیرممکن مینمود چه رسد به تجهیزاتی که گاهی به بیش از بیست و سی کیلو هم میرسد. تا سالهای قبل از کرونا، این مسیر راهرو میهمانان قلهها و شهدای بزرگش بود و بالا رفتن از آن سخت بوده و هست و چندین ساعت زمان میبرد و حال آنکه فرزندان غیور این مردم در سال 60 چهها کشیده بودند که غیر از یادگاران بجا مانده از جهاد و جبههها، باید از صداهای مانده در فضا و نفسهای جامانده در هوا و خونهای ریخته بر بازیدراز پرسید و در آرامش کوهستانی و زوزه بادهای سرگردانش، صدای غربت و مظلومیت شهدا و رزمندگانش را شنید.
مشقت جنگیدن در ارتفاعات سخت و سرد غرب کشور، مظلومیتی مضاعف و شاید که اجری دوچندان داشته باشد. غیر از دشمنِ پیشِ رو و غدار، سرما و سختی راه قلهها نفس میبُرد و طاقت میبَرد. خدایشان رفعت دهد شهدایی را که آرامش امروزمان یادگار آنها و نفس کشیدنمان، میراث از نفس افتادنشان است. منصفانه این است که بدانیم خانه امن امروز ما مرهون جانفشانی کسانی است که محض رضای خدا، خودش و خانه و خانواده و جوانی خود را فدای آسایشمان کردند و گنج ایمان و انقلاب و امام و ایران را به ما سپردند. خدایشان گواهی دهد که کم نگذاشتند و نگذاشتند و تلخی جنگ تحمیلی، کام مردم را آنگونه که درخور جنگهاست تلخ کند و ما باید خودمان قضاوت کنیم که در نگهداری میراث گرانبهای آنها کم گذاشتیم یا حق امانت ادا کردیم؟
عملیات بازیدراز در دوم اردیبهشت 60 شروع شد و بعد از 8 روز جنگیدن و مقاومت، نیروهای اسلام توانستند ارتفاعات بازیدراز را از دست دشمن خارج کنند و به مام میهن و خاک کشور برگردانند. ارتفاعات بازیدراز در اصل برج دیدهبانی لشکرهای بعثی شده بود که روی آنها میتوانست تحرکات رزمندگان اسلام در قصرشیرین، سرپلذهاب و گیلانغرب را رصد کند. درگیری سخت نیروهای اسلام با دژخیمان بعثی در 8 روز عملیات، یکی از درخشانترین صفحات مقاومتی است که توسط رزمندگانی که عمدتاًً جوان و دانشجو و کمتجربه از لحاظ نظامی بودند صورت گرفت. اگرچه بزرگانی چون شهید ادبیان و شیرودی و وزوایی و پیچک و موحددانش و دیگرانی که تجربه جنگیدن با اهریمنان بعثی را در جبهههای دیگر داشتند نیز در میان آنها بودند ولی رزم جوانان دیدنی بود.
پیکر مطهر برخی از شهدای بزرگ این عملیات بعد از بیست سی سال به میهن بازگشت و در این مدت به امانت در دل کوهها بجا مانده بود ولی با این وجود، شهید سرافراز کرمانشاه، سرلشکر ادبیان که رهبر معظم انقلاب در سال 60 از ایشان بهعنوان قهرمان و سرباز اسلام نام برده بود، بعد از سیوهشت سال تفحص شد و استخوانهای متبرکش به آغوش مردم شهرش رسید اما سینه ستبر ارتفاعات بازیدراز چون دشت نیزار، ناله پرسوزی دارد کز نفیرش هنوز جاماندگان و بازماندگان از آن دورانِ سرافرازی، نالانند. سخن درستی است که شهدا ماندهاند و روزگار ما را با خود برده است. شهدا در تاریخ ماندگار ماندند و این ما هستیم که با بادِ دوران رفتهایم. شهدا مثل تصاویرشان جوان مانده و ما به شهادت آینهها روزبهروز پیرتر شده و در حال عبوریم. سعادت آن چیزی بود که به آنها رسید و حسرت همین است که دست و پاگیرمان شده. خدا نیامرزد آنانکه نگاهمان را از آسمان گرفتند و به زمین دوختند و فکرمان را به جای سعادت، درگیر صف معاش کردند.
جبهه و جهاد و اخلاص، ما را اهل حکمت و معرفت کرده بود و اکنون چه؟ در همین عملیات بازیدراز روایتهایی گفته شده که اگرچه برای آن روزها معمولی بود ولی امروزه بیشتر به افسانهها میماند. در دنیای مادی امروز است که برای بیهنران، زاییدن در غرب، افتخار و تحصیل در آنجا اعتبار و وطنفروشی برای دوتابعیتی شدن موضوع مسابقه و چاپیدن مردم زرنگی است. عدهای به زور میخواهند مردم را به جهنم ببرند و تصویر مطلوب و آرمانی زندگی را باغِوحش منظم غرب معرفی میکنند در حالی که حال و روز شهید شاخص و نخبه کرمانشاهی، شهید سعید یداللهی که قید تحصیل در دانشگاه آمریکا را بهخاطر خدا زد و در دانشگاه بازیدراز فارغالتحصیل شد، حکایت از جذابیت واقعی این ارتفاعات و اتفاقاتی که مردانش رقم زدهاند دارد. باید سالها از آنها گفت و نوشت و خواند. هوای جبههها یادش به خیر، که چون خواب خوشی از دست رفت و غصهاش ماند. در آرامش بازیدراز میتوان ذکر رزمندگان و نفسنفس زدنشان را شنید. میتوان ارتفاعات را با آنها پیمود و رفیق راهشان شد. آنها هم همین را میخواهند که رفیق راه باشیم و یارِ شاطر، نه بار خاطر.
به یقین رسالت امروز ما کم از رسالت شهداء نیست و حفظ نظام و مراقبت از انقلاب و زنده نگهداشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست. راهی که آنها انتخاب کردند درست بود و ما نیز باید تکلیف انتخاباتمان را درست ادا کنیم که حق و تکلیفی است الهی. اگر جسم شهدا کنارمان نیست، یاد و راه و روح و اندیشه آنها همراه و ناظر اعمالمان است. منتظرند بدانند با امانتشان چگونه رفتار میکنیم. آنها از دین و میهن محافظت کردند و ما باید از آرمانشان پاسداری کنیم. بیشک اگر کمی بصیرت و بینش باشد، حضور حداکثری و انتخاب آگاهانه، سختتر از فتح ارتفاعات بازیدراز نیست. پس باید به نام خدا دعوت به حضور حداکثری کرد و انتخاب آگاهانهای را رقم زد که بتواند خرابیهای ناشی از حمله لیبرالها به فرهنگ و اقتصاد و اعتماد مردم را جبران کند و به مردم خسته میهن نفس برساند؛ که آینده منتظر اراده ماست و آینده را ایمان و ارادهها میسازند نه وصف و شعار. والسلام.