درمکتب امام (ره) :
پیوند اخلاق و سیاسـت در سیرة امام خمينی(ره)
در مطلب حاضر سیره اخلاقمدارانه امام خمینی در امر سیاست و حکومت و نگاه ایشان به ماهیت قدرت و نقش آن در حکومتداری مورد بررسی قرار گرفته است.
***
رابطه اخلاق و سیاست از دیدگاه امام خمینی
در باره مناسبات اخلاق و سياست ميتوان گفت؛ اخلاق با ايجاد روحيه متعالي و ارزشمند در عرصه سياست از ظهور چالشها، تعارضات و درگيريها در حوزههاي اجتماعي، پيشگيري کرده و با انتشار ارزشهاي انساني در ميان اعضاي جامعه تلاش ميکند و از اين جهت همبستگي وفاق اجتماعي را افزايش میدهد، با اين حال در يک نگاه ابتدايي وقتي انسان با رابطه اخلاق و سياست روبرو مي شود فرضيههاي مختلف و رهيافتهاي گوناگونی در ذهنش متصوّر ميشود که در ذيل به برخی از اين رهيافتها و فرضيههاي مختلفاشاره ميکنيم.
برخی حوزة اخلاق و سياست را کاملاً جدا ميدانند و باور دارند که هيچ کدام نبايد در حوزه ديگري وارد شود و دخالت کند، زيرا يکي مربوط به امور شخصي است و ديگري مربوط به اجتماع، هر چند هر دو براي سعادت و لذت آدميان لازم و ضروري ميباشد لکن يکي سعادت دروني را و ديگري سعادت بيروني را ميخواهد، رهيافت ديگر نه تنها حوزه هر دو را جدا ميداند بلکه معتقد است که حقايق اخلاقي با قوانين دولت و کشورداري کاملاً متضاد مي باشد، بنابراین نه تنها توصيه ميکند که يکي در قلمرو ديگري دخالت نکند بلکه دخالت کردن را مُخِلّ اهداف همديگر مي داند، زيرا باور دارد که سياست، دروغ و حيله را براي رسيدن به قدرت و منافع سياسي تجويز مي کند ولي اخلاق آنها را نفي ميکند، عدهای ديگر باور دارند که فضايل اخلاقي فقط و فقط در جامعه رشد ميکنند و در زير ساية تدبير هاي سياسي است که بالنده مي شوند، چون بر فرض مدني بالطبع بودن انسان، پرورش و رشد انسان و هويت آن در اجتماع شکل ميگيرد.
امام خميني(ره) درخصوص رابطه و مناسبات اخلاق و سياست، رويکرد متفاوتی داشته و با نگاه متعالی به دين و سياست معتقد بودند: «اسلام احکام اخلاقياش هم سياسي است»،[1]چرا که از نگاه ایشان دين اسلام به عنوان خاتم اديان، از جامعيت برخوردار بوده و تمامي ابعاد زندگي فردي و اجتماعي انسان را در بر ميگيرد و از آنجا كه هدف دين، تأمين سعادت مادي و معنوي انسان است، دستيابي به اين هدف، بدون ارائه برنامه دقيق و جامع در تمامي ابعاد زندگي انسان از جمله مسائل سياسي اجتماعي امكان ندارد، از اين رو امام خميني (ره) با درايت و روشن بيني ويژهاي كه از بركت تقوا و عرفان و احكام نوراني اسلام كسب كرده بودند، به خوبي اسلام را ميشناختند و بر همين اساس درخصوص تعريف و شناختی که در رابطه با سياست ارائه میدهند چنين میفرمايند:
سياست اين است كه جامعه را هدايت كند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد و اينها را هدايت كند به طرف آن چيزى كه صلاحشان هست، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و اين مختص به انبياست، ديگران اين سياست را نمىتوانند اداره كنند، اين مختص به انبيا و اولياست و به تبع آنها به علماى بيدار اسلام. اينكه مىگويند شما دخالت در سياست نكنيد و بگذاريد براى ما، شماها سياستتان، سياست صحيحتان هم يك سياست حيوانى است. آنهايى كه فاسدند، سياستشان سياست شيطانى است. آنهايى كه صحيح راه مىبرند باز سياستى است كه راجع به مرتبه حيوانيت انسان، راجع به رفاه اين عالم، راجع به حيثياتى كه در اين عالم هست راه مىبرند، لكن انبيا، هم اين عالم را و هم آن عالم را- و اينجا راه است براى آنجا- هدايت مىكنند. مردم را به اين راه و آنچه كه صلاح ملت است.[2]
مفهوم سهگانه سیاست
در واقع ما از نگاه متعالی که امام خمينی(ره)به سياست دارند، میتوانيم سه قسم مرزبندي نسبت به سياست متصور شويم، امام خميني با ژرفانديشي خاص، بين سياست اسلامي و سياست شيطاني مرزبندي کرده و بين سياستي که به صلاح هدايت کند و سياستي که اين گونه نيست فرق قائل شدهاند، لذا با توجه به رهنمودهاي امام خميني(ره) ميتوانيم سه تلّقي از معناي سياست داشته باشيم:
1 ـ سياست شيطاني: سياست شيطاني يعني خدعه و نيرنگ كه پرچمدار آن در عصر حاضر استكبار جهاني است، امام خمينی(ره) فرمودند: «وقتي كه ما در حبس بوديم رئيس امنيت آن وقت، ضمن صحبتهايش گفت: آقا سياست عبارت است از دروغگويي، عبارت است از خدعه، عبارت است از فريب... اين را بگذاريد براي ما، من به او گفتم؛ اين سياست مال شماست، البته سياست به آن معنايي كه اينها ميگويند كه دروغگويي و چپاول مردم با حيله و تزوير، تسلط بر اموال و نفوس مردم، اين سياست هيچ ربطي به سياست اسلامي ندارد و اين سياست شيطاني است».[3]
2 ـ سياست حيواني و مادی: سياستی كه فقط به دفع فساد از زندگي انسان توجه دارد و به ابعاد معنوي و الهي نظر ندارد، امام خمينی(ره) از آن، تعبير به سياست حيواني کرده و در اين خصوص يادآور ميشوند:
«... اگر فرض كنيم كه يك فردي پيدا شود كه سياست را صحيح اجرا بكند نه به آن معناي شيطاني فاسدش، يك حكومتي، يك رئيسجمهوري، يك دولتي سياست صحيح را اجرا كند كه به خير و صلاح ملت باشد، اين سياست يك بعد از سياستي است كه براي انبياء و اولياء بوده و حالا براي علماي اسلام... انسان فقط يك حيوان نيست كه خوردن و خوراك همه شؤون او باشد، سياست اگر صحيح باشد، اُمّت را در يك بعد هدايت ميكند و راه ميبرد و آن بعد حيواني است، بعد اجتماعي مادي است و اين سياست يك جزء ناقص سياستي است كه در اسلام براي انبيا و اولياء ثابت است».[4]
3 ـ سياست اسلامي: همان سياستي است كه انبيا و اولياء در جهت اجراي قوانين الهي، برقراري عدالت، حاكميت خدا، احقاق حق و خدمت به بندگان خدا استفاده ميكردند ،اين سياست همان است که جامعه را هدايت كند به جايي كه صلاح جامعه و افراد است، لذا امامخمينی(ره) فرمودند: «انبيا شغلشان سياست است و ديانت همان سياستي كه مردم را از اينجا حركت ميدهد و [به] تمام چيزهايي كه به صلاح ملت و مردم است هدايت ميكند».[5]
با توجه به تعريفي كه امام خميني(ره) از سياست اسلامي ارائه دادند ميتوان گفت؛ انبيا و ائمه(ع) سياستمدارترين انسانها بودند به دليل اينكه آنها لايق و شايستهترين افراد براي إعمال چنين سياستي بودند و ديدگاه امام خمينی(ره) هماهنگ با روايات است، چرا كه در روايات، سياست به همين معنايي كه ايشان بيان كردند، تعريف شده است، امام صادق(ع)درخصوص سياست پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) فرمود:
فانّ الله عزّ و جلّ ادّب نبيّه فاحسن ادبه فلمّا اکمل له قال: وانّک لعلی خُلُق عظيم ثمّ فوّض اليه امر الدين و الائمه ليسوس عباده «خداوند پيامبرش را تربيت كرد و نيكو تربيت كرد، وقتي كه تربيت او را تكميل كرد به او فرمود تو والاترین اخلاق را داری، سپس امر دين و امّت را به او واگذار کرد تا سياست امور بندگان را به عهده بگيرد».[6]
به هر حال آنچه که از اين نگاه متعالی امامخمينی به اسلام و امر سياست و نيز سيره عملی ايشان، بخصوص قيام وی برای اقامه و تأسيس حکومت اسلامي میتوان دريافت کرد، این است که امام راحل در واقع مجال طرح رويکردي تازه و متفاوتی به قدرت و حکومت را فراهم آوردند که تا پيش از اين چندان مورد توجه نبود.
ماهیت قدرت در نظر امام خمینی
درباب ماهيت قدرت يکي از فرضيات اين است که قدرت خير است، در عين حال با توجه و اعتقاد به بدسرشتي انسانها، ايجاد نظام کنترل در اجتماع براي جلوگيري از تجاوز افراد لازم و ضروری است، آنچنانکه برخي از انديشمندان مسلمان با اعتقاد به چنين باوري از قدرت، آن را بمثابه امانتي بررسي ميکنند که بايد به دست هدايتگر شخصي با تقوا، عادل و امين سپرده شود، در مقابل چنين ديدگاهي بعضي قدرت را شرّ محض دانستهاند، فرضي ديگر نيز قدرت سياسي را نه خير و نه شرّ، بلکه ابزاري مي داند که باتوجه به هدف و غايت آن ممکن است که خير يا شر باشد، فرض آخر نيز قدرت را شرّ لازمي ميداند که تنها توجيه پيدايش آن جلوگيري از وقوع مصيبتهاي بزرگتر است، در اين ميان ديدگاه متفاوت امام خميني(ره) در باب ماهيت قدرت از اهميت بالايی برخوردار است، ایشان قدرت را متعلق به ذات اقدس الهي دانسته و ظلّ وجود او به شمار میآورند، از اين رو قدرت به خودي خود خير محض بوده و مايه شرّ يا فسادآور نيست،[7] قدرت، کمالي است که در شمار کمالات وجودي قرار دارد، در اين ميان انسان که موجودي کمالطلب محسوب ميشود، ممکن است کمال را در قدرت ببيند و در پي دستيابي به قدرت مطلق برآيد، در واقع کشش انسان به قدرت در درجة اول کششي دائمي و پايان ناپذير به ذات حق است، ولي چنين حُبّ کمالي ممکن است به حبّ نفس تبديل و مايه فساد و رذائل اخلاقي شود، زيرا «انسان مفطور به حُبّ نفس است و سر منشاء تمام خطاهاي انساني و رذائل اخلاقي حُبّ نفس است»،[8] از اين رو هر چند قدرت به خودي خود خير و کمال است امّا قدرت طلبي و حبّ نفس و جاه، موجبات دور شدن انسان از مبدأ حقيقي قدرت و فرو افتادن در ورطة فساد و تباهي را فراهم میآورد.[9]
بنابراين با بررسي مفهوم قدرت در فلسفه عملي و حکومتي امام خميني(ره) و جايگاه آن در انديشه سياسي ايشان در مي يابيم که در نظر ايشان قدرت در کانون هستي يعني خداوند ريشه دارد، از آنجا که خداوند متعال، خالق و مالک همه چيز است، حق اِعمال قدرت و حاکميت نيز مختص به اوست، اين نگرش و رويکرد امام خميني(ره) به قدرت، ناشي از هستي شناسي ايشان و فهم و شناخت وی از اسلام ناب است، امام خميني(ره) با نگاه توحيدي که از مکتب اسلام داشتند، نگاه به قدرت را به يک نگاه توحيدي تغيير دادند، در اين نگاه توحيدي در واقع نگاهش به قدرت درباره ما انسانها بالاصاله و بالاستقلال نيست، امام خميني(ره) مي فرمايند: «نفس حاکم شدن و فرمانروايي، وسيلهاي بيش نيست و براي مردان خدا اگر اين وسيله به کار خير و تحقق هدفهاي عالي نيايد، هيچ ارزشي ندارد»،[10] در اين نگاه، دولت براي هدف و غايتي متعالي است و قدرت براي تحقق ارزشهاي متعالي وسيلهاي است که در دولت متعالي، امکان فعليت و عينيت رساندن آن فراهم مي شود، البته اين قدرت از خود استقلالي ندارد و در تفکر توحيدي تابع و از تجليّات قدرت خداوند متعال است.
چنانکه امام خميني(ره) در کتاب شرح دعاي سحر درباره تجليات قدرت خداوند متعال و درجات بسط سلطنت و مالکيت خداوند متعال آوردهاند:
«هيچ نيرويي را جز نيروي او و هيچ ارادهاي را جز اراده او ظهوري نيست بلکه به جز وجود او وجودي نيست و همه عالم همان گونه که سايه وجود او رشحه جود و بخشايش اوست همچنان سايه کمال او نيز هست، پس قدرت اوست که همه چيز را فراگرفته و بر همه چيز چيره شده و موجودات از آن جهت که خودشان هستند شيئيتي ندارند، وجودي ندارند تا چه رسد به کمالات وجودي از قبيل علم و قدرت».[11]
امام خميني(ره) قدرت سياسي را کاملاً در متن اين جهان بيني مي نگرد و مهار آن را نيز در رأس امور ميداند و ميفرمايد:
«قدرت اگر چنانچه به دستاشخاص غير مهذَّب برسد، خطر دارد، قدرت خودش کمال است، خداي تبارک و تعالي قادر است، لکن چنانچه قدرت به دست اشخاص فاسد برسد همين کمال را به فساد ميکشاند».[12]
نکتهاي که درخصوص سياست و اخلاق در بحث «قدرت و آمريت» مطرح مي باشد اين است که « قدرت و آمريت» در جهان بيني و فهم امام خميني از مکتب متعالي اسلام، به گونهاي است که قدرت بايد در جهت اصلاح و هدايت جامعه باشد، از اين روی بر مبناي ايشان سياست، اخلاقمدار بوده و در آن قدرت و آمريت مهار دروني مي شود و اين سياست تعارضی با اخلاق ندارد، البته در نگرشهاي غربي، اخلاق امري فردي دانسته شده و آنها بيشتر به مهار و ساز و کارهاي بيروني کنترل قدرت تأکيد ميکنند و در نتيجه، قدرت در نگرش امروز غرب، به جز قدرتِ منهاي اخلاق، معناي ديگري ندارد، اين نگرش و رويکرد، انديشه اجتماعي امروز غرب را به تعارض ذاتي قدرت با اخلاق رسانده است.
در آموزههاي اسلامي تعارض ذاتي جمع اخلاق و قدرت نفي مي شود، از نظر اسلام مسلمانان چه در رفتار فردي و چه در رفتارهاي اجتماعيشان، بايد همواره قدرت را همگام و هماهنگ با اخلاق مورد استفاده قرار دهند، لذا در ميان عوامل کنترل قدرت، شرايط اخلاقي و ويژگيها و فضيلت هاي انساني، از همه مؤثرتر و مفيدتر و تأثيرشان چشمگيرتر است، از اينجاست که اسلام، بيشتر بر شرايط اخلاقي مثل عدالت، تقوا، شجاعت و عطوفت و اهميت آنها تأکيد ميکند،[13]در آموزه هاي اسلام اصل تلازم ارزشي اخلاق و قدرت اثبات شده است. تأکيد بر رعايت عدالت درکاربرد قدرت حتي نسبت به افراد و گروهي که با آنها برخي دشمنيها را داريم و تأکيد بر رعايت عطوفت و رحمت در ميان پيروان پيامبر اسلام(ص)، رعايت عدل و احسان و دوري از ظلم و فساد، خویشتنداري در اِعمال قدرت به هنگام خشم و غضب و حتي گذشت از خطاکاران و عفو کردن آنان، لزوم تربيت حاکمان و تخلّق آنان به اخلاق اسلامي، نفي طاغوت و قدرتي که از عدل و انصاف به دور است، همه اين آموزهها تلازم ارزشي اخلاق و قدرت در نگرش اسلام را اثبات ميکند،[14]به هر حال قدرتي که براي آن اهليّتي نيست و با اخلاق همراه نميشود بیشک مذموم است و براي انسان، طلب آن وجيه و سزاوار نيست، بخصوص اينکه خودِ قدرت مقصود باشد و خودِ قدرت به جاي اينکه وسيله باشد، به عنوان هدف منظور شود، ترديدي نيست که اين گونه نگاه به قدرت مذموم است، چنانکه حضرت اميرالمؤمنين علي(ع) ميفرمايند:
«اللهمّ انک تعلم انّه لم يکنِ الذي کان منّا منافسه في سلطان و لا التماس شيء من فضول الحطام»[15]؛ خدايا، تو خوب مي داني که آنچه از ما سرزده و انجام شده، رقابت براي به دست گرفتن قدرت سياسي يا جستوجوي چيزي از اموال ناچيز دنيا نبوده است.
بنابراین، تمناي قدرت و قدرت طلبي هيچ سنخيتي با اخلاق و اخلاق مداري نداشته و هيچ جايگاهي براي آن در مکتب متعالي اسلام منظور نگرديده است و اسلام نه تنها هيچ ارزشي براي آن قائل نيست بلکه آن را به عنوان ضد ارزش به حساب مي آورد، چنانکه امام خميني(ره) در اين باره تأکيد مي نمايند:
«قدرت طلبي از هر که باشد از شيطان است، ميخواهد رئيس جمهور آمريکا قدرت طلبي کند يا يک طلبهاي در مدرسه بخواهد قدرتطلبي بکند يا يک امام جمعه اي در مرکزي که دارد.... بداند که اين شيطان است.»[16]
در عین حال، از نظر امام خمينی(ره) قدرت فينفسه مفهومي منفي ندارد، بلکه هنگامي که آن در مسير اصلي و نهايي يعني سعادت انسان قرار گيرد، بسيار هم مطلوب میشود، البته قدرت بايد در اختيار کسی باشد که اهليّت و صلاحيت آن را داشته باشد، خداي متعال مي فرمايد: «خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانش بدهید و هنگامی که میان مردم داوری میکنید، به عدالت داوری کنید!»[17] در تفاسير امانت به معناي حکومت آمده است و در حديث شريفي از پيامبر گرامي اسلام(ص) آمده است که مردي به پيامبر گرامي اسلام عرض کرد؛ حکومت چه چيز بدي است، پيامبردر جواب فرمودند: «نِعمَ الشي الاماره لِمَن اَخَذَها بِحِلّها و حَقَّها و بِئسَ الاماره لِمَن اَخَذَها بغير حَقَّها و حِلِّها تکون عليه يوم القيامه حسره و ندامه»[18]؛ حکومت و رهبري چقدر خوب است براي آن کساني که به حق و از راه و مشروع به آن رسيده باشند و چقدر بد است، براي آن کس که به ناحق و نامشروع به آن رسيده باشند و براي چنين شخصي حکومت در روز قيامت، حسرت و پشيماني است.
همان گونه کهاشاره کرديم امام خميني(ره) معتقدند:
قدرت اگر به دستاشخاص غير مهذب برسد، خطر دارد. اگر قدرت به دستاشخاص فاسد برسد، همين کمال او را به فساد مي کشاند.[19] آري «تمام فسادهايي که در عالم پيدا مي شود، از خودخواهي پيدا مي شود، از حُب جاه، از حُب قدرت، از حُب مال، از امثال اينهاست و همهاش بر ميگردد به حُب نفس، و اين بُت از همه بزرگتر است و شکستنش هم از همه مشکلتر است».[20]
امام خميني(ره) به عنوان رهبر انقلاب و بنيانگذار آن و فردي که سُکان هدايت انقلاب و رهبري امّت را به عهده داشتند، احساس و درک خویش نسبت به قدرت را اين گونه بيان مي دارند:
«خدايا تو مي داني ما براي به دست آوردن منصب و حکومت قيام نکرديم، بلکه مقصود ما نجات مظلومين از دست ستمکاران است»[21] و نيز تاکید میکند: «خدا مي داند که شخصاً براي خود ذره اي مصونيت و حق و امتياز قائل نيستم، اگر تخلفي از من هم سر زد مُهياي مؤاخذهام»،[22]همچنين ايشان ميفرمايند: «رهبر و رهبري در اديان آسماني و اسلامي بزرگ چيزي نيست كه خود به خود ارزش داشته باشد و انسان را خداي ناخواسته به غرور و بزرگ انديشي وا دارد».[23]
در اين نگاه متعالی به سياست، هدف غاييِ دولت اسلامي هدايت جامعه به سوي صراط مستقيم و تأمين سعادت بشر و رسيدن به قرب الهي است، به همين دليل تعليم و تربيت و تزکيه جامعه و فراهم کردن زمينه رشد و تعالي معنوي افراد جامعه، از جمله وظايف دولت اسلامي است و دولت وظيفه دارد شرايط اجتماعي مساعدي را براي تربيت افراد مؤمن و با فضیلت فراهم سازد[24]و در اين راه اخلاقمداری در امر سياست از الزاماتی است که ضرورت رابطه عينی اخلاق و سياست را بيشتر آشکار میکند.
در مجموع همانگونه که اشاره کرديم امام خمينی(ره) با توجه به نگرشی متعالی که نسبت به دين و سياست و نيز موضوع رابطه قدرت و اخلاق داشتند، در واقع با اصالت بخشيدن به اخلاق و نيز با اعتقاد به يگانگي اخلاق و سياست، کوشيدند تصويري مطلوب از سياست اخلاقي و يا به تعبير ديگر سياست اسلامي را ارائه کنند، لذا کمتر پيش مي آمد که ايشان در سخنان و پيامهاي خويش، محوريت اخلاق را در سياست مورد تأکيد قرار ندهند، در حقيقت اين نگاه اخلاقي به سياست، ادامه همان سنّتي است که ايشان در شرح چهل حديث خود داشتند، يعني اصلاح جامعه از طريق اصلاح درون ممکن است و تنها با تهذيب نفس و نظارت مستمر خود، مي توان جامعه اي صالح پديد آورد و سياستي اصيل پي افکند، از اين رو درباره ضرورت اخلاقمداری در سياست به دولتمردان چنین گوشزد مي فرمايند: «تقوا براى همه لازم است و براى كسانى كه متصدى امور كشور هستند، لازمتر است. آنهايى كه متصدى امور نيستند، تقوا يك امرى است كه براى شخص خودشان و احياناً براى يك عدهاى كه با او تماس دارند مؤثر است و خلاف تقوا براى شخص خود آن آدم و براى اشخاصى كه با او معاشر هستند، گاهى سرايت مىكند و مؤثر مىشود. امّا متصديان امور به حسب تصدى كه دارند، اگر خداى نخواسته تقوا نداشته باشند، يك وقت مىبينيد.... همه كشور را يك وقت خداى نخواسته به باد مىدهد و لهذا، براى آنها اهميت تقوا بسيار بيشتر است تا براىاشخاص».[25]
پی نوشتها
ــــــــــــــ
[1]. امام خميني، آئين انقلاب اسلامي، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، ص 120؛ [2]. امام خميني، صحيفه امام، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام ج13، ص 432؛ [3]. همان، ج13، ص 431؛ [4]. همان، ج 13، ص 432؛
[5]. همان، ص 433؛ [6]. يعقوب کليني، اصول کافي، ج 1، ص 266؛ [7]. امام خميني، شرح دعاي سحر، ترجمه سيد احمد فهري، ص 109؛ [8]. امام خميني، شرح چهل حديث، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام ص 71؛
[9]. مريمالسادات حسيني، انديشه سياسي امام خميني، مرکز اسناد انقلاب اسلامی،ص134؛ [10]. امام خميني، آيين انقلاب اسلامي، ص 180؛ [11]. امام خميني، شرح دعاي سحر، ترجمه احمد فهري، ص172 ؛ [12]. امام خميني، صحيفه امام، ج18، ص 206؛ [13]. محمد حسين اسکندري واسماعيل داربکلالي، پژوهشي در موضوع قدرت، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ص355؛ [14]. عباس نبوي، فلسفه قدرت، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ، ص 365-366؛
[15]. نهجالبلاغه، خطبه 131؛ [16]. امام خميني، صحيفه امام، ج 19، ص249؛ [17]. نساء، 58- 59؛
[18]. جعفر سبحاني، مباني حکومت اسلامي، ص 46؛
[19]. امام خميني، صحيفه امام، ج 19، ص 250؛ [20]. همان، ج19،ص 250؛ [21]. همان، ص 55؛
[22]. امام خميني، کلمات قصار، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام ص 229؛ [23]. امام خميني ، صحيفه امام، ج 18، ص 6؛
[24] .عليرضا صدرا، نقش راهبردی دولت در نظريه سياسی امام خمينی، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، ص 282-284؛
[25]. امام خمينی، صحيفه امام، ج17، ص 123؛
* مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم