ویژگیهای سردمداران مخالفان انبیاء
۱۴۰۰/۰۳/۳۰
همانطور كه پیامبران برای انجام رسالت شان و رسیدن به اهداف الهیشان، بسیار كوشا و مصمّم بودند، در مقابل آنان دشمنان و مخالفانِ سر سختی نیز بودند كه مانع فعالیت ایشان میشدند.
اما آیا همة مخالفان در این ستیزهجوییها نقش یكسانی داشتهاند، یا آنكه ابتدا گروه خاصی به مخالفت برخاسته، دیگران را نیز به تكذیب انبیا فرا میخواندند و آنان را با خود همراه میساختند؟
قرآن فرض دوم را درست میشمارد، و گروهی را سردمداران مبارزه با انبیا، و از پیشگامانِ انكار و تكذیب معرفی میكند. بنابراین ابتدا گروه خاصی به مخالفت بر میخواستند و سپس با بهرهگیری از شگردهای مختلف اسباب انحراف افكار عمومی را فراهم میآوردند.
قرآن كریم برای سردمدارانِ مخالفت با انبیا اوصافی چند بر شمرده كه یكی از مهمترینِ آنها «اِتراف» است. اتراف یعنی دچار سركشی و طغیان شدن بر اثر زیادیِ نعمت. آیات پُر شماری مُترفان را پیشروانِ مخالفانِ انبیا دانستهاند:
وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّذِیرٍ إِلاَّ قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ * وَقَالُوا نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَأَوْلاَدًا وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِین1؛ و ما در هیچ شهری هشدار دهندهای نفرستادیم جز آنكه خوشگذرانانِ آنها گفتند: ما بر آنچه شما بدان فرستاده شدهاید كافریم، و گفتند: ما دارایی و فرزندانمان از همه بیشتر است و ما عذاب نخواهیم شد.
اینان به صراحت كفر خود را اعلان میكردهاند و سرمایه مادی و كسانِ خویش را ملاك هر گونه برتری و عامل نجات از هر خطر و مصیبتی میشمردهاند.
همچنین، پیش از دیگران، «مهتران» و سران قوم بودند كه عَلَم سركشی و كفر برمیداشتند: قَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِی ضَلاَلٍ مُّبِین2؛
«مهترانِ قومش (قوم نوح) گفتند: واقعاً ما تو را در گمراهی آشكاری میبینیم.»
از این آیه و نیز آیات چندی در این باره آشكار میشود سران قوم، كه اهل استكبار و گردنكشی نیز بودهاند، پیشروان مبارزه با دعوت انبیای الهی بودهاند.3
انگیزههای ستیز با انبیاء
بازكاویِ كتاب وحی در زمینه خاستگاههای درونیِ مخالفت با دعوت انبیا، نكات فراوانی به دست میدهد. شاید بتوان اموری را كه قرآن، انگیزههای ستیزهجویی با پیامبران میخواند، به چند عامل كلّی تحویل برد.
1- استكبار: دلیل كفر ورزیِ بسیاری معاندانِ رسالت، حالت تكبری است كه در جانِ بسیاری سركشان از دعوت انبیا ریشه دارد. آنگاه كه موسی(علیهالسلام) فرعونیان را به توحید دعوت كرد، آنان در مقابل دعوت او استكبار ورزیدند و مقام بلندی برای خود میپنداشتند و همین امر مانع قبول دعوت موسی(علیهالسلام) شد: ثُمَّ بَعَثْنَا مِن بَعْدِهِم مُّوسَی وَهَارُونَ إِلَی فِرْعوْنَ وَمَلَئِهِ بِآیَاتِنَا فَاسْتَكْبَرُواْ وَكَانُواْ قَوْمًا مُّجْرِمِین4؛ «پس بعد از آنان موسی وهارون را با آیات خود به سوی فرعون و سرانِ [قوم] وی فرستادیم، [ولی آنان] گردنكشی كردند و گروهی تبهكار بودند.»
2- برتری جویی: عامل دیگری كه موجب تكذیب انبیا میشود و تا حدی شبیه كبر است برتری جویی بر دیگران است: ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَی وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآیَاتِنَا وَ سُلْطَانٍ مُّبِین * إِلَی فِرْعوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَكْبَرُوا وَ كَانُوا قَوْمًا عَالِین5؛ «سپس موسی و برادرشهارون را با آیات خود و حجتی آشكار فرستادیم به سوی فرعون و سرانِ [قوم] او، ولی تكبر كردند و مردمی گردنكش (برتریجو) بودند.»
3- ظلم: یكی دیگر از عوامل مخالفت با فرستادگان پروردگار، ظلم است: وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا...6؛ «و با آنكه دلهایشان بدان یقین داشت، از روی ظلم و برتری جویی آن را انكار كردند....»
4- هوای نفس: پیامبران مبعوث میشدند ومردم را به توحید و نفی طاغوت میخواندند اما دعوت آنان با خواهشهای نفسانی مخالفان سازگاری نداشت: أَفَكُلَّمَا جَاءكُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَی أَنفُسُكُمُ اسْتَكْبَرْتُم7؛ «پس چرا هرگاه پیامبری چیزی را كه خوشایند شما نبود برایتان آورد، كبر ورزیدید؟»
5- آلودگی به گناه: اعمال انسان رابطهای تكوینی با ملكات نفسانیِ او دارند، و بر همین اساس آلودگی انسان به گناه، سبب میشود كه در نفس او ملكاتی پدید آید كه او را از پذیرش حق باز میدارد: الَّذِینَ یُكَذِّبُونَ بِیَوْمِ الدِّینِ *وَمَا یُكَذِّبُ بِهِ إِلاَّ كُلُّ مُعْتَدٍ أَثِیم8؛ «آنان كه روز جزا را دروغ میپندارند، و جز هر تجاوزپیشة گنهكاری آن را دروغ نمیگیرد....»
6- احساس بینیازی: آدمی آنگاه كه خود را بینیاز احساس میكند طغیان میكند: كَلاَّ إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَی *أَن رَّآهُ اسْتَغْنَی9؛
«حقا كه انسان سركشی میكند، همین كه خود را بینیاز پندارد.»
پانوشتها:
1- سبأ(34)، 34 - 35.
2- اعراف(7)، 60. همچنین در این زمینه مراجعه كنید به: اعراف(7)، 66؛ اعراف(7)، 75 - 76؛ اعراف (7)، 88.
3- ر.ك: محمّدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن، ج 5، ص 63 - 65.
4- یونس(10)، 75.
5- مؤمنون(23)، 45 - 46.
6- نمل(27)، 14.
7- بقره(2)، 87.
8- مطففین(83)، 12.
9- علق(96)، 6 - 7.