تحریف بنیادیترین شعارهای نهضت اسلامی
۱۴۰۰/۰۵/۰۳
تحریف دیگری كه در زمینه آرمانهای اساسی نهضت صورت گرفته، پیشنهاد تغییر در بنیادیترین شعار انقلاب، یعنی «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» است. آرمان اصلی امام و امّت شیعة ایران، كسب استقلال و آزادی در سایة تعالیمِ جامع و جاودانة اسلام بوده است، و در دیدگاه اسلام، حفظ مصالح معنوی انسان، كه تنها در پرتو دین تحقق مییابد، از اهداف نخستین و اساسی به شمار میآید. این امر، مهمترین نقطة اختلاف میان دین اسلام و سایر مكاتب فلسفیِ رایج در دنیاست. بر این اساس، حذف «جمهوری اسلامی» و جایگزینیِ «پیشرفت» در شعار و پس از آن در عمل، به چه معناست، و چه پیامدهایی خواهد داشت؟ آیا پیشنهاد «استقلال، آزادی، پیشرفت» به جای «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» در جامعهای كه امروزه آماج سهمگینترین بدعتها و تحریفهاست، و ارزشهای اومانیستی و سكولاریستیِ غرب بیش از هر زمانی، فرهنگ دینیِ آن را تهدید میكند، پیشنهادی خیرخواهانه است؟
ایران برای ایرانیان یكی از نخستین خاستگاههای نهضت
15 خرداد، ماجرای لایحة انجمنهای ایالتی و ولایتی بود.1 در یكی از بندهای این لایحه، شرطِ «اسلام» از جمله شرایط انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان حذف، و سوگند به كتاب مقدس، جایگزین سوگند به قرآن شده بود.
امام خمینی(رحمه الله علیه) به رغم ظاهر موجّه و منطقیِ این لایحه، باطنِ باطل آن را دریافت و مقصود طراحانِ اصلیِ آن را زمینهچینی برای رسمیت بخشیدن به مسلكهای ضالّهای همچون بهائیت و در نهایت، از میان برداشتن نام اسلام و استقرار حكومتهای لائیك و دینستیز در كشورهای مسلمان دانست و با تمام قوا و امكانات خود به مخالفت با آن برخاست.
بر خلافِ هشدار و بیدار باش بزرگی كه رهبر حكیم و دوراندیش نهضت به تمام آیندگان خویش داد، امروزه به دلایل گوناگون و در درون نظام اسلامی شعارهای مشابهی طرح و با صرف هزینههایی هنگفت ترویج و تبلیغ میشود؛ شعار زیبا و ظاهرفریبی همچون «ایران برای ایرانیان» از این جمله است. مقصود اصلی از طرح چنین شعارهایی، نادیده گرفتن مرزبندی میان مسلمان و غیرمسلمان است، و طراحان آن برای تثبیت نظر خود، مسئله درجهبندی شهروندان را به همراه استدلالهایی مغالطهآمیز طرح و ردّ میكنند: چون انسانِ درجة یك و درجة دو نداریم، پس در جامعه تمام مردم باید از حقوق یكسان برخوردار باشند، و به این ترتیب اقدام برای تشكیل احزاب و دستیابی به مقامات كشوری و لشكری نیز از جمله حقوق آنان است.
باید توجه داشت با آنكه در اسلام اصل وحدت در انسانیت پذیرفته است، منشأ تمام حقوق و تكالیف، همین اصلِ مشترك میان تمام انسانها نیست؛ بلكه ملاك بعضی از حقوق و تكالیف، ویژگیهای خاصی غیر از اصل انسان بودن است. توضیحی كوتاه در این باره به روشن ساختن مدعا كمك میكند.
بر اساس بینش توحیدی اسلام، هستی متعلق به خداست و هر كسی هرچه دارد از آنِ اوست. این اصل، امور تكوینی و تشریعی را در بر میگیرد. به این ترتیب منشأ همة حقوق خداست و هموست كه میتواند دیگران را از حقوقی برخوردار یا محروم سازد. اما آیا خداوند همگان را به یكسان از تمام حقوق بهرهمند ساخته است؟
ملاكِ حقوقی كه خداوند به بندگان اعطا میكند جایگاه و موقعیتی است كه آنان در نظام هستی دارند، و در مقابلِ تكالیف خاصی كه بر عهده دارند از حقوق خاصی نیز بهرهمند شدهاند.
تكلیفِ عمومی و كلّی انسانها در مكتب اسلام حركت در مسیر كمال و قرب الهی است و لازمة آن، داشتن امكانات و ظرفیتهای لازم و نیز وجود راهكارها و قوانینی است كه او را در این راه مدد رساند و راهنمایی كند. بر این اساس حق حیات، حق آزادی در انتخاب، و حق برخورداری از مواهب مادی و غریزی برای انسان پدید میآید و متناسب با این حقوق تكالیفی نیز بر عهدة او نهاده میشود. از سویی بر حكومت اسلامی و نیز بر هر فردی واجب است تا عوامل رهزن و مزاحمی را كه مانع حركت جامعه اسلامی یا فرد به سوی كمال میشوند، كنار زَنَد. در نتیجه، ملاك برخورداری از حقوق، قابلیتهای افراد و شرایط و ظرفیتهای رشد و تكامل آنهاست كه با توجه به آنها تكالیفی نیز بر عهدة آنان نهاده میشود و در پرتو آنها حقوق اعطا میگردد.
همچنین در زمینة حقوق و تكالیف، نباید تأثیر اختلافات طبیعی و اكتسابی را از نظر دور داشت. برای مثال با توجه به اینكه مرد هرگز نمیتواند نقش طبیعی زن را در وضع حمل و شیردهی و تربیت كودك بر عهده گیرد، نمیتواند از حقوق خاصی كه در این زمینه برای زن در نظر گرفته شده بهرهمند باشد و اسلام در اینباره وظایفی را نیز برای او معین كرده است. همچنین یك فرد بیسواد و بیاطلاع از علوم سیاسی كه شرایط لازم برای احراز پُستهای مهمی همچون ریاست جمهوری را ندارد، نمیتواند با استناد به اصل وحدت در انسانیت، مدعی چنین حقی شود. با توجه به این نكات و با نظر به دیگر مبانی و اصول شریعت مقدس در این زمینه میتوان گفت كه در حكومت اسلامی حقوق و وظایف
غیرمسلمان با مسلمان متفاوت است. غیرمسلمان نه همة وظایف یك مسلمان را بر عهده دارد و نه از همة حقوق او برخوردار است.2
اما به هر روی طرح و ترویج شعارهایی از این دست - كه از سالهای پایانی دهة دوم انقلاب روی به گسترش نهاده است - جز میدان یافتن فرقهها و مسلكهای ضالّه و احزاب و گروههای دینستیز و سكولار و سوءاستفادة دشمنان داخلی و خارجی انقلاب نتیجهای نخواهد داشت.
پانوشتها:
1- ر.ك: همین كتاب، فصل 1، ص 11.
2- برای آگاهی بیشتر در این زمینه مراجعه كنید به: محمّدتقی مصباح یزدی، نظریه سیاسی اسلام، ج1، ص 311-320.