شاگردی متواضع، استادی فروتن
۱۴۰۰/۱۰/۱۴
احمدحسين شريفي
فروتنی و تواضع
باشد نشان پختگی، افتادگی «کلیم»
آن میوه نارس است که بر دار مانده است
(کلیم کاشانی)
از ويژگيهاي کمنظير آيتالله مصباح، تواضع مثالزدني ایشان در برابر بزرگان علم و دين بود. او با اينکه در عرصههای علمي و اجتماعي از جايگاهي بسيار بالا و بعضاً کمنظير، برخوردار بود، اما در خضوع و فروتني نسبت به اطرافيان حقيقتاً بينظير بود.
ایشان همواره از استادان خود با احترامي وصفناپذير ياد ميکرد؛ احترامي فوقالعاده براي حضرت امام، علامه طباطبائي و آيتالله بهجت قائل بود. خودم از او شنيدم که ميفرمود امام خمینی تالی تلو معصومان بود و بینظیر در تاریخ تشیع. چندین نوبت از او شنیدم که میفرمود حاضر بودم با افتخار تا آخر عمر خدمتکار علامه طباطبائي باشم؛ و اين بدان دليل بود که او را «توحيد مجسم» و «اسلام عينيتيافته» ميدانست. همواره با شعفي وصفناشدني از او ياد ميکرد. در همين اواخر وقتي وارد منزل علامه طباطبائي شدند، فرمودند: «اينجا بوي بهشت ميدهد.»
با آنکه خودش از زبان حکيم بزرگ انقلاب و رهبر فرزانه امت، حضرت آیتالله سید علی خامنهاي (حفظهالله) به لقب «طباطبائي زمان» و «مطهري زمان» و پرکننده خلأ علامه طباطبائي و شهيد مطهري ملقب شده بود، اما پیوسته در تلاش بود نسل جوان و انديشمندان حوزوي و دانشگاهي را بر سر سفره علامه طباطبائي و شهيد مطهري بنشاند و خود را نيز خوشهچيني از خرمن علم و معرفت آن بزرگان توصیف میکرد. کتاب «تماشاي فرزانگي و فروزندگي» ايشان درباره علامه طباطبائي گوياي گوشهاي از ارادت علمي و عملي وی به آن استاد بزرگ است؛ و همچنين کتاب «آفتاب مطهر» که در وصف شهيد مطهري و بيان ويژگيهاي علمي و عملي آن شهيد بزرگوار نوشتهاند، گوياي فروتني و تواضع وصفناپذير ايشان در برابر چنان بزرگاني است.
او دست بزرگان علم و دين از مطهري تا شبيري زنجاني از محمدی گیلانی تا جوادي آملي را ميبوسيد. ایشان با وجود همه نوآوريها و ابتکارات بينظيرش در فلسفه اسلامي، آيتالله جوادي را که از معاصران و همسن و سالان خودش بود، رئيس فلسفه اسلامي در عصر حاضر ميدانست.
اين در حالي بود که بدون هيچ شک و ترديدي خدمات علمي، فلسفي و تبليغي او به اسلام و انقلاب از اغلب اين آقايان بيشتر، عميقتر و گستردهتر بود. دقتنظر فلسفي ايشان نیز به اعتقاد بسياري از آگاهان از همه آن بزرگان بيشتر بود.
او حتی در برابر شاگردان خود با فروتنی رفتار میکرد و روزی دست شاگرد خود شهید مصطفی ردانیپور را بوسید! آن عارف و علامه کمنظیر، عشق و تواضع خود را در برابر شاگردان جهادی و مخلص خویش آشکارا و در تریبونهای عمومی اینچنین ابراز میکرد: «اگر در قیامت من را بهعنوان نوکر آقای ردانیپور1 در محشر حاضر کنند و بگویند به صدقهسر آقای ردانیپور تو را آمرزیدهایم، افتخار میکنم».2
به باور اين بنده، همين افتادگیها و فروتنيها از مهمترین عوامل عزت و عظمت آيتالله مصباح در چشم اهل معرفت و معنویت بود. فراموش نکنيم که «إِنَّ مَنْ تَوَاضَعَ لِلهِ رَفَعَهُ الله».3
بر نوشته هيچ بنويسد کسي؟
يا نهالي کارد اندر مغرسي؟
کاغذي بايد که آن بنوشته نيست
تخم کارد موضعي که کشته نيست
تو برادر موضع ناکشته باش
کاغذ اسپيد نابنوشته باش
تا مشرَّف گردي از نون والقلم
تا بکارد در تو تخم آن ذوالکرم
پانوشتها:
1- شهید مصطفی ردانیپور، در سال 1337 در اصفهان به دنیا آمد. او در ایام نوجوانی، تحصیلات کلاسیک را رها کرد و به تحصیل علوم حوزوی پرداخت. شهید ردانیپور سال اول طلبگی را در حوزه علمیه اصفهان سپری کرد. پس از آن برای ادامه تحصیل و بهرهمندی از محضر فضلا و بزرگان راهی شهر قم شد و در سلک شاگردان خاص آیتالله مصباح یزدی درآمد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل سپاه، شهید ردانیپور با عضویت در شورای فرماندهی سپاه یاسوج فعالیتهای همهجانبه خود را آغاز کرد. مدتی بعد نیز برای مقابله با تحرکات ضدانقلاب در کردستان، راهی این منطقه شد.
با شروع جنگ تحمیلی، شهید ردانیپور به همراه عدهای از همرزمان خود از کردستان وارد جنوب شد و با نیروهای اعزامی از اصفهان که در نزدیکی آبادان جبهه دارخوین مستقر بودند شروع به فعالیت کرد. وی در کمتر از 3 سال سطوح فرماندهی رزمی را تا سطح قرارگاه طی کرد که این مهم ناشی از همت، تلاش، پشتکار و اخلاص در عمل این شهید عزیز بود. با همراهی و همکاری شهید حسین خرازی لشکر 14 امام حسین(ع) را تشکیل داد. حجتالاسلام مصطفی ردانیپور، در 15 مرداد 1362، در جریان عملیات والفجر2 شربت شهادت نوشید.
2- و چقدر بدبخت و کجاندیشاند کسانی که با این حال
این مرد بزرگ را مخالف جنگ و جهاد معرفی میکردند!
3- كوفى اهوازى، حسين بن سعيد، الزهد، ص۵۵.