عالم باصفا و بصیر
۱۴۰۰/۱۰/۱۷
احمدحسين شريفي
صفا و محبت
رهبر معظم انقلاب در توصيفي از آيتالله مصباح فرمودند:
سه جهت در ایشان جمع است: هم «علم»، هم «بصیرت» به معنای حقیقی کلمه، هم «صفا». این سه تا با هم در وجود ایشان خیلی ارزشمند است.1
از ويژگيهاي سلوک عملي آيتالله مصباح اين بود که محضرش مجلس صفا و صداقت بود. براي نشستن در برابرش لازم نبود دغدغه آداب و ترتيب خاصي داشته باشي. او چنان با گشودگي چهره با مراجعهکنندگان برخورد ميکرد که هر کسي او را بهترين و صميميترين دوست و همراز خود میشمرد.
هرگز کسي را براي لغزش در سخن سرزنش نميکرد. هیچگاه در غياب کسي، درباره او سخن نميگفت يا اجازه بدگويي از کسي را نميداد. از کوچکترین کاري که براي او شده بود، بيشترين سپاسگزاريها را داشت.
او حتي براي هدايت و عاقبتبهخیری ناسزاگويان به خود نيز دعا ميکرد. هيچ آثاري از خشم و نفرت و کينه نسبت به آنها در وجود اين مرد نبود، بلکه تا جای ممکن، رفتار آنها را حمل بر صحت ميکرد.
در سال 84 که موج سوم حملات بسيار سهمگين مخالفان انقلاب و رهبري بر ضد ايشان شروع شده بود، در ايامي که آيتالله مصباح حدود 10 روز ايران نبود، بعد از بازگشت، در جلسهاي شاهد بودم که وقتي يکی از دوستان، گزارشي از تهمتهاي بسيار ناروايي که توسط برخي از بهاصطلاح مدعيان پيروي از خط امام(!) عليه ايشان زده شده بود، بيان کرد، ايشان البته از اينکه آن دوستِ ما، نام افرادی را در جمع ذکر کرد، ناراحت شد و فرمودند من کراراً گفتهام که با افراد و اشخاص کاري نداشته باشيد؛ نام آنها را ذکر نکنيد! و سپس خيلي آرام و با طمأنينهاي مثالزدني جملاتی را به این مضمون فرمودند: «من شکي در اخلاص و نيت خوب اين آقايان ندارم، آنها گمان ميکنند من براي انقلاب و اسلام ضرر دارم(!) و خود را موظف به مقابله با من ميدانند. مهم اين است که ما تلاش کنيم وظیفه ديني و اسلامي و انقلابي خود را بفهميم و در عمل به آن از هيچ کوششي کوتاهي نکنيم و اهميتي به چنين سخناني ندهيد.»
نیمذره تيرگي و خشم نه
غير مهر و رحم و آبِ چشم نه
هرگز اجازه نداد حقايق و واقعيتها درباره پارهاي از شاگردان قديمي او که بعد از جدا شدن از موسسه امام خمینی(ره) نادرستترين و ناجوانمردانهترين تهمتها و دروغها را به ايشان و موسسه زدند، بيان شود، و هیچگاه هيچ سخن بدي درباره آنها يا حتي گلايهاي کوچک از آنها بيان نکرد، حتي از شنيدن پارهاي از مشکلات خانوادگي و بيماريهايي که براي آنها و بستگانشان پيش آمده بود، بهشدت غمگين ميشد و براي سلامت آنها دعا ميکرد. او حقيقتاً قلبی بزرگ داشت. درود و سلام پاکان الهي بر روح پاک و مطهرش باد.
قلت طعام
به غیر از کمگفتن و کمخفتن، کمخوردن نیز از رفتارهای کاملاً مشهود در سبک زندگی علامه مصباحیزدی بود. او بسيار کمخوراک بود و جز چند لقمه، بيشتر غذا نميخورد. کمخوری و کنترل شکم را برای پیشرفت معنوی نیز لازم میدانست:
گر تو اين انبان ز نان خالي کني
پر ز گوهرهاي اجلالي کني
و در مقابل پرخوری و شکمپروری را از «مایههای قوی حیوانی» و زمینههای آلودگی به گناه میدانست و میفرمود:
یکى از مایههاى قوى حیوانى در ما پرخورى و شکمپرورى است. کسانى که مىخواهند به گناه مبتلا نشوند، باید مقدارى شکم خود را کنترل کنند.2
البته این حقیقت را هم توجه میداد که کمخوری امری نسبی و شخصی است. حد و مقدار معینی ندارد. وابسته به ساختار جسمی و بدنی افراد است. مهم این است که کمخوری هرگز نباید به ضعف جسمی و بدنی منجر شود. چنان حدی از کمخوری نهتنها از نظر معنوی تأثیری در کمال انسان ندارد بلکه از نظر دینی هم امری مذموم است. به تعبیر علامه مصباح: «کمخورى نباید به حدى باشد که موجب ضعف یا بیمارى شود و انسان را از عمل به تکالیف و کارهاى عادى و روزمره زندگى باز دارد.»3 هرچند معیار حد وسط ارسطویی را برای تعیین فضیلت و رذیلت، معیاری کامل و دقیق نمیدانست در عینحال معتقد بود این معیار در مسئله کمخوری، معیاری درست است. آنچه که بد و ناپسند است پرخوری و شکمپرستی (افراط) و همچنین کمخوری منجر به ضعف و بینشاطی (تفریط) است: «تفریط و کمخورى بیش از اندازه نیز زیانبار است، بهسلامت انسان لطمه مىزند و شادابى و نشاط وى را تهدید خواهد کرد.»4
نکته آموزنده دیگری که در سبک تغذیه علامه مصباح مشهود بود این بود که به هنگام صرف غذا همان چند لقمه محدودی را که صرف میکرد بسيار با آرامش و طمأنينه بود. در مهمانیها، تمام توجه خود را به سفره معطوف میکرد. چنان وانمود میکرد که از ابتدای سفره تا پایان مشغول غذا خوردن است. سعی میکرد بهگونهای رفتار کند که اهل سفره تا آخرين نفري که ميل به غذا داشت، متوجه کمخوراکي ايشان نشوند و ديگران با طيب خاطر غذاي خود را میل کنند.
_____________
1- رهبر انقلاب در دیدار آیتالله مصباح و خانوادهشان در منزل ایشان، 20 بهمن 1389.
2- مصباح یزدی، محمدتقی، به سوی او، ص۲۶۴.
3- همان.
4- مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ج ۲، ص۲۰۲.