به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 18,134
بازدید دیروز: 23,157
بازدید هفته: 125,633
بازدید ماه: 172,820
بازدید کل: 23,661,212
افراد آنلاین: 3
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
جمعه ، ۳۱ فروردین ۱٤۰۳
Friday , 19 April 2024
الجمعة ، ۱۰ شوّال ۱٤٤۵
فروردین 1403
جپچسدیش
321
10987654
17161514131211
24232221201918
31302928272625
آخرین اخبار
4 - چهلمین جشنواره فیلم فجر – همیشه باد غرب دیر به شبه‌روشنفکران ما می‌رسد ۱۴۰۰/۱۱/۱۵
چهلمین جشنواره فیلم فجر – 4
 
 همیشه باد غرب دیر به شبه‌روشنفکران ما می‌رسد
 
۱۴۰۰/۱۱/۱۵
چهلمین دوره جشنواره فیلم فجر - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

سعید مستغاثی
در سال 2018 بود که با فیلم‌هایی همچون «انگل» (برنده نخل طلای کن) و«جوکر» (برنده شیر طلایی ونیز)، درون‌مایه آن سال فیلم‌های «فصل جوایز» بنا به چالش‌های روز سیاسی غرب (که در آن زمان جنبش جلیقه زردها علیه سرمایه‌داری را نشانه رفته بود) روشن شد: نگاهی تحقیرآمیز به طبقه فرودست و نمایش خشونت‌آمیز، آنارشیستی و ویرانگرانه از شورش این طبقه علیه اقشار فرادست.
این درون‌مایه تقریباً در اغلب مراسم و فیلم‌های برگزیده فصل جوایز سال 2018، گسترده شد و موضوع و درون‌مایه قریب به اتفاق آثار یاد شده را در بر گرفت.
اما گفته‌اند که گویا تغییر و تحولات غرب با تأخیر فاز نسبتاً قابل توجهی به مقلدشان در ایران می‌رسد یا به قولی «باد غرب دیر به شبه‌روشنفکران ما می‌رسد»، همچنانکه مثلاً موج نو سینما، 10 سالی طول کشید تا به سینمای ما و شبه‌روشنفکرانش برسد. یا قضیه عشق‌های ممنوعه و روابط غیر افلاطونی و... همه و همه با تأخیر چندین و چند ساله به این جماعت غرب‌زده رسید.
آن درون‌مایه سال 2018 فصل جوایز آمریکا نیز اینک پس از حدود 4 سال به سینمای ما رسیده و به جز تعداد زیادی فیلم‌هایی از این دست که برای جشنواره انتخاب نشدند، چند نمونه کمی تا قسمتی مشابه در میان همین آثار بخش سودای سیمرغ جشنواره چهلم فیلم فجر به چشم می‌خورند. از جمله «علفزار» و «ملاقات خصوصی» و «بی‌مادر» و «شادروان» و... که در آنها، افراد طبقه فرودست اغلب خشونت‌طلب و لومپن و بی‌اخلاق و با انواع و اقسام رذایل اخلاقی در مقابل طبقه فرادست نمایش داده می‌شوند!
روزهای چهارم و پنجم
ملاقات خصوصی
یک تصویر متفاوت از زندان
یک فیلم اولی دیگر به نام امید شمس که در کارنامه‌اش چند فیلم کوتاه دارد و حالا فیلم «ملاقات خصوصی» را با تعداد زیادی بازیگر حرفه‌ای جلوی دوربین برده است. فیلمی متفاوت درباره قاچاق مواد مخدر به درون زندان (به عنوان شغلی نان و آب‌دار) و باندهایی که برای این تجارت کثیف در داخل و بیرون زندان تشکیل می‌شوند که از درون آن یک ماجرای عاشقانه هم بیرون می‌آید و تصویری متفاوت نیز از زندان نشان داده می‌شود.
در واقع عشق فیلم «ملاقات خصوصی» از درون زندان شروع می‌شود؛ یک زندانی مالی (هوتن شکیبا) عاشق دختر هم‌بندی‌اش شده و با لطایف‌الحیل و علی‌رغم مخالفت برادر دختر (که خود خلافکار بوده و در همان زندان به سر می‌برد)، در همان شرایط حبس با وی ازدواج می‌کند. دختری از طبقات حاشیه‌نشین و با برادری لومپن و خانواده‌ای خلاف‌کار.
اما کار هوتن که آزادی‌اش در گرو فراهم کردن بدهی مالی است به قاچاق مواد مخدر می‌کشد. در ابتدا خیلی ساده و فقط در حد رد و بدل کردن جنس درون زندان و سپس با بسته شدن راه‌های ورود، قرار می‌شود از خارج زندان هم مواد را بیاورد. مخالفت او برای داخل نکردن همسرش در این ماجرا، نتیجه‌ای ندارد و علی‌رغم همه ضدیت‌ها اما زن به خاطر عشق شوهرش، تصمیم به عمل خطرناک قاچاق مواد به داخل زندان می‌گیرد. او درمی‌یابد که اصلاً واسطه ازدواجش با هوتن، یکی از دوستانش (ریما رامین فر) و شوهرش در زندان، خود قاچاقچی مواد بوده و اصلاً به همین نیت برای ازدواج آن دو پادرمیانی کرده‌اند!
فیلم «ملاقات خصوصی» از ریتم مناسب و ساختار نسبتاً پرکششی برخوردار است و اگرچه در برخی صحنه‌ها مانند مراقبت در زندان و پرداخت بعضی کاراکترها، خیلی سرسری و سطحی عبور کرده ‌اما با نمایش آنچه تاکنون کمتر در این سینما مورد توجه قرار گرفته، سعی داشته که این نقاط ضعف را تا حدودی جبران کند. بازی‌های خوب بازیگران، فضا‌سازی متناسب و ایجاد تعلیق و بالاخره یک پایان پیش‌بینی‌نشده که دو بار تغییر می‌کند، از نقاط قوت فیلم به نظر می‌آید. پایانی که عشق دوطرفه یک زن و شوهر ولو در شرایط زندان، آن را رقم می‌زند.
در این دوران که تبلیغات سرسام‌آور شبکه‌های رسانه‌ای غرب و اعوان و انصارشان در داخل، با انواع و اقسام تحریف و سر و صدا و غوغا، زندان‌های ایران را مکان‌هایی مخوف و غیرانسانی توصیف می‌کنند، فیلم «ملاقات خصوصی» با تصویر دیگرگونه از آن و نشان دادن اتاق‌هایی که در واقعیت هم برای ملاقات خصوصی زوج‌ها در نظر گرفته شده، محیط‌هایی را می‌نمایاند که شاید در هیچ کجای دنیا به این صورت سابقه نداشته باشد. تصویری روشن و دلپذیر که حداقل برای امثال هوتن و همسرش، بسیار ایده‌آل به نظر می‌رسد.
ماهان
یک کارت‌پستال بی‌هویت
فیلمی درباره جوان عشقِ بازیگری به نام ماهان که در هنگام رسیدن به آرزویش و ایفای نقش اصلی یک نمایش مهم، روی صحنه از حال رفته و متوجه می‌شود سرطان دارد. او دیگر قادر به بازی نیست و فرد دیگری جایگزینش در نمایش یاد شده می‌شود.
همین موضوع ماهان را به کلی به‌هم‌ریخته به طوری که حتی معالجاتش را متوقف می‌کند؛ اما پی بردن به وضعیت وخیم برخی بیماران سرطانی از جمله دختربچه‌ای در چابهار به واسطه نامه‌هایش، برای دیدار ماهان انتظار می‌کشد، او را به زندگی امیدوار کرده تا همراه همسرش و با دوچرخه برای دیدن آن دختربچه عازم چابهار شوند.
فیلم «ماهان» بیشتر به یک فیلم مستند گردشگری و توریستی شبیه است که مناطق مختلف کشور را در کادر دوربین قرار داده و طی سفر ماهان به جنوب، هم با اقوام گوناگون تا حدودی آشنا می‌شویم و هم با پیروان ادیانی که در نقاط مختلف به آیین‌ها و عبادات خود مشغول‌اند.
به سبب همین نوع نگاه توریستی، تعلیق‌های فیلم مانند بیماری ماهان و تلاش برای رسیدن بر بالین دختربچه چابهاری و بازگشت مجددش به زندگی و... همه به دلیل بازی‌های آماتوری و نچسب و فیلم‌نامه ضعیف و درام بی‌دروپیکر و بالاخره کارگردانی ناپخته حمید شاه حاتمی (پسر علی شاه حاتمی)، از دست رفته است.
اما آنچه بارز است، برجسته کردن نوعی سبک رفتاری غربی و عدم پرداخت به سبک زندگی ایرانی/اسلامی است که تقریباً نه در رفتار و کردار ماهان و همسر و دوستانش به چشم می‌خورد و نه در نقاطی از ایران که به آن سفر می‌کنند؛ بنابراین فیلم از یک کارت‌پستال سانتیمانتال فراتر نمی‌رود ولو اینکه تهیه‌کننده‌اش یعنی علی شاه حاتمی باشد که زمانی از فیلم‌سازان خوب سینمای دفاع مقدس ما بود.
بی‌مادر
متانت برای بالادستی‌ها، لومپنیسم برای پایینی‌ها
بازهم تصویر دیگری از حقارت و زبونی و لومپنی طبقه فرودست که در خدمت افراد متین و انسان‌دوست و اخلاق مدار طبقه فرادست قرار می‌گیرند! این بار زنی از این طبقه، رحم خود را به قشر بالادستی خود اجاره می‌دهد و مفهوم مادر و مادری (از مهم‌ترین عناصر سبک زندگی ایرانی/اسلامی) را به کلی خدشه‌دار می‌سازد.
مرتضی فاطمی در نخستین کار خود با ساختاری ناشیانه و شعاری در پرداخت اجتماعی، به سراغ خانواده‌ای مرفه می‌رود که قصد دارند برای بچه‌دار شدن از رحم اجاره‌ای استفاده کنند. برخوردی تصادفی با یک زن بیوه از طبقه پایین جامعه که در خانه محقر برادرش (پژمان جمشیدی با بازی و نقشی متفاوت) زندگی کرده و بچه‌ای بیمار دارد، موجب می‌شود تا توافق کنند در قبال تأمین هزینه‌های درمان بچه، مادر رحم خود را در اختیار این خانواده قرار دهد. در همین حال برادرش با لومپنی و لات‌بازی، پول هنگفتی از مرد خانواده متمکن (ناصر آقایی) می‌گیرد و خود زن نیز در طول اقامت در خانه بزرگ آنها، کم‌کم توجه مرد را جلب کرده و به او دل می‌بندد.
اگرچه در انجام کار، فیلم‌ساز ‌اندکی هم معرفت و اخلاق برای برادر و خواهر فرودست باقی گذارده اما همچنان نگاه طبقاتی و مادی‌گرایانه‌اش به مردم در ذهن باقی می‌ماند.
دسته دختران
ویلایی‌های بدون ویلا!
یک فیلم جنگی از منیر قیدی که او را با فیلم دفاع مقدسی «ویلایی‌ها» در سال 1395 می‌شناسیم. فیلمی که به یکی از نقاط مغفول مانده دفاع مقدس یعنی حضور خانواده رزمندگان در خط دوم جبهه‌ها برای حمایت از همسران و پسران و برادران‌شان می‌پرداخت.
فیلم «دسته دختران» آشکارا نسبت به فیلم «ویلایی‌ها» از تولید بزرگ‌تری برخوردار است و امکانات فراوانی به لحاظ ابزار نظامی و وسایل انفجاری و جلوه‌های ویژه در اختیار فیلم‌ساز قرار داشته اما متأسفانه گویی همین امکانات بیش از حد، او را از قصه‌پردازی و منطق فیلم‌نامه و شخصیت‌پردازی و کاربرد دراماتیک ابزار بازداشته و افت چشمگیری در کارنامه قیدی نسبت به فیلم «ویلایی‌ها» باقی گذارده است.
فیلم درباره یک گروه از زنان است که در روزهای مقاومت خرمشهر، به‌جای امور تدارکاتی و تقویت خطوط پشت جبهه، عمد دارند که اسلحه به دست گرفته و رو در رو با دشمن بجنگند. اتفاقی که اگرچه در واقعیت به صورت انفرادی و در دفاع از خانه‌ها و بچه‌ها و مردم بی‌دفاع وجود داشته ولی به صورت دسته جداگانه و منظم، ثبت نشده است.
به نظر می‌آید این نگاه به قول خود قیدی «زنانه» به جنگ و دفاع مقدس، موجب پرداخت بسیار آزاد و بعضاً غیرواقعی از این برهه تاریخی ملت ایران شده که حتی رد پای برخی آثار مشابه و فمینیستی غربی‌ در آن دیده می‌شود.
4 کاراکتر اصلی فیلم، بیشتر تیپ‌های تکراری و کلیشه‌ای هستند که بعضاً نمونه‌های آن را در برخی آثار به‌اصطلاح اجتماعی ولی بی‌رمق و سطحی این سال‌ها دیده‌ایم. معلمی که گویا شخصیت اصلی‌تر است ولی معلمی‌اش هیچ تأثیری در شخصیت و پرداخت آن ندارد که اگر‌پرستار یا دانشجو و یا حتی کارگر هم بود، تفاوتی نمی‌کرد، دختر جوانی که چندان مقید به حجاب کامل نیست و فقط می‌خواهد اسلحه بگیرد و بجنگد و زن میان‌سالی که شوهرش را ترک کرده و...
و بالاخره اینکه سال‌هاست همچنان سینمای ما درباره اشغال خرمشهر و آوارگی و دربه‌دری و رنج و بدبختی مردم آن خطه فیلم می‌سازد ولی اثری درباره حماسه‌های فتح خرمشهر و یا دفاع جانانه از آن، هنوز بر پرده سینما نرفته است!