۲۸ - محدودیتهای اقدام در حکومت امیر مومنان(ع) - خطر جريان اعتزال قدرتطلب ۱۴۰۱/۰۳/۱۰
محدودیتهای اقدام در حکومت امیر مومنان(ع) -۲۸
خطر جريان اعتزال قدرتطلب
۱۴۰۱/۰۳/۱۰
جواد سلیمانی
جدا شدن شاگردان عبدالله بنمسعود که از فقها و اصحاب نامدار رسول خدا(ص) به شمار ميآمد و از مخالفان معاويه بود حاکي از تأثير عميق تفکر غیرانقلابی بر خواص فرهنگي جامعة علوي بود؛
در گام سوم حدود سيهزار تن از قُرّاء عراق و شام از جنگ فاصله گرفتند و در گوشهاي از ميدان جنگ صفين چادر زدند در خلال ماههاي جنگ بين امير مؤمنان(ع) و معاويه رفتوآمد ميکردند. آنها ميخواستند با رايزنيهاي خود به جناح حق بپيوندند،1 ولي هرگز نتوانستند حق را بشناسند و از اين رو سرانجام مانند ابوموسي به ميانجيگري بين امام و معاويه پرداختند. بنابر گزارش منقري، اين گروه پس از هر حمله در طول جنگ صفين، بين سپاه شام و لشکر علي(ع) حايل ميشدند و بين آنها جدايي ميانداختند 2 و در حقيقت، مجري نظرية ابوموسي اشعري مبني بر عدم جواز قتال بودند؛
در گام چهارم گرايش به اعتزال از جنگ، در ميان هر دو سپاه شام و عراق رشد کرد، و
از اين رو وقتي سران سپاه شام پيشنهاد آتشبس دادند هر دو لشکر از آن استقبال کردند؛3
در گام پنجم، بخش عظيمي از سپاه اميرمؤمنان در آستانة پيروزي بر سپاه معاويه، پس از تحميل آتشبس و حکميت بر اميرمؤمنان(ع)، با اصرار، ابوموسي اشعري را بهعنوان مسئول مذاکره با طرف معاويه يعني عمروبنعاص برگزيدند و بر امير مؤمنان(ع) تحميل کردند. انتخاب ابوموسي در جايي که افراد بسيار شايستهتري براي مذاکره وجود داشتند، از اقبال بخشي از سپاه حضرت به ديدگاه و سليقه سياسي ابوموسي حکايت ميکند.
حتي افرادي چون اشعثبنقيس و ديگر سران خوارج، مانند زيدبنحصين و مسعر بنفدکي و جمع پرشماري از قرّاء عراق مصرانه از حضرت خواستند ابوموسي را براي مذاکرات تحکيم به نمايندگي از سپاه عراق معرفي کنند و علت اصرار بر معرفي اين فرد را درستي تفکر او در بر حذر داشتن مردم از جنگ برشمردند.4
از اينجا ارتباط بين کنارهگيريکنندگان در جنگ صفين با کنارهگيريکنندگان از جنگ جمل در کوفه کشف، و معلوم شد که طيف وسيعي از لشکر حضرت رفتهرفته به ديدگاه ابوموسي اشعري گرايش يافتهاند و به حاميان انديشه اعتزال قدرتطلب پيوستهاند، و بدينسان ديدگاه
«نه علي، نه معاويه» که جوهرة منطق جريان اعتزال بود بيشترين حامي را يافت.
شايد نقش اين جريان در انحراف جامعة اسلامي سبب شده باشد که رسول خدا(ص) و اهلبيت(ع) از رهبر اين جريان با تعابير تند ياد کردهاند؛ پيامبر(ص) ابوموسي اشعري را از شرورترين انسانهاي تاريخ خوانده و او را چونان سامري - کسي که گوسالهپرستي را بين خداپرستي و فرعونپرستي بنا نهاد - شمردند و فرمودند: شرّ الاولين والآخرين إثنا عشر (إلي أن قال) والسامري هو عبد الله بن قيس أبو موسي. قيل: وما السامري؟ [قال:] قال: لا مساس و [هو] قال: لا قتال؛5 بدترين اولين و آخرين، دوازده نفرند (سپس آنها را شمردند تا اينكه فرمودند) و سامري همان عبداللهبنقيس ابوموسي است. گفتند: سامري کيست؟ فرمود: [کسي است که] گفت: از من دور شو؛ در حاليکه او (عبداللهبنقيس) ميگويد: جنگي نيست.6
مقايسة ابوموسي اشعري با سامري نشاندهندة اين است که از منظر رسول خدا(ص) جريان اعتزال اشعري در تاريخ اسلام مانند جريان گوسالهپرستي در تاريخ بنياسرائيل است و همچنانکه گوسالهپرستي جريان خطرناکي براي انحراف بنياسرائيل از مکتب حضرت موسي(ع) بوده، جريان اعتزال اشعري نيز انحرافي خطرناک براي انحراف امت اسلام است و به صورت مرموزي مردم را از اسلام ناب جدا ميکند.
امير مؤمنان(ع) ابوموسي اشعري را بهعنوان نظريهپرداز جريان اعتزال ملعون ميشمرند و در قنوت نماز خويش او را نفرين ميکنند:
«اللهمّ اللعن معاويهًْ اولاً وعَمْروا ثانياً وأبا الأعور السُّلّمي ثالثاً وأبا موسي الأشعري رابعا»؛7 «خدايا، نخست معاويه، دوم عمرو[بنعاص]، سوم أبوالأعور سلّمي و چهارم ابوموسي اشعري را لعنت کن».
برخي از مورخان معتبرِ جنگ صفين نوشتهاند امام علي(ع) پس از نماز صبح و مغرب ابوموسي اشعري را چنين لعن ميکردند:
اللّهم العن معاویهًْ وعَمْروا وأبا موسي و حبيب بن مسلمهًْ والضّحاک بن قيس والوليد بن عقبه وعبد الرحمن بن خالد بن الوليد؛8 «خدايا معاويه و عَمرو[بنعاص] و ابوموسي و حبيببنمسلمه و ضحاکبنقيس و وليدبنعقبه و عبدالرحمنبنخالدبنوليد را لعنت کن».
ملعون خواندن ابوموسي در کنار افرادي چون معاويه، عمروبنعاص، حبيببنمسلمه، ضحاکبنقيس فهري و وليدبنعقبه که هريک نقش مهمي در تضعيف بنيان حکومت و اقتدار امير مؤمنان(ع) داشتند حاکي از آن است که سهم ابوموسي با وجود کنارهگيري از هر دو گروه درگير، در فروپاشي حکومت علي(ع) کمتر از آنها نبوده است.
جالب است بدانيم که حذيفهًْ بنيمان که پيامبر(ص) اسامي منافقين را به وي فرموده بود، ابوموسي اشعري را دشمن خدا و رسول ميخواند.9
بدينسان اين جريان در اوايل حکومت اميرمؤمنان(ع) شکل گرفت و در خلال جنگهاي جمل و صفين و نهروان و نيز تا پايان حکومت علي(ع) همچنان گسترش يافت.
پانوشتها:
1- ر.ك: منقرى، پيشين، ص 189 - 190.
2- ر.ك: همان، ص189-190.
3- ر.ك: همان، ص482-483.
4- ر.ك: همان، ص499.
5- محمد تقي التستري، قاموس الرجال، ج6، ص560؛ به نقل از عليبنطاووس، اليقين في إمرهًْ اميرالمؤمنين(ع). گفتني است كه در نسخه كتاب اليقين قسمت آخر روايت بدين صورت آمده: قال: لا مساس قال يقولون لا قتال. ولي در نسخه تحقيقشده قاموس الرجال روايت به صورتي كه در بالا مشاهده ميشود آمده است.
6- محمدتقي التستري، قاموس الرجال، ج6، ص560؛ به نقل از ابنطاووس، اليقين في إمرهًْ اميرالمؤمنين(ع).
7- عبدالحميدبنمحمدبنابيالحديد، شرح نهجالبلاغه، ج13، ص315.
8- نصربنمزاحم المنقري، وقعة صفين، ص552.
9- ر.ک: عبدالحميدبنمحمدبنابيالحديد، شرح نهجالبلاغه، ج13، ص314 - 315.