13 - آمریکا میدان نبرد جنگ با مردم آمریکا - فاشیسم به شیوة آمریکایی ۱۴۰۱/۰۴/۱۲
آمریکا میدان نبرد جنگ با مردم آمریکا - 13
فاشیسم به شیوة آمریکایی
۱۴۰۱/۰۴/۱۲
نویسنده: دکتر جاندبلیو. وایتهد
مترجم: دکتر احمد دوستمحمدی
دزد زده و قربانیشده
آمریکاییها دست کمی از کیفپولهایی برای تأمین مالی دولت پلیسی ندارند. بهترین تعبیری که در مورد عملکرد حکومت به نظر میرسد این است که همواره گوش مالیاتدهندگان آمریکا را میبرد و آنها را تیغ میزند. این حقیقت دارد، چه سخن از مالیاتدهندگانی باشد که مجبورند تسلیحات گرانقیمتی را که علیه ما مورد استفاده قرار میگیرند، تأمین مالی کنند. چه جنگهای بیپایانی که ارتباط ناچیزی با امنیت و آزادیهای ما دارند و چه ادارات پرنخوت حکومتی نظیر وزارت امنیت داخلی و اداره امنیت ملی با بودجههای سرّی، برنامههای پشت پرده و عملیات مخفی آن. چیزی که نمک روی زخم ما میپاشد این است که حتی هزینههای مالی اقامه دعاوی علیه مقامات حکومتی که محکوم به خلاف میشوند، توسط مالیاتدهندگان پرداخت میشوند.
در واقع، آمریکاییها دیگر حق دفاع از خود را ندارند. در پی تیراندازیهای گوناگون در سالهای اخیر، «کنترل اسلحه» به یک موضوع پرسر و صدا نزد مقامات رسمی حکومتی تبدیل شده است، تا جایی که حتی رئیسجمهور اوباما، قول داد خشونتهای مرتبط با اسلحه را، «با همراهی یا بدون همراهی کنگره» کاهش دهد. آنها که طرفدار اصلاح مقررات حمل سلاح هستند، حق حمل سلاح مندرج در متمم دوم قانون اساسی را منحصر به مقامات رسمی حکومتی تفسیر میکنند. در نتیجه، حتی با آمریکاییهایی که به طور قانونی دارای سلاح گرم هستند، همچون مظنون و در برخی موارد با خشونت بیش از حد رفتار میشود. در یک مورد، مردی در تگزاس خانهاش دستخوش یورش ناگهانی قرار گرفت و توسط پلیس، که تلاش میکرد مجوز یک جستوجوی معمولی را تسلیم کند، پس از اینکه متوجه شد که وی به طور قانونی یک سلاح گرم در اختیار دارد، در بستر خود هدف تیراندازی قرار گرفت. در حادثه دیگری، مردی از فلوریدا که دارای مجوز حمل مخفیانه سلاح گرم بود، در یک ایست ترافیکی عادی، به مدت دو ساعت بازداشت شد، در حالی که افسر بازداشتکننده، وسیله نقلیه وی را برای یافتن اسلحه آن مرد، که در منزل جا گذاشته بود، به عبث مورد جستوجو قرار داد.
مردم آمریکا دیگر حق مالکیت خصوصی ندارند. اگر عوامل حکومتی میتوانند به خانه شما یورش بیاورند، درهای خانه شما را در هم بشکنند، به وسایل خانه شما خسارت وارد کنند و خانواده شما را به وحشت بیندازند، ملک شما دیگر خصوصی و در امان نیست- متعلق به حکومت است. همینطور، اگر مقامات حکومتی میتوانند، گذران زندگی بدون اتکا به برخی خدمات شهری، از طریق جمعآوری آب باران و انرژی خورشید در ملک شخصی خود و سبزیکاری در محوطه جلوی خانه خود، شما را جریمه و دستگیر کنند، دیگر مالک ملک خود نیستید.
آمریکاییها دیگر درباره آنچه که فرزندانشان در مدرسه در معرض آن قرار دارند، از خود اختیاری ندارند. حکومت به طرز باورنکردنی، به اصرار خود مبنی بر این که والدین وقتی که فرزندان خود را به مدارس دولتی میفرستند، اساساً حقوق خود را واگذار کنند، ادامه میدهد. این تنش فزاینده در بحث بر سر برنامههای آموزش جنسی که جوانان را در معرض انواع تمرینها و اصطلاحات جنسی قرار میدهد، روشهای عدم رواداری مطلق که دانشآموزان را از هرگونه حق فرآیند قانونی- چه رسد به مشارکت والدین در انضباط مدرسه- محروم میکند و بر سر برنامههای آموزش زبان و ریاضی1 که به جای متفکران منتقد دانشآموزان را تستزنهای ماهر تربیت میکند؛ خود را نشان داده است. تنش بر سر اینکه آیا جوانان به ویژه آنها که در مدارس دولتی هستند، تحت قیمومت دولت هستند که علیرغم حقوق اساسی بچهها و والدین آنها، هر آنچه را که مقامات حکومتی مقتضی میانگارند، تحمل کنند.
خطر در پیش است
آمریکاییها دیگر نمیتوانند برای اجرای عدالت، به دادگاهها تکیه کنند. هدف از تشکیل دیوان عالی ایالت متحده2 این بود که نهادی باشد در جهت دخالت و حمایت از مردم در برابر حکومت و عوامل آن، آنگاه که از حدود خود تجاوز میکنند. با وجود این قضات دیوانعالی به دلایلی چون ملاحظه کارگزاران مختلف حکومتی، از جمله پلیس محلی، ترجیح امنیت بر آزادی، و مُثله کردن اساسیترین حقوق ما به خاطر نظم و مصلحت، به معماران دولت پلیسی آمریکا، که اکنون در آن زندگی میکنیم، تبدیل شدهاند. در حالی که محاکم پایینی، که اساساً نگران پیشبرد دستور کار حکومت هستند خود را صرفاً به برقراری نظم ملزم میدانند، صرف نظر از اینکه تا چه حد غیرعادلانه یا غیرقانونی باشد.
آمریکاییها دیگر از حق کرامت جسمی و فیزیکی برخوردار نیستند. احکام دادگاهها، که متمم چهارم قانون اساسی را تضعیف کرده و تفتیشهای بدنهای برهنه را توجه میکنند، ما را در برابر پلیس، که اجازه دارد به زور از ما خون بگیرد، ما را لخت کرده و تفتیش بدنی بکند، و ما را عمیقاً مورد معاینه قرار دهد، عاجز کرده است. گزارشها درباره افرادی که- اعم از مرد و زن- در خلال توقفهای «عادی» ترافیکی، توسط پلیس در معرض آنچه که تجاوز به عنف مورد تأیید حکومت میباشد، قرار میگیرند، رو به افزایش است. مردی در نیومکزیکو، به خاطر اینکه ادعا میشد تابلوی ایست را نادیده گرفته بود، در معرض یک آزمایش دشوار معاینه مقعدی، اشعه ایکس، تنقیه و دست آخر کولونوسکوپی دوازده ساعته قرار گرفت.
آمریکاییها دیگر حق توقع زندگی خصوصی را ندارند. علیرغم شمار حیرتانگیز افشاگریها راجع به جاسوسی کردن حکومت درباره مکالمات تلفنی، مراسلات فیسبوک، توئیتهای توئیتری، جستوجوهای گوگلی، ایمیلها، خریدهای از کتابفروشیها و خواربارفروشها، صورتحسابهای بانکی، گزارشهای رفت و آمدهای عوارضیها و غیره؛ کنگره، رئیسجمهور و دادگاهها، برای مقابله با این بدرفتاریها، اقدامات اندکی کردهاند یا هیچ اقدامی نکردهاند. در عوض، به نظر میرسد مأموران حکومت مصمم هستند ما را به زندگی در این اردوگاه کار اجباری الکترونیک عادت بدهند. به علاوه، چه سخن از تیراندازیهای پلیس به افراد غیرمسلح باشد، چه دیدبانی اداره امنیت ملی، چه پرواز محلی پهپادها در آسمانها، چه یورشهای گروههای سوآت یا تفتیشهای بدنهای برهنه در کنار جادهها، همه اینها جزئی از یک زنجیره استبدادی هستند- تابلوهای راهنمای مسیر مشترکی که ما در آن به سوی دولت پلیسی در حرکت هستیم.
تابلوی در مسیر ما میگوید «خطر در پیش است.» باید ببینیم آیا ما میتوانیم ترمزها را بکشیم و پیش از اینکه خیلی دیر شود، بدون هیچ خطری، مسیر را عوض کنیم و برگردیم.
فصل ششم: فاشیسم آمریکایی
من از آنهایی میترسم که اعلام میکنند این نمیتواند در اینجا اتفاق بیفتد. در 1953 سینکلیر لوئیس3 یک رمان پرطرفداری نوشت که در آن یک عوامفریب نژادپرست، یهودستیز، اهل شعار و مورد حمایت ارتش، در انتخابات ریاست جمهوری 1936 پیروز میشود و اقدام به ایجاد نسخه آمریکایی شده آلمان نازی میکند. عنوان «این نمیتواند دراینجا اتفاق بیفتد»، یک اخطار طنزآمیز بود مبنی بر این که این میتواند، اما «این» مورد اشاره لوئیس، بعید است که دوباره در هیچجایی اتفاق بیفتد... هر کس در پی یافتن اعضای پیراهن سیاهها،4 احزاب تودهوار، یا مردان اسب سوار باشد، نشانههای گویای فاشیسم خزنده را نخواهد دید... این فاشیسم در آمریکا، فوق مدرن و چندقومیتی، آمریکایی به شیوۀ خیابان مدیسون،5 ضیافت ناهار مدیران اجرایی، کارتهای اعتباری، و پایسیب خواهد بود. فاشیسمی با چهرهای متبسّم خواهد بود. به عنوان اعلام خطر در مقابل ظاهر آراسته، فریبکاری زیرکانه و دستکشهای مخملی آن، من این فاشیسم را فاشیسم دوستانه مینامم. چیزی که بیشتر از همه مرا میترساند، ظاهر فریبنده آن است. برترام گراس،6 مشاور سابق رئیسجمهور
فاشیسم، مثل سوسیالیسم، نمیتواند به هدف خود برسد. بنابراین یک راهی وجود دارد که از آن طریق، سخن از برههای از تاریخ معنی پیدا میکند: ما در برههای از فاشیسم متأخر هستیم. شکوه و عظمت گذشته از میان رفته است، ما ماندهایم و هفتتیرهایی که فرق سر ما را نشانه گرفتهاند. این نظام خلق شده بود که بزرگ و با عظمت باشد، اما اکنون به سطح یک نظام زمخت و خشن افول کرده است. امروز خشونت، شجاعت و دلیری است. امروز خیانت و بدخواهی، شکوه و عظمت است. نویسنده لولین اچ. راک ول پسر7 ایالات متحده آمریکا، آن دموکراسی رؤیایی، دیگر وجود ندارد.
ما از عصر حکومت انتخابی و فراگیر گذشته و وارد عصر جدیدی شدهایم. بگذارید آن را عصر استبداد و خودکامگی بخوانیم. ما از هر شکل و صورتی از حکومت مبتنی بر قانون اساسی جامانده و به یک دولت نظامیگرا که در آن همه شهروندان مظنون هستند و امنیت از آزادی سبقت گرفته است، وارد شدهایم. این تقلید مضحک به هم ریخته قانون و حکومت، حتی با تغییر مستمر زمین خود، به هنجار جدید آمریکا تبدیل شده است و موضوع اغراقآمیزی نیست اگر گفته شود که کنگره، که نهایت تلاش خود را به کار گرفته است تا فاصله خود را با انتخابکنندگان ناراضی خود حفظ کند، چهبسا ممکن است منفعتطلبترین و فاسدترین نهاد در آمریکا باشد.
نخبگان اقتصادی
نتایج یک تحقیق عمیق در سال 2014 درباره سیاستهای حکومت که توسط پرینستون8 و نورثوسترن یونیورسیتی9 انجام شده، به این جمعبندی رسیده است که حکومت ایالات متحده نماینده اکثریت شهروندان آمریکایی نیست.
این تحقیق، در عوض به این نتیجه رسیده است که این حکومت تحت سلطه ثروتمندان و قدرتمندان، یا به اصطلاح «نخبگان اقتصادی»، قرار دارد. در این تحقیق آمده است:
نکته اصلی و اساسی که در این تحقیق آشکار شد این است نخبگان اقتصادی و گروههای سازمانیافته، به نمایندگی از منافع بازرگانی، تأثیرات مستقل تعیینکننده در سیاستهای ایالات متحده دارند، در حالی که گروههای ذینفع مردمی و شهروندان عادی، نفوذ مستقل اندکی دارند یا اصلاً ندارند.
به علاوه، این محققان به این نتیجه رسیدهاند که سیاستهایی که توسط این نخبگان حکومتی به تصویب میرسد، به ندرت با اولویتهای اکثریت آمریکاییها همسو است.
در عوض این سیاستها از منافع خاص و گروههای فشار که البته عملاً در سرسراهای کنگره زندگی میکنند، حمایت میکند:
هنگامی که اکثریتی از شهروندان با نخبگان اقتصادی و یا منافع سازمانیافته مخالفت میکنند، معمولاً شکست میخورند. به علاوه، به این دلیل که در نظام سیاسی ایالات متحده یک وضعیت جانبدارانهای جا افتاده است، حتی زمانی که اکثریت نسبتاً عظیمی از آمریکاییها از تغییر حمایت میکنند، معمولاً به آن دست نمییابند.
یک لحظه صبر کنید. در مدرسه و از سوی سیاستمداران به ما تلقین شده است که باور کنیم که آمریکا حکومت «مردم، توسط مردم و برای مردم» است. آیا این حقیقت ندارد؟ آیا ما را فریب دادهاند؟ و اگر این حکومت «ما» نیست، پس حکومت چه کسی است؟
پانوشتها:
1- Common Core Programs
2- U.S. Supreme Court
3- Sinclair Lewis
4- پیراهن سیاهها (Black Shirts)، به طور عام، به اعضای یک سازمان فاشیستی که به عنوان یک وجه تمایز، پیراهنهای مشکی میپوشند، و به طور خاص، به اعضای شبه نظامی فاشیست ایتالیا اتلاق میشود.
5- خیابان مدیسون (Medison Avenue)، در منهتن شهر نیویورک، نماد صنعت تبلیغات جهانی در آمریکا است.
6- Bertram Gross
7- Llewellyn H. Rockwell, Jr
8- Princeton
9- Northwestern University