به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 2,834
بازدید دیروز: 5,045
بازدید هفته: 7,878
بازدید ماه: 98,741
بازدید کل: 23,760,545
افراد آنلاین: 5
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
یکشنبه ، ۲۳ اردیبهشت ۱٤۰۳
Sunday , 12 May 2024
الأحد ، ٤ ذو القعدة ۱٤٤۵
اردیبهشت 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
313029
آخرین اخبار
۵ - مجموعه خاطرات مرحوم محمد محمدی ری‌شهری - جلد اول - بهره‌گيري‌ از شماري‌ از بزرگان‌ حوزه‌ ۱۴۰۱/۰۴/۳۱
مجموعه خاطرات مرحوم محمد محمدی ری‌شهری- جلد اول - ۵
 
بهره‌گيري‌ از شماري‌ از بزرگان‌ حوزه‌  
 
۱۴۰۱/۰۴/۳۱

 

بيدار كردن‌ فرشتگان‌
شبي‌ با شیخ عبدالکریم حامد در منزل‌ يكي‌ از دوستان‌ مهمان‌ بوديم‌، مي‌خواستم‌ قبل‌ از اذان‌ بيدار شوم‌. ساعت‌ زنگ‌ دار در منزل‌ نبود. ايشان‌ فرمود: «چه‌ ساعتي‌ مي‌خواهي‌ بيدار شوي‌؟ من‌ تو را بيدار مي‌كنم‌». قبل‌ از اذان‌ در موعد مقرر، مرا بيدار كرد. روز بعد فرمود: «در آن‌ لحظه‌ من‌ خواب‌ بودم‌، فرشتگان‌ به‌ در زدند و بيدارم‌ كردند!»
معناي‌ تجلي‌ خداوند متعال‌
به‌ ياد دارم‌ كه‌ روزي‌ در «مدرسه‌‌ دو درب‌ مشهد» از ايشان‌ راجع‌ به‌ توضيح‌ اين‌ جمله‌ از مناجات‌ شعبانيه‌ پرسيدم‌: «وَ أَنِر أبصَارَ قُلُوبِنَا بضياءِ نَظَرِهَا ِالَيك‌...»
در اين‌ رابطه‌، داستاني‌ را كه‌ براي‌ خود او در ايوان‌ حرم‌ حضرت‌ عبدالعظيم‌(ع‌) اتفاق افتاده‌ بود - با اين‌ مضمون‌ - نقل‌ كرد: «بعد از نماز مغرب‌ و عشا رفتم‌ در ايوان‌ حرم‌ حضرت‌ عبدالعظيم‌(عليه‌السلام‌) دعاي‌ كميل‌ بخوانم‌، تا شروع‌ كردم‌ يك‌ روستايي‌ آمد و در كنارم‌ نشست‌ و گفت‌: حاجي‌ چه‌ مي‌خواهي‌ بخواني‌؟ گفتم‌: دعاي‌ كميل‌. گفت‌: من‌ سواد ندارم‌، آهسته‌ بخوان‌ كه‌ من‌ هم‌ بخوانم‌.
به‌ خود گفتم‌: اي‌ داد و بي‌ داد، گرفتار شدم‌! آنگاه‌ دعا را كلمه‌ به‌ كلمه‌ با زحمتي‌، تمام‌ كردم‌. احساس‌ كردم‌ كه‌ اين‌ كار براي‌ خدا نشد. پس‌ از تمام‌ شدن‌ دعا و رفتن‌ روستايي‌، چنان‌ خدا بر دلم‌ تجلي‌ كرد كه‌ براي‌ هر كافري‌ اين‌ واقعه‌ پيش‌ مي‌آمد، درست‌ مي‌شد. اين‌ حالت‌ نيم‌ ساعت‌ طول‌ كشيد.»
ايشان‌ مي‌فرمود: «بعد از اين‌ واقعه‌، بارها به‌ زيارت‌ حضرت‌ عبدالعظيم‌(عليه‌السلام‌) رفتم‌، به‌ اميد اين‌ كه‌ آن‌ حادثه‌ تكرار شود، ولي‌ نشد.»
در ادامه‌‌ راه‌، از آيت‌الله‌ بهاءالديني‌ و آيت‌الله‌ بهجت‌ بهره‌ها بردم‌ كه‌ در فصول‌ بعدي‌ بدان‌ اشاره‌ خواهم‌ كرد (ان‌شاءالله‌).
باري‌ من‌ از آغاز طلبگي‌ انزواطلب‌ و گوشه‌گير بودم‌، به‌ ذهنم‌ خطور نمي‌كرد كه‌ روزي‌ وارد مسائل‌ اجتماعي‌ و به خصوص‌ مسائل‌ سياسي‌ و مديريتي‌ شوم‌، خيلي‌ احتياط‌ مي‌كردم‌.
خاطره‌اي‌ از امام‌ (ره‌)
حاج‌ احمد آقا خميني‌ (ره‌) نقل‌ كرد كه‌ روزي‌ به‌ امام‌ گفته‌ شد - احتمالاً گوينده‌ خود ايشان‌ بوده-‌ كه‌ حاج‌ آقا مرتضي‌ حائري‌ (ره‌) مي‌گويد: «ري‌شهري‌ تا قم‌ بود، وقتي‌ مي‌خواست‌ به‌ خيار نمك‌ بزند، احتياط‌ مي‌كرد، حالا رفته‌ تهران‌، در دادگاه‌ چه‌ مي‌كند!...»
امام‌ فرمود: «دين‌داري‌ يعني‌ همين‌، آن‌جا احتياط‌ كردن‌ و اين‌جا قاطعيت‌ داشتن.‌»
دوران‌ تحصيلات‌
پس‌ از پايان‌ دوران‌ تحصيلات‌ ابتدايي‌ در 1339 تا پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي‌، مجموعاً حدود هجده‌ سال‌ در حوزه‌هاي‌ علميه‌‌ ري‌، قم‌، نجف‌ و مشهد به‌ تحصيل‌ علوم‌ حوزوي‌ اشتغال‌ داشتم‌. از اين‌ مدت‌، يك‌سال‌ در ري‌ و حدود سيزده‌ ماه‌ در نجف‌ و نزديك‌ دو سال‌ در مشهد بودم‌.
تا سال‌ 1347 مشغول‌ خواندن‌ سطح‌ بودم‌. خارج‌ فقه‌ و اصول‌ را در سال‌ 1347 و در شرايطي‌ آغاز كردم‌ كه‌ حوزه‌‌ علميه‌‌ قم‌ از فيض‌ حضور حضرت‌ امام‌ خميني‌ (ره‌) كه‌ به‌ نجف‌ تبعيد شده‌ بودند، بي‌‌بهره‌ بود. خارج‌ اصول‌ را از محضر حضرات‌ آيات‌ عظام‌؛ مرحوم‌ حاج‌ شيخ‌ محمد علي‌ اراكي‌ و حاج‌ شيخ‌ حسين‌ وحيد خراساني‌ استفاده‌ كردم‌ و خارج‌ فقه‌ را از بركات‌ درس‌ حضرات‌ آيات‌ عظام‌؛ حاج‌ ميرزا علي‌ مشكيني‌، حاج‌ شيخ‌ جواد تبريزي‌، مرحوم‌ حاج‌ سيد محمدرضا گلپايگاني‌ و مرحوم‌ حاج‌ شيخ‌ مرتضي‌ حائري‌، بهره‌مند شدم‌.
تدريس‌
از اوايل‌ تحصيل‌، با تأسي‌ به‌ سيره‌‌ نيكوي‌ حوزه‌، همراه‌ تحصيل‌ دروس‌ بالاتر به‌ تدريس‌ دروس‌ سطح‌ پايين‌، اشتغال‌ داشتم‌. بعدها علاوه‌ بر تدريس‌ سطح‌، تدريس‌ اصول‌ عقايد مدرسه‌‌ كرماني‌ها به‌عهده‌‌ اين‌جانب‌ بود كه‌ بخشي‌ از مباحث‌ آن‌ منتشر شده‌ است‌.
ادامه‌‌ تحصيل‌ و تدريس‌
يكي‌ از عنايات‌ خداوند متعال‌ به‌ اين‌ حقير، اين‌ است‌ كه‌ پس‌ از پيروزي‌ انقلاب‌ و تصدي‌ امور اجرايي‌ قضايي‌ و امنيتي‌، هرگز ارتباطم‌ با حوزه‌ قطع‌ نشد و پژوهش‌هاي‌ علمي‌ را رها نكردم‌. از سال‌ 1364، پنجشنبه‌ها و جمعه‌ها، بسياري‌ از مباحث‌ فقهي‌ را به‌طور خصوصي‌ در محضر آيت‌الله‌ مشكيني‌ فرا گرفتم‌ و هم‌ اكنون‌ نيز مشغول‌ كتاب‌ خمس‌ هستيم‌. در ضمن‌، در ايام‌ تصدي‌ وزارت‌ اطلاعات‌، مدتي‌ خارج‌ تحريرالوسيله‌ را براي‌ جمعي‌ از دوستان‌ تدريس‌ مي‌كردم‌.
پيش‌ از پيروزي‌ انقلاب‌ احساس‌ مي‌كردم‌ در مسائلي‌ كه‌ بحث‌ مي‌كنيم‌، نيازي‌ به‌ تقليد ندارم.‌ تدريس‌ اصول‌ عقايد نيز پس‌ از پيروزي‌ انقلاب‌ ادامه‌ يافت‌. سال‌ها براي‌ فرماندهان‌ ارتش‌ اصول‌ عقايد تدريس‌ مي‌كردم‌ كه‌ از سيماي‌ جمهوري‌ اسلامي‌ پخش‌ مي‌شد.
فصل‌ سوم‌: در محضر قرآن‌
سال‌ 1340 نخستين‌ سال‌ ورودم‌ به‌ قم‌، تصميم‌ به‌ حفظ‌ قرآن‌ گرفتم‌، سوره‌‌ بقره‌ را تقريباً حفظ‌ كردم‌. در ادامه‌، اين‌ شبهه‌ برايم‌ پيش‌ آمد كه‌ شايد انگيزه‌هاي‌ غير الهي‌ مرا وادار به‌ اين‌ اقدام‌ كرده‌، از اين ‌رو ادامه‌ ندادم‌. سال‌ 1347 هنگامي‌ كه‌ آيت‌الله‌ مشكيني‌ در مشهد تبعيد بود و من‌ هم‌ داماد ايشان‌ شده‌ بودم‌ و در خانه‌‌ ايشان‌ زندگي‌ مي‌كردم‌، روزي‌ ضمن‌ گفت‌وگو به‌ ايشان‌ گفتم‌: «اگر تصميم‌ بگيرم‌ مي‌توانم‌ ظرف‌ شش‌ ماه‌ قرآن‌ را حفظ‌ كنم‌.» ايشان‌ فرمودند: «اگر در شش‌ ماه‌ حفظ‌ كني‌، پنج‌ هزار تومان‌ جايزه‌ داري‌». از باب‌ مزاح‌ گفتم‌: «اگر ده‌ هزار تومان‌ جايزه‌ بدهيد، حفظ‌ مي‌كنم‌»، گفتند: «اين‌ مقدار ندارم‌» البته‌ آن‌ وقت‌ پنج‌ هزار تومان‌ خيلي‌ ارزش‌ داشت‌.
چند ماهي‌ از اين‌ ماجرا گذشت‌، به‌ خود گفتم‌: «اكنون‌ نه‌ براي‌ جايزه‌، بلكه‌ براي‌ خدا قرآن‌ حفظ‌ كن‌.» تصميم‌ جدي‌ براي‌ حفظ‌ قرآن‌ گرفتم‌ و روزي‌ يك‌ صفحه‌ حفظ‌ كردم‌ تا آن‌كه‌ همه‌‌ قرآن‌ را حفظ‌ كردم‌؛ اما به‌ دليل‌ اين‌كه‌ نتوانستم‌ محفوظاتم‌ را تكرار كنم‌، پنج‌ جزء آن‌ را فراموش‌ كردم‌ و بر بيست‌ و پنج‌ جزء ديگر هم‌ تسلط‌ كافي‌ نداشتم‌. نذر كردم‌ كه‌ حداقل‌ روزي‌ بيست‌ دقيقه‌ محفوظاتم‌ را تكرار كنم‌ و قبل‌ از خواب‌ هم‌ هر شب‌، حداقل‌ دو صفحه‌ قرآن‌ بخوانم‌، اين‌ وضع‌ ادامه‌ داشت‌ تا پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي‌. هنگامي‌ كه‌ مسئوليت‌ وزارت‌ اطلاعات‌ را به‌ عهده‌ داشتم‌، تمايل‌ پيدا كردم‌ كه‌ حفظ‌ قرآن‌ را تكميل‌ كنم‌، امّا از يك‌ سو تصور مي‌كردم‌ كه‌ حافظه‌ام‌ مثل‌ گذشته‌ نيست‌ و از سوي‌ ديگر دل‌مشغولي‌هاي‌ گوناگون‌ مانع‌ از تصميم‌ جدي‌ من‌ بود.
روزي‌ پس‌ از پايان‌ جلسه‌‌ هيئت‌ دولت‌، هنگامي‌ كه‌ مي‌خواستم‌ به‌ وزارتخانه‌ بروم‌ به‌ خود گفتم‌: «خوب‌ است‌ حافظه‌‌ خود را آزمايش‌ كنم‌ كه‌ آيا مي‌توانم‌ براي‌ حفظ‌ كامل‌ قرآن‌ تصميم‌ بگيرم‌ يا نه‌؟» يادم‌ نيست‌ چه‌ سوره‌اي‌ را حفظ‌ كردم‌، ولي‌ معلوم‌ شد مشكلي‌ براي‌ حفظ‌ ندارم‌، مجدداً تصميم‌ گرفتم‌ محفوظاتم‌ را تكميل‌ كنم‌.
از آن‌ پس‌، هفته‌اي‌ يك‌ سوره‌ از جزء بيست‌ و ششم‌ (از جايي‌ كه‌ فراموش‌ كرده‌ بودم‌) را حفظ‌ كردم‌ تا به‌ فضل‌ خداوند متعال‌ در مدت‌ كوتاهي‌، حفظ‌ قرآن‌ را در آذر ماه‌ سال‌ 1364 به‌ پايان‌ رساندم‌. پس‌ از حفظ‌ كامل‌ قرآن‌، تا چهار سال‌ معمولاً روزي‌ دو جزء را تكرار كردم‌ تا محفوظاتم‌ ملكه‌ شود و از آن‌ به‌ بعد، روزي‌ يك‌ جزء را تكرار مي‌كردم‌ و اكنون‌ برنامه‌ام‌ اين‌ است‌ كه‌ هر روز به‌ طور متوسط‌ يك‌ جزء قرائت‌ مي‌كنم‌.
خداوند ما را از كساني‌ قرار دهد كه‌ «يَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِه‌» تا معلومات‌ و محفوظات‌ ما حجّت‌ عليه‌ ما نباشد.
نقش‌ قوه‌‌ حافظه‌
برخي‌ تصور مي‌كنند كه‌ آنچه‌ در حفظ‌ قرآن‌ نقش‌ اساسي‌ دارد، قدرت‌ حافظه‌ است‌، هرچند نقش‌ حافظه‌‌ قوي‌ در حفظ‌، قابل‌ انكار نيست‌، ولي‌ من‌ به‌ تجربه‌ دريافتم‌ كه‌ حافظه‌ در حفظ‌، حرف‌ اول‌ را نمي‌زند؛ بلكه‌ نكات‌ مهم‌ ديگري‌ هست‌ كه‌ اگر به‌ آن‌ عنايت‌ شود، افرادي‌ كه‌ داراي‌ قوه‌‌ حافظه‌‌ متوسط‌ باشند نيز مي‌توانند حافظ‌ قرآن‌ شوند. به‌عكس‌، بي‌توجهي‌ به‌ اين‌ نكات‌ موجب‌ مي‌شود كه‌ صاحبان‌ حافظه‌‌ قوي‌، توفيق‌ حفظ‌ قرآن‌ را پيدا نكنند.