به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 1,768
بازدید دیروز: 2,474
بازدید هفته: 1,768
بازدید ماه: 117,274
بازدید کل: 23,779,072
افراد آنلاین: 4
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
شنبه ، ۲۹ اردیبهشت ۱٤۰۳
Saturday , 18 May 2024
السبت ، ۱۰ ذو القعدة ۱٤٤۵
اردیبهشت 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
313029
آخرین اخبار
۲ - آیت‌الله محمدی ری‌شهری : تشرّف به محضر ولیّ‌عصر(عج) در عرفات ۱۴۰۱/۰۴/۳۱

تشرّف به محضر ولیّ‌عصر(عج) در عرفات

   ۱۴۰۱/۰۴/۳۱

آیت‌الله محمدی ری‌شهری دعوت حق را لبیک گفت - خبرآنلاین

جناب حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ حسین انصاریان نقل کرد:
فردی بود به نام محمدعلی اربابی تهرانی که با آقای شیخ رجبعلی خیّاط بسیار نزدیک بود. دربارۀ سفرش به مکه می‌گفت: شب نهم به عرفات رسیدم. در آن زمان، عرفات بسیار تاریک بود و از چراغ دستی استفاده می‌شد. ساعت ده شب بود که پیوسته متذکّر حضرت امام عصر(عج) بودم، البته نه برای زیارتشان؛ چرا که خود را لایق زیارت ایشان نمی‌دانستم. بیرون چادر، متذکّر بودم در حالی ‌که هیچ کس حضور نداشت، صدایی به زبان فارسی روان شنیدم که گفت: آقای حاج محمدعلی!
برگشتم و با یک چهره منوّر، روحانی و آسمانی مواجه شدم.
گفت: بیا کنار دست من.
گفتم: چشم! و در حقیقت به سوی ایشان کشیده شدم. کنارش نشستم.
فرمود: امشب شب عرفه است، زیارت حضرت سیدالشهداء وارد است، دلت می‌خواهد من یک زیارت بخوانم؟
من از کودکی زیارت‌های معروف را شنیده بودم و با آنها آشنایی داشتم و مضامین و کلمات آنها را می‌دانستم. به ایشان گفتم: خیلی دوست دارم.
حدود یک ساعت زیارتی را خواند که من تا آن زمان نشنیده بودم. کلمه به کلمه که می‌خواند، من حفظ می‌کردم و تا آخر به حافظه‌ام سپرده شد.‌ گریه کردن آن شخص هم غیرقابل توصیف بود. پس از زیارت خداحافظی کرد و رفت، هرقدر از من دور می‌شد، زیارت هم از خاطرم می‌رفت تا اینکه به کلی آن را فراموش کردم.
از مکه به کاظمین رفتم. کنار راه‌آهن ایستاده بودم، ناگاه همان شخص را دیدم. نزدیک آمد، سلام کرد و گفت: به تهران که رفتی، سلام مرا به آقا شیخ محمد حسن طالقانی برسان.
وقتی به تهران آمدم، نزد آقا شیخ محمدحسن رفتم و قضیه را نقل کردم. ایشان بسیار ‌گریست و مرا متوجه کرد که آن شخص امام عصر(عج)بوده است. در حالی ‌که من نه در عرفات و نه در کاظمین، آن بزرگوار را نشناخته بودم.
* کتاب: خاطره‌های آموزنده، نوشته آیت‌الله محمدی ری‌شهری،
انتشارات دارالحديث قم