به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 2,968
بازدید دیروز: 5,979
بازدید هفته: 16,615
بازدید ماه: 37,585
بازدید کل: 23,699,406
افراد آنلاین: 16
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
دوشنبه ، ۱۰ اردیبهشت ۱٤۰۳
Monday , 29 April 2024
الاثنين ، ۲۰ شوّال ۱٤٤۵
اردیبهشت 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
313029
آخرین اخبار
۳ - خاطرات رفاقت چهل‌ساله حجت‌الاسلام والمسلمین علی شیرازی با حاج قاسم سلیمانی- میوه رسیده را باید چید! ۱۴۰۱/۱۰/۲۰
خاطرات رفاقت چهل‌ساله حجت‌الاسلام والمسلمین علی شیرازی با حاج قاسم سلیمانی - ۳

 میوه رسیده را باید چید!

   ۱۴۰۱/۱۰/۲۰

حاج قاسمی که من می شناسم»/ انتشار کتابی جدید درباره شهید سلیمانی و سوریه-  اخبار ادبیات و نشر - اخبار فرهنگی تسنیم | Tasnimچاپ دوکتاب جدیددرباره سردارسلیمانی/حاصل چهل سال رفاقت با حاج قاسم -  خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان | Mehr News Agency
سعید علامیان
پیش از ماها، امام خامنه‌ای، شهادت را در وجود حاج‌قاسم دیده بودند. پانزده سال پیش، سال 1384، در کرمان و خانه‌ شهید عظیم‌پور، وقتی جواد روح‌اللهی ـ داماد خانواده‌ شهید ـ از مقام معظم رهبری درخواست قول شفاعت کرد، ایشان فرمودند: «اولین کسانی که در این مجموعه‌ ما، به حسب قاعده، حق شفاعت دارند، این شهیدها هستند و امثال این شهیدها؛ دوم، پدر و مادر شهدا هستند.»
بعد حضرت آقا نگاهی به حاج‌قاسم سلیمانی که در جمع بود، کردند و گفتند: «این آقای حاج‌قاسم هم از آنهایی‌‌ است که شفاعت می‌کند ان‌شاءالله. از ایشان قول بگیرید؛ به شرطی که زیر قول‌شان نزنند!»
وصیت‌نامه‌اش را هم که باز کردیم، دیدیم عاشقانه و عارفانه از خداوند طلب شهادت کرده است. نوشته بود: «خدایا، از کاروان جا مانده‌ام. چطور ممکن است کسی را که چهل سال بر درت ایستاده، نپذیری؟»1
نوشته بود: «من به امید شهادت، سر به بیابان‌ها گذاشته‌ام؛ از این صحرا به آن صحرا می‌روم!»2
حسین‌آقا، پسر ارشد سردار سلیمانی، می‌گفت پدرم به چیزی که آرزویش را داشت و سال‌ها دنبالش بود، رسید. 
خیلی وقت‌ها که توی خانه با او صحبت می‌کردیم، به ما می‌گفت من دنبال شهادت هستم.
سردار سلیمانی، از دوران جنگ، در معرض شهادت بود. رادیو منافقین، همیشه به او توهین یا او را به شهادت تهدید می‌کرد. 
سال 1360، در عملیات طریق‌القدس مجروح شده بود و او را به بیمارستان قائم مشهد برده بودند.3 منافقین می‌خواستند او را در بیمارستان شهید کنند. از این موضوع خبر نداشتیم. 
چند ماه قبل از شهادتش، یک روز با هم برای دیدن آیت‌الله موحدی کرمانی به خانه‌شان رفتیم. ایشان به حاج‌قاسم گفت: «یادتان می‌آید مجروح بودید، شما را در مشهد بستری کردند؟ منافقین، نقشه‌ ترور شما را کشیده بودند. 
برادرزاده‌ام مصطفی، شما را از دست منافقین نجات داد!»
ظاهراً یکی از پزشکان بیمارستان، از اعضای گروهک منافقین بوده و می‌خواسته او را از پا دربیاورد. 
مصطفی موحدی کرمانی و دوستش، با کمک یک‌ پرستار کرمانی، حاج‌قاسم را از آن بخش خارج کرده و نگذاشته بودند آن دکتر خائن، نقشه‌اش را عملی کند.4
در این چند سال گذشته، سردار سلیمانی، جدی تهدید می‌شد. قرار بود سلیمانی را همراه عماد مغنیه بکشند، و موفق نشدند. 
مغنیه و سردار سلیمانی، در یک ساختمان بودند؛ حاج‌قاسم از یک در، و عماد مغنیه از در دیگر خارج شد و به شهادت رسید.5
مهر 1397، در جلسه‌ فرماندهی، بچه‌های نیرو گزارشی آوردند که از برنامه‌ریزی آمریکایی‌ها و اسرائیلی‌ها برای کشتن او حکایت می‌کرد.
 بر روی گزارش نوشت: «ان‌شاءالله خداوند شهادت را به دست بدترین دشمنان دینش نصیب من کند.» او عاشق شهادت بود و چهل سال دنبال شهادت می‌گشت. 
دشمن هم در به در دنبال او بود. 
سال 1398، در روزهای محرم که حاج‌قاسم در بیت‌الزهراء برنامه داشت، طرحی برای ترورش ریخته بودند. حتی خانه‌ کنار بیت‌الزهراء را خریده و مواد منفجره‌ زیادی به آنجا منتقل کرده بودند. 
قصد داشتند این بیت را وسط عزاداری منفجر کنند تا سردار سلیمانی را همراه شمار زیادی از عزاداران بکشند؛ اما این نقشه هم به همت نیروهای اسلام خنثی شد.
اسرائیلی‌ها بارها در لبنان سوریه و عراق، قصد کشتن سردار سلیمانی را داشتند؛ اما او همیشه می‌گفت میوه‌ رسیده را باید چید! 
سردار سلیمانی، چند بار در محاصره قرار گرفت؛ یا محاصره بود، یا وارد محاصره شد تا آن را بشکند.
 نگاه نکرد چون فرمانده است، جایی برود که مشکل امنیتی نداشته باشد. 
حاج‌قاسم در همه خطوط عملیاتی بر ضد داعش حضور داشت و ده‌ها بار در یک‌قدمی شهادت قرار گرفت. 
در محاصره حلب، اولین نفری بود که به وسیله بالگرد وارد حلب شد و هدف هجوم ضدهوایی دشمن قرار گرفت. 
اولین کسی بود که شبانه با هواپیما وارد فرودگاه حلب شد؛ در حالی‌ که فرودگاه، زیر آتش گلوله‌ توپ‌ها و راکت‌های کاتیوشا بود، و بعد از او، نیروهای دیگر آمدند.
پانوشت‌ها:
1- از متن وصیت‌نامه: «خداوندا، ‌ای عزیز! من سال‌هاست از کاروانی جا مانده‌ام و پیوسته کسانی را به سوی آن روانه می‌کنم؛ اما خود جا مانده‌ام. اما تو خود می‌دانی هرگز نتوانستم آنها را از یاد ببرم. پیوسته یاد آنها، نام آنها، نه در ذهنم، بلکه در قلبم و در چشمم، با اشک و آه یاد شدند. عزیز من! جسم من در حال علیل شدن است. چگونه ممکن است کسی را که چهل سال بر درت ایستاده است، نپذیری؟ خالق من! محبوب من! عشق من، که پیوسته از تو خواستم سراسر وجودم را مملو از عشق به خودت کنی؛ مرا در فراق خود بسوزان و بمیران.»
2- از متن وصیت‌نامه: «عزیزم! من از بی‌قراری و رسوایی جاماندگی، سر به بیابان‌ها گذارده‌ام. من به امیدی از این شهر به آن شهر و از این صحرا به آن صحرا در زمستان و تابستان می‌روم. کریم، حبیب، به کَرَمت دل بسته‌ام...»  
3- این، دومین مجروحیت حاج قاسم بود. مجروحیتش از ناحیه شکم آن‌قدر شدید بوده که او را به مشهد اعزام کرده بودند. چهار ماه پیش از آن، در مرداد 1360 نیز دستش در عملیات کرخه ‌کور زخمی شده بود.
4- کسی که همراه مصطفی موحدی کرمانی بود، منصور همایون‌فر نام داشت. مصطفی سال 1361 در عملیات بیت‌المقدس، و منصور، همان سال در عین‌خوش شهید شد. 
5- عماد مغنیه، معروف به حاج‌رضوان، 23 بهمن 1386، در پی انفجار بمب توسط رژیم صهیونیستی، در دمشق شهید شد. او بنیان‌گذار یگان نظامی و معاون دبیرکل حزب‌الله لبنان بود.