اهل مراقبه؛ حتی وسط میدان نبرد
۱۴۰۲/۰۱/۱۳
سعید علامیان
قاسم سلیمانی، با درایت خود، ظرفیت وسیعی ایجاد کرده بود که در آن، نهفقط با نیروهای حزباللهی و ارزشی، بلکه با افرادی مثلاً در خارج از کشور کار میکرد که شاید با ظاهر و منش حزباللهیها چندان همخوانی نداشتند.
هرچند حساب اصلی حاجقاسم، روی نیروهای حزباللهی و مدافعین حرم بود، توانست خیلیها را در دنیا به نیروهایش اضافه کند.
حاجقاسم، توی میدان نبرد، به حدود شرعی و حقالناس توجه داشت. اگر در مناطق آزادشده در سوریه یا عراق مجبور بود وارد خانهای شود، مقید بود دِینی به گردنش نماند. مثلاً وقتی بوکمال سوریه آزاد شد و میخواستند از خانهای برای مقر فرماندهی استفاده کنند، حاجقاسم دستور داد وسایل خانه را توی یکی از اتاقها بگذارند و درِ اتاق را قفل کنند!
در جایی دیگر، در نامهای به صاحبِ خانهای در سوریه نوشته بود: «من برادر کوچک شما، قاسم سلیمانی هستم.
حتماً مرا میشناسید. ما به اهلسنت در همهجا خدمات زیادی انجام دادهایم. من شیعه هستم و شما سنی هستید...
از قرآن کریم و صحیح بخاری و دیگر کتب موجود در خانه شما متوجه شدم که شما انسانهای باایمانی هستید.
اولاً از شما عذر میخواهم و امیدوارم عذر مرا بپذیرید که خانه شما را بدون اجازه استفاده کردیم. ثانیاً هر خسارتی که به منزل شما وارد شده باشد، ما آماده پرداخت آن هستیم...
فکر میکنیم ما و من مدیون شماییم؛ چراکه بدون اجازه شما در این خانه ماندیم. این، شماره من در ایران است.
امیدوارم تماس بگیرید.
من آمادهام برای انجام هر کاری که شما بخواهید.»
توی نامه، شماره تلفنش را نوشته بود. این کار قاسم سلیمانی، به فرماندهها و رزمندهها درس میدهد که ما تابع هوای نفسمان نیستیم و از تکلیفی که اسلام برایمان قرار داده، ولو در جنگ، پیروی میکنیم.1
وقتی حلب آزاد شد، عدهای از مردم، توی شهر بودند.
حاجقاسم اصلاً نگاه نمیکرد کسی که الان توی شهر است که ساعت پیش، داعش آنجا بوده، طرفدار داعش بوده و با ما جنگیده یا از روی ترس یا به هر علتی نتوانسته از دست داعش فرار کند. فقط حواسش به این بود که فوری به او آب و غذا برساند؛ پوشاک و پتو و لوازم خواب برایش تهیه کند؛ اگر بیمار است، به درمانگاه ببرد و مداوایش کند.
خودش با ماشین خودش، مردم را جابهجا میکرد تا بقیه بیشتر تلاش کنند.
همیشه بین نیروها تأکید میکرد که ما میخواهیم چهره حقیقی اسلام را توی میدان نشان بدهیم. میگفت با رفتار خودمان، غیرشیعه و حتی دشمن را هم میتوانیم جذب کنیم.
خودش عشق به شیعه دارد؛ اما عشق به مردم غیرشیعه سوریه و عراق هم دارد.
حاجقاسم، همان کسی است که میگوید میخواهم جانم را فدای ملتی کنم که امام فرمود جانم فدای ملت ایران. ملت ایران، عرب، لر، کرد، ترک و بلوچ دارد؛ سنی و شیعه و مسیحی و زرتشتی دارد.
حاجقاسم، نگاهش به همه ملت ایران است. نگاه نمیکند این مربوط به کدام طایفه و قوم و عشیره است؛ فقط میگوید بنده خداست؛ مظلوم است. این درس را از اسلام و مکتب پیغمبر و امام گرفته است.
حضرت علی(ع) میفرماید خلخال از پای زن یهودی درآوردند، جا دارد علی بمیرد! حاجقاسم، توی این مکتب رشد کرده است. در این راه، از همه هستیاش هم میگذرد.
هر کسی به زن و بچهاش علاقه دارد؛ آنها، نزدیکترین کسانش هستند.
حاجقاسم از آنها دل کند و به سوریه و عراق رفت. در سوریه نگفت من کار به سُنی ندارم؛ در کردستان عراق و سوریه هم نگفت من کار به کُرد ندارم. این، مربوط به الان هم نیست.
زمانی هم که توی حلبچه و خرمال با صدام میجنگید، همین نگاه را داشت.
همان دلسوزیای که برای نیروهای لشکر ثارالله داشت، همان را برای مردم کُرد عراقی که توسط حزب بعث عراق و صدام بمباران شیمیایی شدند، هم داشت و برایشان دل میسوزاند و برای نجات جان آنها تلاش میکرد.
حالا پس از گذشت سی سال، در سوریه و عراق هم رفتارش عوض نشده و همان است.
سردار سلیمانی، توی این میدان شناخته شد. وارد میدان بزرگی شد که بصیرتش را روزبهروز بیشتر کرد. توی این میدان، همانطور که برای ایران میجنگید، حاضر بود توی سوریه و عراق هم بجنگد.
همانطور که برای شیعه میجنگید، حاضر بود برای سنی هم بجنگد و در این راه کشته شود.
پانوشت:
1. امام خامنهای در همین باره فرمودهاند: «[شهید سلیمانی] بهشدت مراقب حدود شرعی بود. در میدان جنگ، گاهی افراد، حدود الهی را فراموش میکنند؛ میگویند وقت این حرفها نیست؛ نه، او مراقب بود... مراقب بود که به کسی تعدی نشود؛ ظلم نشود. احتیاطهایی میکرد که معمولاً در عرصه نظامی، خیلیها این احتیاطها را لازم نمیدانند؛ او احتیاط میکرد.»؛ از سخنرانی 18 دی 1398.