۳۶ - خاطرات رفاقت چهلساله حجتالاسلام والمسلمین علی شیرازی با حاج قاسم سلیمانی - ۱۴۰۲/۰۲/۰۸
خاطرات رفاقت چهلساله حجتالاسلام والمسلمین علی شیرازی با حاج قاسم سلیمانی- ۳۶
خط قرمزهای حاجقاسم سلیمانی
۱۴۰۲/۰۲/۰۸
سعید علامیان
قاسم سلیمانی، همهجا اهل ملاحظه بود؛ اما ملاحظهاش، مرز هم داشت.
اسلام، امام حسین(ع)، ولایت فقیه و استکبارستیزی، مرزهایش بود.
روحیه انقلابی یعنی همین. بعضی، بخشی را میگیرند و بخشی را رها میکنند.
نه؛ سردار سلیمانی از خط امام و خط ولایت و مباحث دین، ذرهای کوتاه نمیآمد؛ پابند اجرای دستورهای دین بود.
حاج قاسم، آنجا که اسلام اجازه میداد، اغماض میکرد؛ اما از ارزشها کوتاه
نمیآمد.
در فرمایش امام خامنهای هم هست که انقلاب و انقلابیگری، خط قرمز حاجقاسم بود.1
در جریانهای فتنه، ملاک حاجقاسم، اسلام و انقلاب و ولایت فقیه و مقدسات بود.
میگوید وابسته به هیچ جناحی نیستم؛ پشت سر هر کسی هستم که از اسلام و انقلاب و ولایت فقیه دفاع میکند. در فتنه سال 1378، وقتی دید انقلاب دارد آسیب میبیند، محکم پشت سر آقا ایستاد.
عدهای از فرماندهان، نامه هشدارآمیزی به آقای خاتمی نوشتند؛ حاجقاسم هم آن را امضا کرد.
در انتخابات سال 1388، سلیمانی، طرفدار آقای احمدینژاد نبود. وقتی آقا در برابر فتنهگران موضع گرفتند، در کنار آقا بود.
بعد از انتخابات، دیگر بحث انتخابات مطرح نبود و عدهای داشتند اشتباه میرفتند. اینجا، قاسم سلیمانی، پشت سر آقا ایستاد.
وقتی فتنه شروع شد، بعضی بچههای جنگ توی کرمان، با فتنهگران بودند. رفت کرمان. آنها را خواست. گفت «میدانید دارید چه کار میکنید؟ اینجا دیگر بحث نظام است؛ پایتان را بکشید کنار.» به حرفش گوش کردند.
اگر حاجقاسم در کرمان نبود، بعضی بچهها که اشتباه میرفتند، اشتباهشان را ادامه میدادند؛ حتی ممکن بود در مقابل نظام بایستند. او رفت جریان را کوتاه کرد؛ چون پای نظام در میان بود.2
گاهی یک مسئول خطا میکند. مسئول، سرمشق است.
اشتباه مسئول، هزاران نفر را به انحطاط میکشاند. یک وقت، فردی از روی جهل خطایی کرده و قاتی جمعی شده که خیال میکرده به نفع کشور است؛ بعد هم مشخص شده که فتنهای بوده و او هم به این فتنه آلوده شده است.
قاسم سلیمانی، اینجا دستش را میگیرد و او را از فتنه بیرون میکشد. اعمال و سوابقش را توی ترازو میگذارد؛ اگر عملکرد خوبش سنگینی کرد، پشت سرش میایستد و آبرویش را میگذارد برای اینکه نجاتش بدهد.
حاجقاسم، دوران جنگ، انسانهایی را دیده بود که خطا کرده بودند؛ ولی آمدند جبهه، جنگیدند و شهید شدند.
حاجقاسم میگفت میارزد که برای آنها آبرویم را بگذارم!
او از جرم و مجرم حمایت نمیکرد؛ میخواست مجرم را به راه درست بیاورد. اگر این خطا دراندازه مقابله با اصول بود، حاجقاسم برنمیتافت و سکوت نمیکرد؛ نماد اصول را هم ولایت فقیه میدانست؛ چنانکه در وصیتنامهاش اینطور نوشته است: «برادران و خواهران عزیز ایرانی من!... از اصول مراقبت کنید. اصول یعنی ولی فقیه؛ خصوصاً این حکیم، مظلوم، وارسته در دین، فقه، عرفان، معرفت. خامنهای عزیز را عزیز جان خود بدانید. حرمت او را حرمت مقدسات بدانید.»
یکی از مسئولان نیرو، به نمایندگی از سردار سلیمانی، در جلسهای در وزارت امور خارجه یا شورای عالی امنیت ملی شرکت کرده بود و گویا در آن جلسه، یکی از آقایان، به آقا اهانتی کرده و خبر به حاج قاسم رسیده بود.
یادم هست توی جلسهای که در شورا داشتیم، جلوی همه ما به آن مسئول نیرو تندی کرد و با عصبانیت گفت «چرا با او برخورد نکردی؟ میبایست جلویش میایستادی!» خط قرمزش، امام و آقا بود. برایش شیرازی یا رئیسجمهوری فرقی نمیکرد.
اگر کسی موضعی میگرفت که مخالف مواضع رهبری بود، تعارف نمیکرد؛ محکم حرفش را میزد.
پانوشتها:
1. از سخنان 18 دی 1398 در دیدار مردم قم با ایشان: «[شهید سلیمانی] اهل حزب و جناح و مانند اینها نبود؛ لکن بهشدت انقلابی بود. انقلاب و انقلابیگری، خط قرمزِ قطعیِ او بود؛ این را بعضیها سعی نکنند کمرنگ کنند. این، واقعیتِ اوست؛ ذوب در انقلاب بود؛ انقلابیگری، خط قرمز او بود.
در این عوالمِ تقسیم به احزاب گوناگون و اسمهای مختلف و جناحهای مختلف و مانند اینها نبود؛ امّا در عالَم انقلابیگری چرا؛ بهشدت پایبند به انقلاب، پایبند به خط مبارک و نورانیِ امام راحل بود.»
2. قاسم سلیمانی با عنایت خاصی که به همشهریهایش دارد، در وصیتنامهاش به مردم کرمان نوشته است: «دوست دارم کرمان همیشه و تا آخر با ولایت بماند. این ولایت، ولایت علی بن ابیطالب است، و خیمه او، خیمه حسین فاطمه است. دور آن بگردید.»