سوم تیرماه، یکصدوشانزدهمین سالگرد آغاز تحصن حدود پانصد تن از علما و طلاب و اصناف به رهبری شیخ فضلالله نوری در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی است، برای اعتراض به انحراف نهضت مشروطه از اصول اولیه خود.
قابل ذکر این که نهضت مشروطه از آغاز نام مشروطه بر خود نداشت و با عنوان نهضت عدالتخانه در پی برپایی نهاد یا ارگانی بود که در آن قانون شرع اجرا شده و حق مظلوم را از ظالم بستانند. اساس این نهضت، تقبیح ظلم و دعوت حاکمان به عدالت و احترام به ارزشهای دینی بود. از همینروی نخستین اجتماعی که برای تاسیس عدالتخانه صورت گرفت و در واقع بنیاد کلیت نهضت مشروطیت بهشمار میآید، توسط علمای تهران با حضور سید عبدالله بهبهانی، سید محمد طباطبایی، شیخ فضلالله نوری، صدرالاسلام و سایر علما، طلاب و مردم در مسجد شاه سابق، برپا شد که بهدنبال درگیری در مسجد شاه، علمای بزرگ تهران همچون طباطبایی، بهبهانی، شیخ فضلالله نوری، شیخ مرتضی آشتیانی و سید جمالالدین افجهای تصمیم گرفتند تا به زاویه مقدسه حضرت عبدالعظیم مهاجرت کرده و از این طریق صدای اعتراض خود را به گوش حکومت برسانند.1
عدالتخانه چه بود؟
خواسته اصلی متحصنین، اساسا برپایی بنیاد عدالتخانه و جاری ساختن قانون اسلام در مورد همه مردم بود. براساس اسناد تاریخی و مدارک معتبر، در آن تحصن هیچ سخن و درخواستی مبنی بر مشروطهخواهی یا مانند آن عنوان نشد.2
حتی پس از آن در مکاتبات حضوری و غیرحضوری مابین علما و دولت از جمله در نامهها و صحبتهای سید محمد طباطبایی، سخن از مجلس و دارالشوری به میان میآید، ولی این دارالشوری و مجلس بنا به تصریح خود طباطبایی، همان عدالتخانه بوده است. او در نامهای که شخصا به شاه مینویسد، عدالتخانه را اینگونه معنی میکند:
«... مجلس عدالت یعنی انجمنی مرکب از تمام اصناف مردم که در آن انجمن به داد عامه مردم برسند. شاه و گدا در آن مساوی باشند. مجلس اگر باشد این ظلمها رفع خواهد شد. خرابیها آباد خواهد شد. خارجه طمع به مملکت نخواهد کرد. سیستان و بلوچستان را انگلیس نخواهد برد. فلان محل را روس نخواهد برد. عثمانی تعدی به ایران نمیتواند بکند...»3
پس از حمله به تحصن علما که خواستار عدالتخانه بودند، آنها دست به مهاجرت کبرا به قم زدند که همین موضوع، شاه را وحشتزده کرد تا به آنها تلگراف بزند و علما و روحانیون مهاجر نیز در پاسخ آن تلگراف برای نخستینبار تقاضای مجلس مشورتی حکومتی را بکنند.
دیگهای پلو در سفارت بار گذاشتند
اما باز هم در اینجا تاریخ تکرار شد و در مقابل حرکت علما و روحانیون که بهطور مستقل و خودجوش تاسیس عدالتخانه را میطلبیدند، باز هم نیات و اهداف استعمار از سوی عدهای به اصطلاح روشنفکر و تجددگرا به مرحله اجرا درآمد. یعنی همزمان با مهاجرت علما به قم، عدهای از تجار به سرکردگی محمدتقی بنکدار، با هدایت برخی از کارکنان ایرانی سفارت انگلیس مانند حسینقلیخان نواب که از اعضای تشکیلات فراماسونری بود و بعضی از شبهروشنفکران همچون سید حسن تقیزاده و یحیی دولتآبادی، به این سفارت پناهنده شدند 4 و مدت زمانی به طول نینجامید که حیاط سفارت انگلیس مملو از اینگونه افراد شد، چادرهای اصناف برپا گردید، دیگهای پلو بار گذارده شد و خروارها قند و چای توزیع گردید تا به قول یحیی دولتآبادی (مورخ بابی)، اجزای سفارت هرچه بیشتر بتوانند از واردین دلربایی کنند.5
طبق روایات تاریخی و اسناد و شواهد موجود، اعضای انجمن مخفی وابسته به فراماسونها و اعضای سفارت، آنقدر در میان متحصنین تبلیغات کردند که در مدت کوتاهی، درخواست عدالتخانه تبدیل به «مشروطه» شد.
از قول مرحوم ضیاءالدین دری (یکی از متحصنین در سفارت انگلیس) درباره تاثیر سفارت در تغییر این درخواست آمده است:
«... تا این وقت (در تحصن) سخن از مشروطه در میان نبود و این کلمه را کسی نمیدانست. لفظ مشروطه را به مردم تهران، اهل سفارت القا کردند... یک روز طرف عصر، بنده با سه نفر از معممین درب سفارت ایستاده بودم. درشکه شارژ دافر سفارت از قلهک وارد شد. همین که درشکه به محاذات ما رسید، ایستاد. بعد خانم شارژ دافر از درشکه پیاده شد، با نهایت خندهرویی و تغمز به نزد ما آمد، گفت: آقایان! شما برای چه اینجا آمدهاید؟ یک نفر گفت: ما آمدهایم اینجا یک مجلس عدالت میخواهیم. (خانم شارژ دافر) گفت: نمیدانم مجلس عدالت چیست! گفت: پس شما یقین مشروطه میخواهید. این اولین دفعه بود که ما لفظ مشروطه را از دهان خانم انگلیسی شنیدیم... بعد طولی نکشید که شنیدیم یکی فریاد میکرد: ما میخواهیم. یکی فریاد میکرد: ما شرطه میخواهیم. آخوندی فریاد کرد: بگویید آنچه را خانم گفت! ما مشروطه میخواهیم...» 6
فراماسونها؛ هدایتگر مشروطه انگلیسی
براساس ادعای مهدی ملکزاده (نویسنده تاریخ مشروطیت ایران)، اولین کسی که در تحصن، مشروطیت را مطرح کرد، پدرش، ملکالمتکلمین عضو لژ ماسونی بیداری بود. از دیگر سازمانهای فعال در جریان تبدیل نهضت عدالتخانه مردم به مشروطه، انجمن مخفی بود که اسماعیل رایین در كتاب «فراموشخانه و فراماسونري در ايران» دربارهاش نوشته است:
«... دومين انجمن مهمي كه با كمك پنهاني لژ فراماسونري و مشروطهخواهان تشكيل شد، «انجمن مخفي» در تهران بود. اين انجمن كه نامي نداشت توسط ملكالمتكلمين و سيدجمالالدين واعظ كه هر دو از اعضاي برجسته لژ فراماسونري ايران بودند، رهبري و اداره مي شد...»
جلسه اول اين انجمن در باغ ميرزا سليمانخان ميكده (پدر همسر مهدی ملكزاده) برگزار شد و افراد معلومالحالي نظير يحيي و مهدي دولتآبادي بابی/ ازلی و فراماسونرهايي مثل حاج سياح محلاتي و اردشير جي ریپورتر، جاسوس رسمي انگليس، در آن حضور داشتند.
وظيفه اصلي آنها به انحراف كشاندن نهضت عدالتخانه (كه به رهبري علما ميرفت بساط ظلم و استبداد را از ايران برچيند) به سوي مشروطه غربي از نوع سكولاري بود كه الحق بايد گفت در اين قضيه موفق شدند تا جايي كه دستخط مظفرالدين شاه مبني بر تشكيل مجلس شوراي اسلامي را پنهان نموده تا مجدداً دستخط ديگري مبني بر تشكيل مجلس شوراي ملي صادر شد، اما در تاريخنگاری ماسونی، نشانی از دستخط اول به چشم نمیخورد. آنها با استفاده از قوانین بلژیک و انگلیس، قانون اساسی نوشتند و سعی کردند روحانیون و علمایی که نهضت مردم را رهبری کرده بودند، به وسیله قوانین لیبرالی و غربی محدود نموده و به حاشیه برانند تا راه نفوذ عوامل انگلیس و استعمار باز شود.
پرچم استیلای غربزدگی در این کشور
اما شیخ فضلالله نوری که خود از بانیان و رهبران نهضت عدالتخانه و همچنین مشروطه بود از این توطئه و انحراف پرده برداشت و طی نامهای به علما یادآور شد که:
«...شما بهتر میدانید که دین اسلام اکمل ادیان و اتمّ شرایع است و این دین، عدالت و شورا را به دنیا عرضه داشت. آیا چه اتفاقی افتاده است که امروز باید دستورالعمل ما از پاریس برسد و نسخه شورای ما را از انگلستان بیاورند...»7
و در جای دیگر آورده است:
«...مشروطهای که از دیگ پلوی انگلستان بیرون آید به درد ما نمیخورد...»8
شیخ فضلالله نوری در اثر مقاومتها و ازخودگذشتگیها، سرانجام توانست متممی را به قانون اساسی غربزده مشروطه تحمیل کند که براساس آن، وجود 5 مجتهد جامعالشرایط برای رسیدگی به قوانین مصوبه مجلس، لازم و ضروری شمرده شده بود. شاید همین پافشاری و مجاهدت باعث بر سر دار رفتن او شد و شیخ فضلالله نوری عنوان نخستین مجتهدی که بهطور رسمی اعدام شد را یافت.
مرحوم جلال آلاحمد چه زيبا درباره شهادت شیخ فضلالله نوری گفت:
«من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون بيرقي ميدانم كه به علامت استيلاي غربزدگي پس از دويست سال كشمكش بر بام سراي اين مملكت افراشته شد و اكنون در لواي اين پرچم، ما شبيه به قومي از خود بيگانهايم، در لباس، خانه و خوراك و ادب و مطبوعات و خطرناكتر از همه در فرهنگمان فرنگيمآب ميپروريم و فرنگيمآب راهحل هر مشكلي را ميجوييم».9
حضرت امام خمینی(رحمهاللهعلیه) در سخنرانی که به مناسبت شهادت فرزند برومندشان، حاج آقا مصطفی خمینی به تاریخ 10 آبان 1356 در نجف اشرف و در مسجد شیخ انصاری این شهر ایراد فرمودند، ضمن اشاره به نهضت عدالتخانه، از نقش علما و روحانیون در شکلگیری و گسترش آن سخن گفته و نتیجه آن را مورد ارزیابی قرار دادند. ایشان گفتند:
«... این نهضت در مقابل استبداد و مشروطیت؛ این نهضت شروع شد به دست علما. در ایران هم با دست علما بود که آن استبداد سخت که هر کاری میخواهد بکند، هرکس را بکشد، کشته... در مقابل این استبداد، علما قیام کردند و یک نهضتی به وجود آوردند و در صف اول، علما بودند خوب، متمم قانون اساسی با زحمت علما درست شد لکن عمل نکردند...»10
________________________
1- راز آرماگدون 3: معبد تاریکی- قسمت 19- پخش از شبکه خبر اسفند 1388 و از شبکه یک سیما فروردین 1389 2- همان 3- ناظمالاسلام کرمانی- تاریخ بیداری ایرانیان- جلد دوم – انتشارات امیرکبیر 4- ناظمالاسلام کرمانی- تاریخ بیداری ایرانیان- جلد 1- تهران- امیرکبیر- 1363-صفحه 433 5- دولتآبادی، یحیی- حیات یحیی- جلد2- نشر عطار و فردوسی- 1371- صفحه 72 6- رسائل، اعلامیهها، مکتوبات و... شیخ فضلالله نوری- محمد ترکمان- موسسه خدمات فرهنگی رسا- تهران- جلد اول- 1362 7- لوايح، رسائل و شيخ فضلالله نوري- به كوشش محمد تركمان- جلد 1- صفحات 149 تا 151 8- نهیب جنبش ادبی- شاهین، تندرکیا- صفحه 224
9- جلال آلاحمد- غربزدگی- انتشارات رواق- صفحه 78 10- امام خمینی رحمهاللهعلیه – مسجد شیخ انصاری- نجف اشرف- مراسم بزرگداشت شهید سید مصطفی خمینی- 10 آبان 1356