به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 3,274
بازدید دیروز: 9,496
بازدید هفته: 3,274
بازدید ماه: 69,347
بازدید کل: 23,731,158
افراد آنلاین: 10
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
شنبه ، ۱۵ اردیبهشت ۱٤۰۳
Saturday , 4 May 2024
السبت ، ۲۵ شوّال ۱٤٤۵
اردیبهشت 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
313029
آخرین اخبار
۳۶/۹۴- حیات‌نامه فکری و سیاسی علامه محمدتقی مصباح یزدی از تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی(1357-1313) ۱۴۰۲/۰۸/۰۲
حیات‌نامه فکری و سیاسی علامه محمدتقی مصباح یزدی از تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی(1357-1313) – ۹۴

 موضع‌گیری در برابر گروهک فرقان و  جریان حبیب‌الله آشوری

 ۱۴۰۲/۰۸/۰۲

آیت‌الله مصباح یزدی منتخب مردم خراسان‌رضوی برای مجلس خبرگان رهبری - قدس  آنلاین | پایگاه خبری - تحلیلی

دکتر سهراب مقدمی شهیدانی
آیت‌الله مصباح در مورد گروه فرقان می‌گوید: «نمود و بروز گروه فرقان در اوایل پیروزی انقلاب بود. قبل از آن چیزی به حساب نمی‌آمدند و چند جوان کج سلیقه تلقی می‌شدند. این‌طور نبود که قابل اعتنا باشند. در بسیاری از جاها چند نفر گرایش‌هایی به آنها پیدا کردند ولی رهبری متمرکزی وجود نداشت....رهبر گروه فرقان هم همین‌طور بود [مغرور بود]. او فرد با استعدادی بود و به یک خانواده فقیر و مذهبی تعلق داشت. او همراه با درس‌های طلبگی که خیلی هم طول نکشید، به مطالعه کتاب‌های روشنفکران روی آورد و سخت تحت تأثیر قرار گرفت و تزِ «اسلام منهای روحانیت» را که بعداً خودشان پرچمدارش شدند از نویسنده دیگری اخذ کردند. مطالعات او هم روی همان کتاب‌ها بود و سخنرانی‌هایی هم که می‌کرد، ترجمانی از همان کتاب‌ها بود. تفسیرهایی هم که برای قرآن می‌گفت و می‌نوشت، برگرفته از همان تفسیر سمبلیک قرآن بود، که از فرانسه به ارمغان آورده شده بود. فردی که این نگاه را از فرانسه آورد، در تفسير‌هابیل و قابیل در قرآن گفته بود: «هدیه قابیل پذیرفته نشد، چون سرمایه‌دار بود! و خوشه‌های گندم‌هابیل پذیرفته شد، چون کشاورز زحمتکشی بود!» سپس می‌گوید: «من مانده بودم این کلاغ سیاه در این قصه چه کاره است؟ بعد متوجه شدم که آن کلاغ سیاه، آخوند است!» و این آقا شد الگوی تفسیر سمبلیک قرآن! و این نوع نگاه و تفسیر منتقل شد به آقای گودرزی که سواد کم و غرور زیاد داشت و شرایط مساعد اجتماعی هم در او این پرسش را برانگیخت که ما چرا فقط برای داستان‌هابیل و قابیل این کار را بکنیم؟ می‌شود همه قرآن را این‌طور تفسیر کرد!... مرحوم آقای مطهری به عنوان یک اسلام‌شناس واقعی، می‌دانست که اگر تفسیر سمبليک مطرح شود و جا بیفتد، بزرگ‌ترین خطری است که اسلام را تهدید می‌کند و قرائت‌های مختلف و من‌ درآوردی از قرآن را به همراه خواهد داشت و از آن پس، هر حرفی بزنید، جواب خواهند داد این قرائت شماست، ما قرائت دیگری داریم! و دیگر چیزی که بشود به آن استناد کرد، باقی نمی‌ماند. چه خطری بالاتر از این برای دین وجود دارد؟ این خطرات را امثال آقای مطهری درک می‌کردند. دیگران و امثال بنده چه می‌فهمیدیم؟ دیگران می‌گفتند حالا یک طلبه‌ای یک حرفی زده و یک اشتباهی کرده، حرفش ارزشی ندارد؛ ولی آقای مطهری می‌دانست که این حرف‌ها چه پتانسیلی دارد و چگونه به سرعت رواج پیدا می‌کند؛ مخصوصاً آن‌که پدیده‌ای مثل پروتستانتیسم در اروپا تلقی می‌شدند. ایشان می‌دانست این‌ها حرف یک طلبه و صحبت از یک جزوه پلی کپی شده نیست و می‌تواند مثل یک بیماری مسری، مراکز دانشگاهی و حتی مراکز حوزوی را آلوده کند و ما شاهد بودیم با همه ضعفی که این‌ها داشتند، چه زمینه‌هایی را فراهم کردند و منشأ چه فسادهای عجیبی شدند.
گودرزی در تهران و آشوری در مشهد چه فسادهایی که به بار نیاوردند. خانه‌های تیمی کذایی، ازدواج‌های دسته جمعی، آن هم به استناد قرآن! آشوری رفته بود به شاهرود و عده‌ای پسر و دختر را دسته جمعی عقد کرده بود. آنها گفته بودند ما چنین چیزی را ندیده و نشنیده‌ایم، گفته بود قرآن گفته «نسائکم!» یعنی این زنان برای مجموع شما هستند! هر مرد و زنی در این تیم می‌توانستند با هم زندگی کنند و آشوری آنها را بر اساس همان تفاسیر سمبلیک می‌گفت. او حتى در کتاب «توحید» نوشت: «ماتریالیسم فلسفی اشکالی ندارد، مخصوصاً آنجا که زایا باشد! آن چیزی که ما با آن مخالفیم، ماتریالیسم اخلاقی است، یعنی این‌که عده‌ای دنبال پول باشند و الا ماتریالیسم فلسفی که می‌گوید خدایی نیست، اشکالی ندارد!» و همین‌ها را بر اساس قرآن تفسیر می‌کرد که می‌توانید حساب کنید چه چیزی از کار در می‌آید.  این خطر را امثال آقای مطهری درک می‌کردند. ایشان می‌دانست که این درخت از ریشه فاسد است. تشخیص این‌که فساد مربوط به ریشه است یا برگ یا شاخه، کار امثال آقای مطهری است. ایشان در این زمینه کاملاً تنها ماندند و حتی دوستان نزدیک‌شان هم ایشان را ملامت می‌کردند که چرا این قدر حساسیت به خرج می‌دهید؟ یک نفر بوده یک اشتباهی کرده. اشتباه در عالم زیاد است! گذشت روزگار صحت سخنان این بزرگوار را اثبات کرد و از اولین قربانی‌ها هم خود ایشان بودند، بعد هم دیگران و تا امروز هم چه مفاسدی که به بار نیاورده. اگر شهادت آقای مطهری نبود، بسیار گسترش پیدا می‌کردند. خون آقای مطهری بود که باعث شد شناخته شوند و جلوی گسترش افکارشان گرفته شود.  آن‌طور که خاطرم هست، بنده در مدرسه منتظریه، هم معلم بودم و تفسير و فلسفه می‌گفتم و هم عضو شورای مدیریت مدرسه بودم. مرحوم آقای بهشتی بودند و مرحوم آقای قدوسی و آقای جنتی و بنده. تفکرات انقلابی طبعاً در میان طلاب مدرسه رواج داشت و من هم در مبارزه با شاه و دستگاه با آنها شریک بودم و دشمن مشترک همه بود؛ منتها بسیاری از طلبه‌های جوان هم تحت تأثیر افکار التقاطی قرار می‌گرفتند. تعدادی از آنها رسماً به دام مجاهدين افتادند که بعضی از آنها هنوز هم در خارج از کشور هستند. بعضی‌ها کشته یا اعدام شدند؛ بعضی‌ها هم تغییر قیافه دادند و به مقامات و ثروت‌هایی رسیدند! در آن زمان یک عده از طلبه‌های بسیار متدین و علاقه‌مند به امام و انقلاب برای ترویج افکار انقلابی، کتاب «توحید» آشوری را که قاچاق بود، می‌آوردند و پخش می‌کردند. نام کتاب «توحید و ابعاد گوناگون آن» بود و مطالبش به ظاهر تفسیر قرآن و نویسنده آن هم یک فرد روحانی بود و می‌گفتند که او پیش فلان شخصیت هم درس خوانده. طبعاً کسی که می‌خواست درباره مسائل انقلابی اطلاعاتی داشته باشد، تشویق می‌شد که این کتاب را بخواند. یک نسخه از این کتاب به دست من افتاد. دو سه صفحه‌ای که خواندم، بُهت‌زده شدم که چه‌جور کسی جرأت می‌کند به نام دین چنین حرف‌هایی بزند و این حرف‌ها بین طلبه‌ها، آن هم در مدرسه‌ای که ما مسئولش هستیم، رواج پیدا کند؟ کتاب را دقیقاً مطالعه کردم و دیدم سراپا زهر است! کتابی بود با ادبیات فریبنده و جذاب برای جوان‌ها، اقتباس‌هایی از آثار نویسندگان آن روزها؛ ولی روحش تفسیر سمبلیک قرآن. عصرهای جمعه یک جلسه هفتگی در مدرسه داشتیم. من بسیار متاثّر بودم و در آن جلسه فریاد زدم و عمامه‌ام را به زمین زدم که ما در حوزه باشیم و عمامه سرمان باشد و به نام روحانیت و به نام اسلام، چنین مطالبی پخش شود؟ این برخورد موجب گردید که عده‌ای نسبت به موضوع حساس شوند و الا قبل از این جریان، این کتاب به صورت بسیار عادی و به عنوان کتابی انقلابی مطرح می‌شد و طلبه‌ها گاهی از پول اندک خودشان و قربة الی الله این کتاب را می‌خریدند و بین خودشان توزیع می‌کردند. بعد من پیگیری کردم و گفتند نویسنده این کتاب گاهی به قم می‌آید و در این‌جا جلساتی دارد و از دستگاه روحانیت سنتی و حتی از شیخ انصاری و امثالهم انتقاد می‌کند و زندگی زاهدانه‌ای هم دارد.  آقای قرائتی می‌گفتند: «من شنیده بودم که او وقتی به مهمانی می‌رود، روی تشک نمی‌خوابد؛ حتی فرش را کنار می‌زند و روی زمین می‌خوابد. غذایش یک کف دست نان و کمی ماست است». به شدت تظاهر به زهد می‌کرد. در هرحال انتقاد از روحانیت، استراتژی مشترک این گروه‌ها بود؛ چون می‌دانستند که تا مردم تابع روحانیت باشند، نمی‌توانند افکار خودشان را قالب کنند و لذا باید روحانیت را کنار بزنند و آنها را از مردم جدا کنند، اگر روحانیت نقطه ضعفی دارد آن را درشت کنند، اگر هم ندارد جعل کنند و آنها را از چشم مردم بیندازند. طبیعی است که اگر کسی لباس روحانیت داشته باشد و علیه روحانیت حرف بزند، خیلی موفق‌تر خواهد بود تا مردم عادی. بعدها بنده از منابع مختلفی شنیدم که آقای آشوری با چریک‌های فدایی خلق ارتباط پیدا کرده است.»1
حجت‌‌الاسلام و المسلمین سید ابوالحسن نواب، در مراسم ترحیمی که برای آیت ‌الله مصباح یزدی در دانشگاه برگزار کرد گفت: «... بنده که از سال 1353 تا کنون یعنی 46 سال شاگرد، فرزند، همراه، قائم‌‌مقام، دوست و همراه ایشان بوده‌ام و هر کاری که ممکن است از یک همسفر و همراه برآید، در خدمت‌شان بودیم... امروز به رسم امانت و استقلال فکری که دارم، عرایضی را تقدیم می‌کنم که ان‌شاءالله دوستان در نشرش بکوشند، چون نشرش نیز بیان حقایق است..... من لحظه به لحظه همراه ایشان بودم؛ هیچ‌کس نمی‌تواند در این تردید کند. اطلاعیه‌ای خدمت ایشان به منزل‌شان آوردند. دامادشان آقای محمدی عراقی قبل از انقلاب شش بار به زندان افتاد. آخرین زندانش سه سال طول کشید. یک اطلاعیه‌ آوردند که آقای مصباح در دفاع از زندانیان سیاسی امضا کنند.  آقای مصباح اطلاعیه را خواندند و گفتند این اطلاعیه را اگر چریک‌های فدایی خلق هم نوشته بودند، همین‌طور می‌نوشتند. اگر می‌خواهید ما امضا کنیم، یک چیزی از اسلامیت در آن بیاورید. بگویید مثلاً اجازه بدهند زندانیان سیاسی نماز جماعت بخوانند. بگویید اجازه دهند کتاب‌های مذهبی داشته باشند. بگویید اجازه داشته باشند قرآن داشته باشند. یک چیزی که نشان بدهد یک روحانی این را امضا کرده است؛ نه این که یک اطلاعیه را امضا کنم که یک کلمه هم از اسلام در آن نیست. این، غمِ اسلامیت و غصه اسلام بود.»2
پانوشت‌ها:
1- «زمینه تاثیر آنها را قبلی‌ها فراهم کردند» ماهنامه یادآور، شماره 6 و 7 و 8 -تابستان، پاییز و زمستان 1388 و بهار 1389، ص 19.
-۲ «آیت ‌الله مصباح یار غار حضرت امام بود: سخنرانی حجت‌الاسلام و المسلمین سید ابوالحسن نواب در مراسم ترحیم آیت ‌الله مصباح یزدی در دانشگاه ادیان و مذاهب»، https://urd.ac.ir/، چهارشنبه هفدهم دی‌ماه 1399. لینک کوتاه https://b2n.ir/001195.