نقد انجمن حجتیه در سال 1363
۱۴۰۲/۰۸/۱۲
دکتر سهراب مقدمی شهیدانی
آیت الله مصباح یزدی در آخرین جلسه سال تحصیلی 1364-1363 در مؤسسه «در راه حق» که مدیریت آن با آیت الله محسن خرازی و آیت الله رضا استادی و با همکاری آیات مکارم شیرازی، نوری همدانی، مظاهری، محمد یزدی، شبیری زنجانی، احمدی میانجی، محمدی گیلانی، حاج سید مهدی روحانی و... بود، به سخنان مهمی در زمینه ولایت فقیه و امام خمینی رحمهالله علیه و نقد گروههایی چون «انجمن حجتیه» پرداختند که آن زمان روزنامه اطلاعات آن را منتشر نمود. ایشان در آن جلسه فرمودند:
«یکی از بزرگترین نعمتهایی که در این زمان باید به آن توجه داشته باشیم نعمت این نظام عظیم اسلامی است که خدا به ما عطا فرموده است و چقدر واقعاً جای شرمساری است که کسانی این نعمت را ندیده بگیرند و به اهمیت این نعمت عُظمی که خدا به ما مرحمت فرموده توجه نکنند و یا حتی درصدد تحقیر و کاستن قدر این نعمت بربیایند. من نمیخواهم از شخص یا گروه خاصی انتقاد کنم.
با کسی حساب خردهای نداریم، ولی منطقاً نمیفهمم بر چه اساسی به خودشان اجازه میدهند در برابر این نعمت عظیم الهی، موضعگیری کنند. ممکن است دستآویزهایی از قبیل کمبودهایی که وجود دارد و یا در اثر جنگ پیش آمده، داشته باشند؛ از ایشان سؤال میشود که بینکم و بین الله اگر در زمان پیامبر اکرم صلیالله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیهالسلام بودید و آن شرایط را داشتید آیا ملاک برای این انتقادها در آن زمان بود؟
آن وقتی که مسلمانان در حال جنگ، هر چند نفر یک دانه خرما میخوردند آیا وضعشان از ما بهتر بود؟ آن وقتی که هنوز از یک جنگی برنگشته بودند پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله اعلام میکردند آماده شوید برای جنگ دیگری، آسایششان از ما بیشتر بود؟ آن وقتی که در آن بیابانهای چند صد فرسخی خشک و «لم یزرع» میبایست از مدینه تا تبوک حرکت بکنند و یک مشت مردم محروم در مقابل رومیها بروند و بجنگند که هم از نظر عِدّه و هم از نظر عُدّه بر آنها برتری داشتند، اگر در آن زمان بودند چه میگفتند؟
آیا غیر از حرفی که منافقین آن زمان میزدند اینها میگفتند؟ ما این سؤال را مطرح میکنیم ولی نمیخواهیم به ما جواب بدهند و خودشان فکر کنند و به خودشان جواب دهند. اگر اینها جای اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام در جنگ جمل بودند و خودشان را مواجه میدیدند با کسانی مثل زبیر که پسر عمه پیغمبر صلی الله علیه و آله است و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله بارها از او تجلیل و از شمشیر او تعریف کردهاند که چقدر خدمت به اسلام کرده است و میخواستند به روی او شمشیر بکشند چه میکردند؟ آیا شمشیر کشیدن به روی زبیر مشکلتر است یا به روی صدام؟ ممکن است بگویند آن وقت ما اطمینان داشتیم که پیغمبر صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیهالسلام معصوم هستند، دیگر چارهای نداشتیم، هر چه میگفتند قبول میکردیم، حالا چنین اطمینانی نداریم.
اولاً؛ آنچه الان به برکت علما و زحماتی که کشیدهاند و مقام عصمت ایشان برای ما روشن شده سابقاً اینقدر روشن نبوده است. حتی در زمان ائمه اطهار و برای فرزندان امامها هم این مطالب به این حد واضح نبوده است.
مؤمن طاق با حضرت زید بن علی بن الحسین درباره امامت مباحثه میکرد و به حسب روایت به مؤمن طاق میگوید: اگر مطلب چنین است که تو میگویی چرا پدر من با آن محبتی که به من داشت، به من نفرموده که تو باید بعداً اطاعت از برادرت [امام باقر علیهالسلام] بکنی؟ جواب میدهد که: «شفقةً علیک» آن هم برای این بود که به تو علاقه داشت.
میترسید که اگر بگوید، مخالفت کنی و کافر شوی! حالا برای ما راحت است. مایهای ندارد که بگوییم همه ائمه معصوم بودند و هرچه ایشان بگویند اطاعتشان واجب است. چون ضرری که به ما نمیزند. خیلی زود میپذیریم اما آن کسی که به او میگوید: «شمشیر بکش به روی پدرت یا پسرت» برایش به این آسانی قابل قبول نیست، میگوید شاید اشتباه میکند. مگر اصحاب امیرالمؤمنین علیهالسلام که در جنگ صفین به روی خود امیرالمؤمنین علیهالسلام شمشیر کشیدند؛ از شیعیانشان نبودند؟ آمدند که بفرست مالک اشتر برگردد و الا خودت را میکشیم! ما به جنگ قرآن نمیرویم! آیا اگر این افراد جای آنها بودند بهتر از آنها بودند؟
ثانیاً؛ همان حجّیتی که نظر ولی فقیه در سایر جاها دارد در اینجا هم دارد. اگر ما مشاجره یا دعوایی داشته باشیم و فقیهی برای ما قضاوت کند آیا اخذ نمیکنیم؟ و میگوییم که علم غیب ندارد، شاید اشتباه کند! اگر حجت ظاهری در آنجا هست در اینجا هم هست. یک سؤال دیگر هم از ایشان دارم که پیش خودشان فکر کنند و به خودشان جواب دهند: اگر در زمان رژیم شاه به شماها (مخصوصاً آن آخوندهایی که این حرفها را میزنند) یک صدم آنچه امروز در سایه این نظام، آبرو و عزّت پیدا کردهاید، اگر شاه یک صدم این را به شما میداد وظیفه شرعی خودتان نمیدانستید که از شاه ترویج بکنید؟ با مختصر احترامی که گاهی از روحانیت و اسلام به خاطر مقاصد خودش میکرد، عدهای وظیفه خودشان میدانستند که از «شاهنشاه اسلامپناه!» ترویج کنند و میگفتند یک کشور شیعه داریم، یک پرچمدار شیعه داریم! آیا نظام اسلامی امروز به اندازه شاه طرفدار شیعه نیست؟!
شما در تاریخ کجا سراغ دارید که بعد از امام معصوم یک فردی برای اسلام و برای تشیّع این همه مایه برکت شده باشد؟ سراسر تاریخ را بگردید یک نمونه به ما نشان دهید. یکی از آرزوهایی که در دل هر روحانی در بیست سال قبل (سال 44-43) وجود داشت این بود که یک وقتی مرجع تقلید ما بتواند یک اثری در دستگاه حکومت بگذارد. هیچوقت به خاطرشان خطور نمیکرد که مرجع تقلید در رأس حکومت قرار بگیرد. آرزو داشتند که مرجعیت شیعه طوری باشد که اگر یک وقت خواهشی از شاه بکند، شاه قبول کند. این نهایت آرزوهایشان بود! اکنون این حکومت، این همه خدمات برای شیعه میکند، زیر لوای یک روحانی (حضرت امام خمینی ره) این بزرگترین افتخار برای روحانیت در طول تاریخ است که این چنین شخصی توانسته چنین انقلابی را به وجود بیاورد. آیا این آبرو برای شما نیست؟ آیا اگر شما رأس حکومت قرار میگرفتید، بهتر از این عمل میکردید؟ یا ترجیح میدادید که همان حکومت شاه باشد؟! گاهی میگویند: ما چون نمیتوانیم بهتر از این عمل کنیم میگذاشتیم همان حکومت شاه باشد و هرچه میخواهد بشود تا خود امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف بیاید و اصلاح کند! چطور شما برای کارهای خودتان صبر نمیکنید تا امام زمان عجّلالله تعالی فرجه الشریف تشریف بیاورد؟1 چرا برای تصرّف در اموال امام صبر نمیکنید تا امام زمان بیاید؟! این همه سهم امامهایی که در طول عمرتان مصرف کردید، چرا احتیاط نکردید که شاید امام زمان راضی نباشد؟ مگر گرفتن سهم امام علیهالسلام از شئون امامت و حکومت نیست؟ آیا وجوب امر به معروف و نهی از منکر و دفاع از کیان اسلامی و حقوق مسلمین را هم مشروط به آمدن امام زمان میدانید؟!
خدای متعال انشاءالله دلهای ما را نورانی کند، از هواهای نفسانی پاک کند، بصیرت کافی به ما مرحمت کند که نعمتهای مادی و معنوی خودش را بهتر بشناسیم و در صدد شکرگزاری آنها براییم.»2
پانوشتها:
1- این سخنان آیت الله مصباح در نقد باورهای انجمن حجتیه است.
2- روزنامه اطلاعات، شماره 17594، 28/02/1364.ص6.