به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 300
بازدید دیروز: 4,654
بازدید هفته: 4,954
بازدید ماه: 4,954
بازدید کل: 24,992,290
افراد آنلاین: 147
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
یکشنبه ، ۰۲ دی ۱٤۰۳
Sunday , 22 December 2024
الأحد ، ۲۰ جمادى الآخر ۱٤٤۶
دی 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
3029
آخرین اخبار
۴۵ - خاطره‌های آموزنده، نوشته آیت‌الله محمدی ری‌شهری:حواله پیامبر(ص) ۱۴۰۲/۰۹/۰۶

 خاطره‌های آموزنده، نوشته آیت‌الله محمدی ری‌شهری:

حواله پیامبر(ص) 

۱۴۰۲/۰۹/۰۶

آیین نکوداشت آیت‌الله محمد محمدی ری‌شهری در قم برگزار می شود - خبرگزاری حوزه
آقای حاج رضا سلطانی شیرازی نقل کرد: در نوجوانی که در قم سکونت داشتم، با فردی وارسته که حدود هشتاد سال از عمرش گذشته بود به نام میرزا یحیی زرگر که شغلش نقره‌سازی و انگشترسازی بود آشنا بودم و از نصایح او که بسیار سودمند بود بهره می‌بردم. ایشان نقل کرد که با یکی دو نفر از دوستان شب‌های چهارشنبه مستمراً به مسجد جمکران می‌رفتیم.
مسجد جمکران در آن زمان محوطه‌ای کوچک بود که حیاطی محصور با دری بزرگ داشت. ساختمان مسجد به صورت مربع مستطیل و به مساحت حدود چهل مترمربع در سمت راست حیاط واقع شده بود و در دو طرف مسجد دو اطاق وجود داشت. این مجموعه (مسجد و دو اطاق) از سه طرف دارای ایوان بود. در کنار در ورودی هم یک اطاق ساخته بودند که این محوطه در مجموع شامل ساختمان مسجد، سه اطاق، سه ایوان و یک حیاط بود. من در زمان طفولیت و نوجوانی بارها همراه پدرم به زیارت مسجد رفته بودم. 
آقای میرزا یحیی نقل کرد که در یکی از شب‌های چهارشنبه که شب سرد زمستانی بود و برف سنگینی هم آمده بود، تصمیم گرفتیم که برنامه خودمان را به هم نزنیم و با تحمل مشکل به مسجد برویم. وقتی وارد مسجد شدیم، دیدیم اطاق دم در و اطاق آخر بعد از مسجد روشن است. معمولاً هر وقت جناب حاج شیخ ابوالقاسم کبیر قمی شب‌های چهارشنبه به مسجد می‌آمدند اطاق کنار درب ورودی و جناب حاج شیخ عبدالکریم حائری هم اطاق آخر بعد از مسجد را انتخاب می‌کردند. با کمال تعجب مشاهده کردیم که این دو بزرگوار هم در این شب سرد زمستانی به مسجد آمده‌اند. ما هم طبق معمول همه هفته، در اطاق طرف راست مسجد بیتوته کردیم.
نیمه‌های شب من برخاستم و برای رفتن به داخل مسجد آماده شدم، ‌همین که آهسته از اطاق بیرون آمدم،‌ متوجه شدم که جناب حاج شیخ ابوالقاسم از حجره خود خارج شده و به طرف حجره حاج شیخ عبدالکریم می‌رود. کمی کنار ستون ایستادم. حاج شیخ درب اطاق آقای حائری رفته و گفت: شیخ عبدالکریم شما فردا درس داری، مراجعه داری، کمی استراحت کن.
ایشان در جواب گفت: چگونه استراحت کنم، مبالغی مقروضم و شهریه طلبه‌ها هم دو ماه عقب افتاده.
شیخ در جواب مطلبی مانند این گفت که «خدا کریم است» و برگشت. من نیز با شنیدن مشکلات این بزرگان منقلب شده، داخل مسجد رفتم و مشغول عبادت شدم. چون تا وقت نماز صبح فاصله بود خواستم به اطاق برگردم، دیدم دوباره حاج شیخ ابوالقاسم از اطاق بیرون آمده و به طرف اطاق آقای حائری می‌رود. کمی مکث کردم، ایشان درب اطاق رفته و بدون اینکه داخل شود به آقای حائری گفتند: بلند شو بخواب، پیغمبر(ص) حواله فرمودند و به طرف اطاق خود برگشتند. 
آقای میرزا یحیی اضافه کردند که فردای آن روز اوّل ماه بود و ما در منزل روضه داشتیم و آقایی به نام شیخ قوام وشنوه‌ای برای خواندن روضه به منزل ما می‌آمد. ایشان از روحانیونی بود که به منزل جناب حاج شیخ عبدالکریم حائری رفت و آمد داشت. از ایشان پرسیدم حاج شیخ شهریه دادند؟ ایشان سؤال کرد چطور مگر؟ از ماجرای شب قبل چیزی به او نگفتم و فقط گفتم: می‌خواستم بدانم. 
ایشان گفت: بله. چند گونی پول برای آقا رسیده بود که شهریه را دادند و بدهی‌ها را پرداخت کردند، برای شهریه ماه بعد هم پول به اندازه کافی باقی مانده است.
* کتاب: خاطره‌های آموزنده، نوشته آیت‌الله محمدی ری‌شهری انتشارات دارالحديث قم