به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 879
بازدید دیروز: 2,474
بازدید هفته: 879
بازدید ماه: 116,385
بازدید کل: 23,778,184
افراد آنلاین: 3
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
شنبه ، ۲۹ اردیبهشت ۱٤۰۳
Saturday , 18 May 2024
السبت ، ۱۰ ذو القعدة ۱٤٤۵
اردیبهشت 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
313029
آخرین اخبار
۶ - مبارزه به روایت سید احمد هوایی- آشنایی با شهید اندرزگو ۱۴۰۲/۱۰/۰۵
مبارزه به روایت سید احمد هوایی- ۶

 آشنایی با شهید اندرزگو 

۱۴۰۲/۱۰/۰۵

خرید کتاب مبارزه به روایت سید احمد هوایی باتخفیف - کتاب‌رسان

مرتضی میردار
 در سال 51، بعد از سربازی، به حسینیۀ اصفهانی‏ها که پایگاه فعالیت‏های مخفیانۀ خیلی از ماها بود، رفتم. آقای‌هادی بیک‏زاده، از اطرافیان شهید اندرزگو۱، در این‌جا من را بیشتر شناختند و دربارۀ من تحقیق می‏کردند و می‏دیدند که من در این‌جا فعالیت می‏کنم. در حسینیۀ اصفهانی‏ها فعالیت‏های مذهبی می‏کردم و تقریباً عضو هیئت امنا بودم. یک‏سری فعالیت‏ها را هم در زمینۀ انقلاب در این‌جا انجام می‏دادم. من در این حسینیه دربست مشغول کار صلواتی بودم. کارهای برقی آنجا را می‏کردم. با آقای اشعری، آقای سیدرضا دربندی،2 آقای رضاداد و آقای بخشی‏زاده گروه تئاتری تشکیل دادیم و نمایشنامه اجرا می‏کردیم. من خودم دوربین داشتم و از بخشی از آن فیلم می‏گرفتم. نمایشگاه کتاب می‏زدیم. یک آقای نجفی بود که برنامۀ قرآن گذاشته بود. تابستان‏ها هرروز و فصل‏های دیگر هفته‏ای دو بار جلسۀ قرآن داشتیم. بچه‏ها می‏آمدند و قرآن یاد می‏گرفتند و یک‏سری برنامه‏های فرهنگی، اجتماعی، دینی انجام می‏دادند. در ضمنِ این کارها، آگاهی سیاسی ما و آگاهی‏مان نسبت به انقلاب به‏تدریج بیشتر می‏شد. چون در متن کار و در کارهای مذهبی بودیم و هم از آن طرف تدارکات پشت نهضت از قبیل تکثیر اعلامیه‏ها و فراهم کردن پول را انجام می‏دادیم. آنجا در حقیقت تبدیل به پایگاهی شده بود و بچه‏ها را هم از همان‏جا انتخاب می‏کردیم.
در همین سال من با آقای اندرزگو آشنا شدم. محل تردد ایشان در محل کار من در میدان قیام بود. من هم در آنجا به مسجد می‏رفتم. آن روزها رفتن یک جوان، آن هم کاسب زرگر، به مسجد حاج ابوالفتح،3 توی چشم می‏زد. ایشان اول یک نفر همسن خودم، به اسم‌هادی بیک‏زاده،4 را فرستاد تا با من صحبت کند. 
از بچه‏های فجر [اسلام] بود و در 22 بهمن شهید شد. اینها آمدند و کمی روی ما کار کردند و کم‏کم ما را توی خط انداختند.  یک آقای سیدرضا دربندی داشتیم که پدرش جزو فداییان اسلام بود. یک روز آمدند و دربارۀ فداییان اسلام با من صحبت کردند که اینها چنین آدم‏هایی بودند، این‏طوری مبارزه کردند، خود نواب صفوی این‏طوری بود. خلاصه ماجرای نواب و شجاعتش را برایم گفتند. من هم جوان بودم و این چیزها برایم هیجان‏انگیز بود. یک مقدار از فداییان و کمی از مبارزین دیگر گفتند که حسنعلی منصور5 را ترور کردند. همین‏طور از مبارزین قدیم برایم تعریف کردند تا اینکه یک روزهادی بیک‏زاده آمد و یک‏سری مقدمات چید و اصل حرفش را زد. آمادگی مرا دید و همه‎‏چیز را چک کرده بود. بعدها فهمیدم که اینها به مدرسۀ آقای مجتهدی رفتند و از خادم آنجا، میرزاعبدالله، سؤالاتی را پرسیده بودند. یک روز با دوچرخه رد می‏شدم، میرزا عبدالله صدایم زد و پرسید: «تو کاری کرده‏ای؟» گفتم: «چرا؟» گفت: «دو نفر آمده بودند و دربارۀ تو و بچگی‏هایت سؤال می‏کردند؟» نشانی‏های‏شان را گرفتم و فهمیدم یکی از آنها آقای بیک‏زاده بود. حتماً در جاهای دیگر هم چک کرده بودند، ولی من نفهمیدم. «چگونه بهتر مبارزه کنیم» و یک‏سری کتاب‏های دیگر را به من می‏دادند که مطالعه کنم و بعد از من می‏گرفتند.
یک‏بار آقای بیک‏زاده گفت: «برای این کارهایی که می‏خواهند بکنند، اسلحه تهیه‏کردن خیلی مشکل است. من گفتم در سربازی تخریب‏چی بودم و فکر می‏کنم تی‏ان‏تی و این‏جور چیزها را بشود از معادن سنگ بلند کرد. فکر می‏کنم برای این کار هم حلال باشد.» گفت «مگر کسی هست؟» گفتم «نه. ولی فکر می‏کنم از این‏جور کارها بشود کرد.» گفت «ببین توی فامیل می‏توانی کسی را پیدا کنی که معدن حالی‏اش بشود.» گفتم «نه بابا. فامیل ما همگی کاسب هستند و با معدن سر و کار ندارند.» وقتی این صحبت‏ها را با من مطرح کردند، تازه متوجه شدم که اینها چقدر روی من کار کردند و من نفهمیدم.
پانوشت‌ها:
1- شهید سیدعلی اندرزگو (١٣١٨-١٣5٧) از مبارزین فعال علیه حکومت شاهنشاهی بوده است. او در ترور حسنعلی منصور، به سال 1343، نیز نقش داشت، اما او برخلاف همراهان شهیدش توانست از دست ساواکی‏ها بگریزد و به عراق برود. او دو سال بعد به ایران بازگشت و مبارزه را از سر گرفت. ساواک سال‏ها به‏دنبال او بود و او دائماً از شهری به شهری و از کشوری به کشوری دیگر می‏رفت. 
سرانجام مأموران ساواک، پس از 14 سال تعقیب و‌گریز، در دوم شهریورماه 1357 توانستند او را محاصره کنند و به شهادت برسانند.
2- از اعضای گروه فجر اسلام.
3- مسجدی واقع در میدان قیام که قدمت آن به زمان حکومت قاجاریه برمی‏گردد. نام این مسجد برگرفته از تاجر معروف تهرانی، حاج ابوالفتح فتحیه، است.
4- شهید ‌هادی بیک‏زاده (1337-1357) متولد تهران است. او از اعضای گروه فجر اسلام و توحیدی صف بود. قبل از انقلاب با ترویج و منتشر کردن اعلامیه‏ها و مقالات انقلابی به مبارزه علیه حکومت پهلوی پرداخت. همچنین او با بهره‏گرفتن از دانش تراشکاری‏اش، مسئولیت ساخت بمب و نارنجک، برای گروه توحیدی صف را برعهده گرفت. بیک‏زاده، که از اعضای تیم حفاظت از امام بود، در 22 بهمن 57 در حین تظاهرات مردمی به شهادت رسید.
5- حسنعلی منصور(1302-1343) در 17 اسفند 1342 به نخست‏وزیری رسید. مهم‏ترین اقدام منصور که خشم روحانیون و مردم مسلمان را برانگیخت، تصویب لایحۀ کاپیتولاسیون بود. 
در پی این اقدام، اعضای هیئت‌های مؤتلفۀ اسلامی تصمیم به ترور او گرفتند. او در صبح روز یکم بهمن 1343، در مقابل مجلس شورای ملی، به دست محمد بخارایی ترور شد.