به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 3,604
بازدید دیروز: 8,097
بازدید هفته: 11,701
بازدید ماه: 150,873
بازدید کل: 25,137,783
افراد آنلاین: 91
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
یکشنبه ، ۲۳ دی ۱٤۰۳
Sunday , 12 January 2025
الأحد ، ۱۲ رجب ۱٤٤۶
دی 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
3029
آخرین اخبار
4236 - سه 3 روایت ‌تازه از انفجار تروریستی کرمان کربلا را به‌چشم خود دیدیم ۱۴۰۲/۱۰/۱۹

سه 3 روایت ‌تازه از انفجار تروریستی کرمان

کربلا را به‌چشم خود دیدیم 

  ۱۴۰۲/۱۰/۱۹

فیلم آخرالزمانی از لحظه انفجار دوم تروریستی در کرمان - عرشه آنلاین | خبر  فارسیدستگیری ۳۲ پشتیبان تروریست‌های انفجار ‌کرمان/ کشف ۱۶ بمب قبل از مراسم/ ۲۳  ‌داعشی دستگیر شدند | دیدبان ایران

بعد از حمله تروریستی کرمان امدادگران زیادی با ازخودگذشتگی آنجا ایستادند تا جان شهروندان را نجات دهند.
هفت روز از حمله تروریستی به مراسم سالگرد شهادت سردار سلیمانی گذشته و هنوز ابعاد مختلفی از این حادثه دلخراش ناشناخته باقی مانده است، یکی از این ابعاد، چگونگی امدادرسانی پس از 2 انفجار خونین است.
در لحظاتی که خون و آتش همه جا را فرا گرفته بود گروه‌های امدادی هلال احمر میان پیکرهای شهدا و مجروحان مشغول امدادرسانی بودند و تلاش می‌کردند به حادثه‌دیدگان کمک کنند؛ از جمله قهرمانان این حادثه خانم‌های امدادگر هلال احمر بودند.
در این گزارش 3 روایت از 3 خانم امدادگر هلال احمر را که در روز حمله تروریستی در محل حادثه حضور داشته‌اند و لحظه به لحظه آن را به‌چشم دیده‌اند می‌خوانید.
شاهد اول سلیمه تویسرکانی، امدادگر 38ساله است. او که از 15 سال قبل با هلال احمر همکاری می‌کند درباره روز حادثه می‌گوید: این چهارمین سالگرد حاج قاسم بود و ما هر سال طبق برنامه در این مراسم حاضر می‌شویم، از صبح مشغول امدادرسانی بودیم، به‌خاطر ازدحام زیاد جمعیت تعداد ما هم زیاد بود.
او ادامه می‌دهد: حدود ساعت 3 بود که صدای انفجار شنیده شد. ما در چهارراه یوسف اللهی و نزدیک‌ترین تیم به محل حادثه بودیم که وقتی رسیدیم متوجه شدیم انفجار بمب بود. در زمان کوتاهی همه تیم‌های امدادی خودشان را به محل حادثه رساندند، در آنجا با صحنه‌های عجیب و غریبی مواجه شدیم، همه به‌دو طرف فرار می‌کردند. مردم را به حاشیه هدایت می‌کردیم. بدن‌ها همه غرق در خون بودند، آن‌قدر خونریزی زیاد بود که روی خون‌ها
سر می‌خوردیم، متأسفانه اجساد وضعیت خوبی نداشتند و هر تکه‌ای یک طرف افتاده بود، شدت انفجار به‌حدی بود که همکارانم می‌گفتند تریبونی که بالای مزار حاج قاسم بود هم لرزید.
اما میان پیکرهای غرق در خون شهدا و مجروحان امدادگران چه می‌کردند؟ دختر امدادگر می‌گوید: ما در آنجا با صحنه‌های خیلی بدی روبه‌رو شدیم، کربلا را به ‌چشم خود دیدیم، همه خونریزی شدیدی داشتند.
هر کسی را که نبض داشت و تنفس می‌کرد سریع انتقال می‌دادیم به مرکز درمانی، همه تلاش‌مان را می‌کردیم که این افراد زنده بمانند، راه را هم پلیس و مردم باز می‌کردند که آمبولانس بتواند سریع‌تر برسد، به‌خاطر همین سرعت امدادرسانی هم خوشبختانه تعداد زیادی زنده ماندند.
یکی دیگر از امدادگران هلال احمر که از شاهدان عینی این حمله تروریستی است شیما آقایی افشار نام دارد؛ امدادگری 36ساله که 11 سال سابقه خدمت در هلال‌احمر دارد. وی می‌گوید: نیروهای ما با فاصله‌های کم، در قالب گروه‌های دونفره در طول مسیر مستقر شدند؛ از زیر پل تا میدان شهید ابومهدی المهندس، زیر پل مکرمه و ملیکا حسینی مستقر بودند، خودم هم آنجا بودم که اعلام کردند کمی‌بچه‌ها جابه‌جا شوند، به خواهران حسینی اعلام کردم کمی جلوتر بروند، بعد از من خواستند خودم کمی جلوتر بروم. چند ساعت گذشته بود که ناگهان یک صدا شنیدم، اعلام کردند کپسول ترکیده است، با سرعت از پشت موکب‌ها دویدم و به‌سمت صدا رفتم.
او درباره وضعیت خیابان بعد از انفجار می‌گوید: وقتی رسیدم آنجا افراد زیادی را دیدم که روی زمین افتاده بودند و همه‌جا پر از خون بود، در آنجا فهمیدم که حمله انتحاری اتفاق افتاده است، فضا طوری بود که در هر گوشه چندین نفر روی زمین افتاده بودند، زن و بچه روی زمین افتاده بودند، پر از دست و پای قطع‌شده بود، با بیسیم کمک خواستم، 2 دقیقه نشد که همکارانم رسیدند.
خانم‌های امدادگر هم رسیدند و پابه‌پای آقایان شروع به امدادرسانی کردند، همان موقع ملیکا را دیدم، من را کشاند و به‌سمت مکرمه برد، رفتم نبضش را گرفتم اما نبض نداشت، سی‌پی‌آر کردم اما برنگشت، خونریزی شدیدی داشت و خون بند نمی‌آمد، ترکش به سرش برخورد کرده بود، متوجه شدم که شهید شده است، در گوشه‌ای دیگر خانمی را دیدم که جیغ می‌کشید و می‌گفت «پاهایم حس ندارد.»، آرامَش کردم و همکارانم او را به بیمارستان منتقل کردند، در این بین خواهر مکرمه باورش نمی‌شد که مکرمه به شهادت رسیده است و می‌گفت «هنوز نفس می‌کشد.»، ما دوباره نبضش را گرفتیم و با اینکه نبض نداشت او را به بیمارستان اعزام کردیم.
نیروهای امدادی به‌خصوص زنان و دختران با جان و دل به وظیفه‌شان عمل کردند، آن‌قدر فضا بد بود که بیشتر مجروحان و شهدا لباس‌ها و بدن‌های‌شان پاره پاره شده بود، چون چیزی نداشتیم که آنها را بپوشانیم بنرهای موکب‌ها را کندیم و روی آنها انداختیم، همکارانم هیچ‌کدام تجربه چنین حادثه‌ای را نداشتند، دختران هلال احمر در این حادثه شجاعت زیادی از خود نشان دادند، در این حادثه صحنه‌های دلخراش زیادی دیدیم.
یکی دیگر از قهرمانان پشت‌صحنه این حادثه کیمیا عبداللهی است؛ امدادگر 24ساله‌ای که از 5 سال قبل به‌عنوان نیروی داوطلب با هلال احمر همکاری می‌کند. او روایتی تازه و دست‌اول از آنچه را اتفاق افتاده است، بازگو می‌کند و می‌گوید ساعتی قبل از انفجار اول، جای او و مکرمه حسینی، امدادگری که در این حادثه به شهادت رسید، عوض شد؛ وگرنه حالا نام او به‌جای مکرمه در فهرست شهدا بود.
کیمیا در این‌باره می‌گوید:‌ من و خواهرم کوثر هر دو عضو داوطلب هلال احمر هستیم. آن روز ما در عمود 13 حضور داشتیم، قرار بود از ساعت 7 صبح تا 10 شب شیفت بدهیم، حدود ساعت 12:30 بود که مسئول‌مان خبر داد که «شما 2 خواهر باید به گلزار بروید و مکرمه حسینی و خواهرش ملیکا باید جای ما بیایند».
ما رفتیم به جایی که گفته بودند و کارمان را در آنجا ادامه دادیم تا اینکه ساعت حدود 3 بود که صدای وحشتناکی شنیدیم، همان زمان تلاش کردیم به مردم و حادثه‌دیدگان کمک کنیم، درحالی که همه برای نجات جان خودشان فرار می‌کردند ما به‌عنوان امدادگر باید می‌ماندیم و کمک می‌کردیم. در انفجار اول صحنه‌های دلخراشی را دیدیم؛ مثلاً یک خانم بود که بالای سر فرزندش بود، به‌خاطر جراحات معلوم نبود که فرزندش پسر است یا دختر، داد می‌زد که «بچه‌ام...، کمک کنید.»، ما سی‌پی‌آر انجام دادیم و دستش را گرفتم نبضش را بگیرم اما اصلاً نبض نداشت، با خودم گفتم «شاید من استرس دارم و اشتباه می‌کنم.»، از همکاران دیگری کمک خواستم اما آنها هم گفتند که «او نبض ندارد.»، باز هم سی‌پی‌آر انجام دادیم اما جواب نداد، تمام کرده بود، در حال انتقال مجروحان بودیم که دومین انفجار هم اتفاق افتاد.
او می‌گوید: وقتی یکی وارد هلال احمر می‌شود اول برایش انسانیت و ازخودگذشتگی مهم است، اگر قرار بود از جان خودمان محافظت کنیم اصلاً وارد این کار نمی‌شدیم. او ادامه می‌دهد: بعد از انفجار اول پدرم تماس گرفت و حال من و خواهرم را پرسید، گفتم «خوبیم.»، پدرم گفت «بمب‌گذاری شده است». فردای حادثه من باز هم شیفت داشتم، آمدم لباس‌هایم را بپوشم که پدرم پرسید «کجا می‌روی؟»، که گفتم «شیفت هلال احمر دارم.»، پدرم گفت «برو، خدا پشت‌وپناهت باشد».
اگر جای کیمیا و مکرمه با هم عوض نشده بود حالا کیمیا نامش بین شهدا بود. کیمیا درحالی که بغض کرده است، می‌گوید: برای پدرم و مادرم تعریف کردم که من و خواهرم کوثر، جای مکرمه و ملیکا حسینی بودیم و اگر جای‌مان را عوض نکرده بودند یکی از ما شهید شده بود.