به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 1,320
بازدید دیروز: 4,654
بازدید هفته: 5,974
بازدید ماه: 5,974
بازدید کل: 24,993,308
افراد آنلاین: 129
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
یکشنبه ، ۰۲ دی ۱٤۰۳
Sunday , 22 December 2024
الأحد ، ۲۰ جمادى الآخر ۱٤٤۶
دی 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
3029
آخرین اخبار
۳۹۹- گفتگو با علیرضا حجتی همرزم سردار سلیمانی: خدا می‌داند که حاج قاسم چه کسی بود ۱۴۰۲/۱۱/۱۴
گفتگو با علیرضا حجتی همرزم سردار سلیمانی:
خدا می‌داند که حاج قاسم چه کسی بود  
  ۱۴۰۲/۱۱/۱۴
سیدمحمد مشکوهًْ‌الممالک
صفحه فرهنگ مقاومت این بار با آقای «علیرضا حجتی» یکی از همرزمان لشکر 41 ثارالله، به گفت‌وگو نشسته است. رزمنده‌ای که سال‌ها در رکاب سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی بوده تا از دریچه نگاه و ادراک او به واکاوی شخصیت فرمانده‌ای اسطوره‌ای به نام قاسم سلیمانی بپردازیم و نیز دلیل خشم و نفرت بسیار زیاد دشمنان انسان و انسانیت از آن بزرگمرد را که در آخرین فقره در قالب یک اقدام شنیع تروریستی در کرمان رخ داد، از زبان وی بشنویم.
او برای‌مان از حاج قاسم و نبوغش در دو جنبه ظاهری و باطنی‌ گفت. آنگاه که کارد به استخوانش می‌رسید؛ متوجه می‌شد که پناهی جز حضرت زهرا(سلام الله علیها) ندارد، با روضه‌ها و اشک‌هایی که برای‌شان می‌ریخت، حضرت مادر را به محفلش دعوت می‌کرد تا برای‌شان گره‌گشایی کند. ایشان دانسته بود که نردبان الهی پله دارد و باید این پله‌ها را یکی‌یکی طی کند تا اوج گیرد. 
باز هم آقای حجتی از ویژگی‌های حاج قاسم گفت که یکی از آنها توکل به خدا بود. از هیچ چیز نمی‌ترسید و فقط اعتماد و اتصالش به خدا بود. در جبهه‌های جنگ نیز وقتی امثال حسن یزدانی خبر از پیروزی در جنگ می‌دادند؛ همه آنان اتصال‌شان به خدا و «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ» بود. چون بچه‌های حاج قاسم بودند. تمام اتفاقات و پیروزی‌هایی که در عملیات‌های والفجر هشت اتفاق افتاد، همه آنان از اتصال‌شان به خداوند حکایت دارد و آنگاه که اروند هم متلاطم می‌شود؛ حاج قاسم چاره و پناهی جز حضرت زهرا(سلام الله علیها) نمی‌یابد و سفارش مهمی به بچه‌ها دارد که آب را به پهلوی شکسته حضرت زهرا(سلام الله علیها) قسم دهید. این پیروزی‌ها ریسمان اتصالی به سوی بارگاه الهی داشت. 
او برای‌مان از کربلای پنج گفت از رمز عملیات که یا زهرا(سلام الله علیها) بود. حاج قاسم آن چنان اشک می‌ریخت و گریه می‌کرد؛ کسی فکر نمی‌کرد که ایشان فرمانده نظامی باشد. یا زمانی که به دشمن اخم می‌کرد؛ هیچ کسی فکر نمی‌کرد که ایشان همان حاج قاسم مهربان باشد. آری! ایشان وصف «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ» بود، اما هنوز خدا می‌داند که ایشان چه کسی بود. 
او از غربت حاج قاسم درکربلای پنج گفت آنگاه که سربازانش سرهای‌شان از تن جدا یا بازوهای‌شان کنده می‌شد؛ آن غربت را با جانش لمس کرد و شبیه غربت امام سجاد(علیه‌السّلام) بود و تمام این پیروزی‌ها جز در سایه توسل و تلاش و توکل و معنویت چیز دیگری نبود.
آقای حجتی از توجه حاج قاسم به قشر فقیر و زحمتکش گفت، از این‌که آنان برایش در اولویت بودند و تمام ایده‌هایش برگرفته از خدا و اهل بیت(علیهم‌السلام) بود. حاج قاسم اصلاً خودی نمی‌دید که این‌گونه بزرگ شد.
برای‌مان از رفاقت شهید حاج قاسم با احمد کاظمی گفت، از این که رسم رفاقت فنا شدن در یکدیگر است. رفاقت را حاج قاسم از حسین بن علی (علیه السّلام) یاد گرفته بود.
او از واهمه کافران و منافقان از مزار شهید سپهبد حاج قاسم گفت، از اینکه شهید سلیمانی برای‌شان وحشتناک‌تر از ژنرال سلیمانی است و از ترس دشمن، از کودکانی گفت که بر سر مزار حاج قاسم می‌آیند. 
چگونگی آشنایی با حاج قاسم
علیرضا حجتی می‌گوید، از بچه‌های لشکر 41 ثارالله کرمان و در رکاب حاج قاسم بودم. از سال 1360 حاج قاسم سلیمانی را می‌شناسم.
ابتدا برادرم رمضان آتشی حجتی، شهید شد. بنده با ایشان برای اعزام به جبهه رفتم، چون سنم کم بود نگذاشتند بروم.
حدود چهارده، پانزده ساله بودم اما قدم کوتاه بود. به خاطر همین هر چه التماس می‌کردم؛ نمی‌گذاشتند به جبهه بروم. 
حاج قاسم دو جنبه داشت
حاجی در هر عملیاتی دو جنبه داشت: یک جنبه ظاهری، یک جنبه باطنی. 
جنبه باطنی حاج قاسم: محبت، دینداری، ولایتمداری و عطوفت بسیار زیاد بود.
 جنبه ظاهری حاج قاسم: اَخم، تَشَر تا بفهمی کارت را چطور انجام بدهی. اگر حاج قاسم تَشَر نمی‌زد که فرمانده خوبی نمی‌شد. حاج قاسم، جنبه باطنی‌اش هنوز هم شناخته نشده است. گنجینه الهی بود که دفاع از اسلام نصیب ایران شد. ببینید دفاع از اسلام این نیست امروز بگویم: «هشت سال جنگیدند.» ما فقط برای خاک‌مان نجنگیدیم، ما نخست برای دین‌مان جنگیدیم. چون رهبرمان رهبری الهی بود و فرمانده بی‌بدیل این نظام هم امام خمینی(ره) بود، در دفاع مقدس اسم امام(ره) می‌شد؛ همه می‌گفتند: «سمعاً و طاعتاً» چون در اسلام واحد، یکی شدن باعث پیروزی است. در جنگ این اتفاق افتاده بود شیعه‌، سُنی و مسیحی نداشتیم. مسیحی شهید شد، سُنی شهید شد، شیعه هم شهید شد.
هدف امام امروز (مقام معظم رهبری) و هدف امام دیروز (امام خمینی) وحدت بین کل مسلمانان جهان است که شیعه و سنی ندارد آنجایی که حاج قاسم می‌گوید ‌ای علمای اسلام برای این اسلامی که شما استخوان خرد کرده‌اید اگر این انقلاب و پایگاه (جمهوری اسلامی) آسیب ببیند هیچ حرمی نمی‌ماند اگر امام خامنه‌ای که جان و آبرویش را برای نظام گذاشته، اگر صدمه ببیند همه چیز صدمه می‌بیند؛ مگر می‌شود اهل سنت محب اهل بیت (علیهم‌السّلام) نباشند؟! مولانا ریگی (رحمه الله علیه) که یکی از رزمندگان دوران دفاع مقدس بود که برای وحدت شیعه و سنی زحمت زیادی کشید و به دست منافقان شهید شد از طرف حاج قاسم درکنار برادران اهل سنت بودند. 
گفتم دو تا جنبه داشت: یک جنبه ظاهری، یکی باطنی. در هر دو  نابغه بود. درست است نابغه بود آنجایی که کارد به استخوانش می‌رسید؛ می‌فهمید جز فاطمه زهرا (سلام الله علیها) پناهی ندارد. این را درک کرده بود، یعنی با وجودش می‌فهمید. 
او این را با تمام وجودش درک کرد. همان نامه‌ای که به حضرت آقا (مدظله العالی) نوشت، کل دفاع مقدس در آن است. کل مدافعین حرم در آن است. کل وجود حاج قاسم هم داخلش است. یک نامه به آقا (مدظله العالی) می‌نویسد؛ پایان داعش را اعلام کند از فاطمیون، از آقا، علما، زینبیون، حیدریون، علویون و اهل سنت از همه تشکر می‌کند. فقط یک نامی در این نامه نیست نام حاج قاسم سلیمانی هیچ زمان خودش را ندید تا خدا این‌جور او را بزرگ کرد. در جنگ هم همین بود. حاج قاسم سه تا ویژگی داشت. 
یکی: توکلش فقط به خدا بود. از هیچ کس نمی‌ترسید؛ نه خودش نمی‌ترسید مهدی کازرونی‌اش هم نمی‌ترسید. حاج یونسش هم نمی‌ترسید. حاج مهدی‌اش هم نمی‌ترسید. حاج یونس زنگی‌آبادی، حاج مهدی زندی، نمی‌دانم مهدی کازرونی، مغفوری اصلاً هر کدام از این شهدا، شما حسین یوسف الهی را ببین اصلاً می‌ترسد؟ محمدرضا کاظمی، حسن یزدانی طلبه هفده‌ساله سی بار از اروند می‌گذرد و به آن سمت می‌رود و برمی‌گردد. حاج قاسم از او می‌پرسد آیا عملیات والفجر هشت را انجام بدهیم؟ خودش جلوی حسن یزدانی رفت. چون موقعی که بچه‌ها از آب بیرون می‌آمدند؛ بدن‌ها قفل می‌کرد می‌بایست ماساژ بدهند آب به اینها بدهند. این اتفاقات بیفتد تا بتواند حرف بزند. به حسن گفت: «چه خبر آن طرف؟»
 حسن یزدانی طلبه، شاگرد حاج قاسم سلیمانی گفت: «حاج قاسم والله در جنگ، در عملیات پیروزیم و دنیا متحیّر می‌شود.» ما چطوری از اروند رَد می‌شویم؟ اینها وصل به خدا بودند اینها نه زیردریایی داشتند، نه موشک داشتند. یک ریسمانی داشتند. «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ» آن هنگام که اروند متلاطم شد، به این نتیجه رسید که زمان توسل به ائمه (علیهم السّلام) است.؛ متوسل به حضرت زهرا(سلام الله علیها) می‌شوند؛ حاج قاسم آنجا کارد به استخوانش می‌رسد. می‌گفت: «مادرمان حضرت زهرا(سلام الله علیها) است. آب را به پهلوی شکسته فاطمه قسم بدهید.»
در آن هشت سال اگر آن گنجینه نبود، ما امروز مدافعی نداشتیم. نه مصطفی صدرزاده به‌وجود می‌آمد؛ نه محسن حججی به‌وجود می‌آمد؛ نه غلامرضا لنگری به‌وجود می‌آمد. 
حاج قاسم قشر زحمتکش و فقیر برایش اولویت داشت. ببینید حاج قاسم همه دردهای جامعه را می‌دانست؛ چه آدم فقیر چه آدم غنی تمام مردم را می‌شناخت؛ روی شناختش، خودش را از همه کمتر می‌گرفت و خدا می‌داند حاج قاسم اصلاً نمی‌خواست دیده شود. برای همین با مردم فقیر می‌نشست. 
حاج قاسم یک محوری شده بود، یک نخ تسبیح شده بود که تمام مجاهدین اهل خدا را دور هم جمع کند و در این کار موفق بود و موفقیت‌هایش به حدی رسید که امام یک جامعه که حاج قاسم سربازش است. می‌گوید: «خدا کند، آن دنیا هم رفیق من باشد.» از این بالاتر چه می‌خواهد؟ این خیلی مهم است. حاج قاسم به چه مرحله‌ای رسیده یک عالم دینی که خود حاج قاسم سوگند جلاله می‌خورد: «والله، والله، والله یکی از شئونات عاقبت به خیری، رابطه دلی، جانی، قلبی با این مرد حکیم و فرزانه است.»
 حاج قاسم غلّو نمی‌کند؛ حاج قاسم اهل قسم هم نیست؛ به این دلیل قسم می‌خورد که جامعه بفهمد حاج قاسم توسط نور به نور رسید. نور چه کسی است؟ نور پدر و مادر است. احترام حاج قاسم به پدر و مادر است. نور کی است؟ ولی‌فقیه است. نور کی است؟ ائمه معصومین(علیهم السّلام) است. نور پیامبران هستند. نور واقعی چه کسی است؟ «اللهُ نُورُ السَّماواتِ وَالأَرْضِ» حاج قاسم پله به پله رفت، به این مرحله رسید. 
خدا خواست حاج قاسم خلاصه همه شهدا بشود، تأثیری روی عالم بگذارد.
اگر کسی می‌خواهد مثل حاج قاسم شود، باید ببیند آقا چه می‌گوید. فقط گوش به فرمان باشد. شما ببینید حاج قاسم عصبانی می‌شد؛ اَخم می‌کرد نمی‌دانم تَشَر می‌زد؛ فرماندهی می‌کرد همه کارها را می‌کرد اما مهم‌ترین حُسنی که داشت، این‌ بود که مطیع محض بود. اطاعت محض می‌دانید چیست؟ یعنی دیگر نگویی آقا چرا این‌جوری به من گفت؟  باید هر چه که گفت، بگویی چشم. حاج قاسم همین بود. می‌گویند: «آقا اطاعت فقط از خدا است.» پس چرا خدا گفته است: «بعد از من پدر و مادر؟» تو اگر از پدرت اطاعت نکنی، از خدا هم اطاعت نمی‌کنی. اطاعت این است. از سلسله مراتب خانواده شروع می‌شود تا به رهبر جامعه تا به امام زمان (ارواحنا فداه) تا پیامبران تا خدا. این اطاعت محض خدایی می‌شود. حاج قاسم همین بود. هر کسی خواست حاج قاسم بشود، باید این مثال را دنبال کند.
آمریکا و اسرائیل الان جلوی حماس نمی‌توانند بایستند. جلوی یمن نمی‌توانند بایستند. اینها هیچ غلطی نمی‌توانند کنند جز آدم، بچه‌کشی، زن‌کشی، آدم بی‌گناه بدون اسلحه. این هنر نیست؛ وگرنه اگر قرار است بکشند، اسلحه‌شان را بردارند رو‌به‌رو بیایند. هر سلاحی هم می‌خواهند بیاورند، از گنبد آهنینشان گرفته تا موشک‌هایشان بیاورند اگر توانستند جلوی یک گردان از نیروهای جمهوری اسلامی بمانند، آن موقع ادعا چیزی را کنند. اینها آن موقع در اروند گرفتشان عذرخواهی می‌کنم لباس‌هایشان را خراب کرده بودند. اینها نظامی‌های آنها هستند، ولی یک نظامی ما دستش قطع شده است. می‌گوید: «دست من را قایم کنید تا گردان روحیه‌اش ضعیف نشود.» ببین فرق خدا با شیطان چی است؟ محور خدا، محور نترسیدن است. محور شیطان محور ترسو بودن و زن‌کشی و بچه‌کشی است. آدم بی‌گناه کشتن هنر نیست اگر آنها مرد هستند، سلاح در دستشان بیایند.