20 - جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر - جنگ فکری با قلمفرسایی روشنفکران شرق و غرب ۱۴۰۳/۰۵/۰۲
جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر - 20
جنگ فکری با قلمفرسایی روشنفکران شرق و غرب
۱۴۰۳/۰۵/۰۲
فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند
در 5 اکتبر 1947، اداره اطلاعات کمونیست، اولین جلسه خود را در بلگراد برگزار کرد. کُمینفُرم1 [یا همان اداره اطلاعات احزاب کمونیست]، که سپتامبر گذشته تشکیل شده بود، اولین پایگاه عملیاتی جدید استالین برای جنگ سیاسی بود که جایگزین کُمینتِرن2 (اتحادیه احزاب کمونیست جهان) منحله گردید. نشست بلگراد به منظور ارائه یک چالش آشکار برای دکترین ترومن و طرح مارشال برگزار شده بود. که هر دو آن به عنوان نقشههای «خصمانه» و ابزاری برای ارضای خواستههای آمریکا برای برتری جویی در جهان، محکوم شدند.
آندرِی ژادنُف3، معمار سیاستهای بیرحمانه فرهنگی استالین، به کمونیستهای اروپای غربی گفت: «اگر آنها بتوانند رهبری همه نیروهای آماده دفاع از آرمان عزت و استقلال ملی در مواجهه با تلاشهای تسلیم طلبانه در زمینههای اقتصادی و سیاسی را بهدست گیرند، هیچ نقشهای برای تسلیم کردن اروپا به جایی نخواهد رسید».
هنگامی که مارشال تصمیم گرفت به آمریکا به عنوان مرکز روشنفکری بپردازد، دقیقا همان موقع ژادنف از روشنفکران جهان دعوت کرد تا قلم خود را زیر پرچم کمونیسم بچرخانند و جوهر خود را علیه امپراتوری آمریکا پرتاب کنند. «احزاب کمونیستی اروپا به موفقیتهای چشمگیری در انجام کار در میان روشنفکران دست پیدا کردند. شاهد این مدعا این حقیقت است که در این کشورها، بهترین مردم از نظر دانش، هنر و ادبیات، متعلق به حزب کمونیست بودند، جنبش مبارزات مترقی را در میان روشنفکران رهبری میکنند و با مبارزات خلاقانه و خستگی ناپذیر خود روشنفکران بیشتری را به آرمان کمونیسم جلب مینمایند. بعد از آن ماه، پیاده نظام طوفان ایدئولوژیکی در کنگره نویسندگان برلین شرقی در تئاتر کامرشپیل4 جمع شدند. همانطوری بحث پیش میرفت (البته به بحث شباهتی نداشت)، [به یکباره]یک جوان آمریکایی که ریشهایی نازک و شباهتی عجیب به لنین داشت به سمت سکو یورش برد و میکروفن را به دست گرفت، او بیعیب و نقص به زبان آلمانی صحبت میکرد و موضع خود را به مدت 35 دقیقه حفظ کرد. او از نویسندگانی که جسارت سخن گفتن علیه هیتلر را داشتند، تمجید کرد و به تبیین شباهتهای بین رژیم نازی و حکومت پلیسی کمونیست پرداخت.
این ایام دوران خطرناکی بودند. این اخلال در روند مراسم و برهم زدن برنامه پروپاگاندا به مثابه یک اقدام جنونآمیز یا شجاعانه و یا هر دو را مِلوین لاسکی انجام داد. مِلوین لاسکی که در سال 1920در برانکس زاده شد، تحت تربیت ویژه پدر بزرگش قرار گرفت، او در صورت خود محاسن و در اندرون دانش داشت، لاسکی جوان را با عبور از گذرگاه افسانههای یهود تغذیه فکری شد. او یکی از بهترین و پر فروغترین فارغالتحصیلان سی تی کالج نیویورک5 بود، لاسکی با بحثهای ایدئولوژیک پر حرارت خود به عنوان یک ضد استالینی سرخ و علاقهمند به تقابلهای فکری- و گاه فیزیکی- شناخته میگردید و قبل از پیوستن به کارکنان مجله ضد استالینی سول لِویتاس6، در مجله نیو لیدر7، به بخش خدمات شهری پیوست و به عنوان راهنمای گردشگر در مجسمه آزادی مشغول به کار شد. لاسکی به خدمت فرا خوانده شد و در ارتش هفتم آمریکا در فرانسه و آلمان به تاریخ نگاری جنگ پرداخت و سپس در برلین خدمت خود را به پایان رساند، جایی که او خبرنگار آلمانی برای هر دو مجله نیو لیدر و پارتیازن ریویو8 شد. لاسکی، آن کوتاه قد و تنومند، به گونهای تیغههای شانههای خود را به عقب میکشید و سینهاش را جلو میداد که گویی خود را مهیای دعوا کرده است.
پانوشتها:
1- Cominform
2- Comintern
3- Andrei Zhdanov
4- Kammerspiele
5- City College of New York
6- Sol Levitas
7- New Leader
8- Partisan Review