۱۲۶۴ - منصور حسینی: اصول و مبانی اصلاحات از نگاه قرآن ۱۴۰۳/۰۵/۲۲
اصول و مبانی اصلاحات از نگاه قرآن
۱۴۰۳/۰۵/۲۲
منصور حسینی
تغییرات و اصلاحات، یک ضرورت دائمی
انسان از یکسو دارای اراده و اختیار و آزادی و از سوی دیگر دارای قدرت تصرف در جان و جامعه و جهان است. همین امر موجب میشود که تغییراتی را در همه عرصههای درون و برون پدید آورد که گاه با سنتهای الهی حاکم بر هستی مطابقت نداشته، بلکه مخالفت دارد؛ یعنی بر خلاف سنتها و قوانینی است که جهان را به بهترین و نیکوترین شکل سامان داده و مسیر و جهت اصلی هستی را مدیریت میکند. از آیات قرآن به دست میآید که جان و جامعه و جهان تحت تاثیر رفتار آدمی بشدت تغییر میکند و گاه حرکت متقابل حرکت اصلی هستی را رقم میزند و آثار مخرب و زیانباری را بر همه ساحات هستی به جا میگذارد. به عنوان نمونه خداوند در آیه 30 سوره روم میفرماید: ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ؛ فساد در خشکی و دریا به دست مردم ظاهر شد. این ظهور میتواند به معنای «پدیده» و به تعبیر عربی«ظاهره» باشد یا به معنای «غلبه» باشد که از جمله در آیاتی از قرآن چون آیه 14 سوره صف و آیه 20 سوره کهف و آیه 29 سوره غافر به این معنا به کار رفته است.
پس میتوان گفت که دستاورد بشری در محیط زیست و زمین میتواند پدیده فساد و یا غلبه فساد باشد. بنابراین، اگر انسان در جهان تغییرات و تصرفاتی انجام میدهد که فساد آور و برخلاف صلاح و مصلحت است، باید در مقابل آن، همواره اصلاحات دائمی انجام شود تا فساد به صلاح تبدیل شود و هر چیزی در جای مناسب خود قرار گیرد که همان حق و عدالت است.
به سخن دیگر، تغییرات و تصرفات آدمی که با اراده و قدرت او انجام میگیرد، پیامد فسادآمیز را ممکن است به دنبال داشته باشد؛ این زمانی رخ میدهد که انسان حق و عدالت را نشناسد و یا پس از شناخت آنها نخواهد در چارچوب آن عمل کند. اینگونه است که فساد پدید میآید.
فسادی که در اینجا مراد است به معنای خارج شدن هر چيزى از حدّ اعتدال و عدالت است که همان حد حق و حقیقت است؛ حالا این خروج از عدالت و حق كم يا زياد باشد، نقشی ندارد، چرا که هر گونه کژی و ظلم، نقص و فساد است و آن چیز را از مسیر اصلی و حکمت آفرینشیاش دور میکند. پس وقتی ما از فساد در نفس، بدن و اشياى خارجى سخن میگوییم به معنای خروج آن چیز از حدّ تعادل و عدالت و حق و حقیقت است که جهان هستی به عنوان نظام احسن و نیک بر آن قوام یافته است.
پس صلاح هر چیزی همان حقیقتی است که بر مدار عدالت برای آن چیز رقم خورده است و اگر چیزی از مدار حق و عدل خارج شود در حقیقت از صلاح بیرون رفته و فساد در آن راه یافته است. در اینجاست که لزوم اصلاحات مطرح میشود تا آن چیز در مسیر عدالت و حق در آید و به حرکت خود ادامه دهد.
افساد انسانی به معنای تخریبی است که آثار زیانبار آن بر جان و جامعه و جهان خود را نشان میدهد و او را از حق و عدالت دور میکند. بنابراین با توجه به تغییرات افسادی انسان لازم است که اصلاحات دائمی از سوی انسان انجام گیرد تا جلوی زیان یا زیان بیشتر گرفته شود. اصلاحی که در برابر افساد از سوی انسانها انجام میگیرد، به معناى برطرف كردن فساد و تباهى و انجام دادن كار شايسته و بازسازی فساد است.
علل و عوامل افساد انسانی
اگر بخواهیم علل و عوامل افساد انسانی را بیان کنیم، باید همه ابعاد و زوایای امور هستی بررسی و کاوش شود تا به شکل برهانی همه را بیان کنیم. اما با مراجعه به آموزههای قرآنی برخی از مهمترین علل و عوامل را مطرح میکنیم که نقش اساسی در گرایش انسان به تغییرات مخرب و فسادآمیز دارد.
1.هواهای نفسانی: مهمترین علت و عاملی که قرآن برای گرایشهای افسادآمیز بیان میکند، هواهای نفسانی است؛ زیرا انسانها دارای قوای چندی از جمله شهوت و غضب هستند که در نقش جاذبه و دافعه در انسان عمل میکند. این قواها اگر به درستی تحت مدیریت قوه عقل قرار گیرند و مهار شوند، مهمترین نقش را در زندگی سعادتمند انسان ایفا میکنند، اما اگر به حال خودشان رها شوند، به طور طبیعی گرایش به ظلم وگریز از عدل داشته و آدمی را به سوی فساد و تغییرات فسادآمیز سوق میدهند.(احزاب، آیه 72)
2. وسوسههای شیطانی: از دیگر علل مهم در گرایش افسادآمیز انسان وسوسههای شیطانی است؛ زیرا ماموریت انسان در زمین خلافت الهی است.(بقره، آیه 30؛ آل عمران، آیه 31؛ هود، آیه 61) این خلافت مستلزم آن است که انسان در چارچوب حق و عدل عمل کند و از فساد و افساد بپرهیزد؛ ولی ابلیس و شیاطین دیگر بر آن هستند که انسان به این نقش خود نپردازد و به جای اصلاح امور به افساد بپردازد.(بقره، آیه 30) ابلیس با توجه به اراده، علم و قدرت انسان میداند که او توانایی تغییرات شگرف را در هستی داراست؛ از اینرو وی را به تغییراتی در خلقت سوق میدهد که فسادآمیز باشد.(نساء، آیه 119)
البته برای گرایش به فساد و افساد از سوی انسان، بسترهای دیگری نیز مطرح است که از جمله آنها میتوان به روحیه اسراف(یونس، آیات 79 تا 83)، اعراض از دین(محمد، آیه 22)، ترک جهاد(محمد، آیات 20 و 22)، ترک نهی از منکر(هود، آیه 116)، حکومت پادشاهی و استبدادی(نمل، آیه 34)، رفاه زدگی(اعراف، آیه 74)، فسق و فجور(بقره، آیات 26 و 27)، قدرت فراوان و امکانات زیاد(فجر، آیات 10 و 12)، گناه (بقره، آیات 205 و 206) و مانند آن اشاره کرد.
اصول اصلاحات
حال که حقیقت اصلاح و افساد از منظر قرآن و علل و عوامل و نیز بسترهای آن معرفی شد، باید به اصول اصلاحات از منظر قرآن اشاره کرد که عبارتند از:
1.کمال رسانی: هر تغییری به معنای صلاح و اصلاح نیست. بنابراین شعار تغییر نمیتواند یک شعار اصیل قرآنی باشد مگر آنکه مراد از تغییر همان تغییر در چارچوب اصلاحات باشد؛ یعنی تغییراتی را باید پذیرفت و پدید آورد که حق و عدالت را تثبیت کند و آن چیز را به سمت صلاح و مصلحت واقعیاش سوق دهد و نقص و ضعف را از آن بزداید و آن را به کمالش برساند. بنابراین، مهمترین اصل در اصلاحات این است که هدف مشخص کمال رسانی در آن ملاحظه شود. پس اگر تغییراتی انجام گیرد که چیزی به جای کمال گرفتار نقص شود یا نقص آن افزایش یابد؛ چنین اصلاحی چیزی جز افساد نیست.
2.دانش کامل: از دیگر اصول اصلاحات آن است که انسان کمال هر چیزی را بداند و بشناسد. این امر مستلزم دانش جامع و کاملی است که شاید از عهده بسیاری از مردم بیرون باشد؛ زیرا کمال هرچیزی را نمیتوان جز با معیار حق به دست آورد. از آنجا که حق مطلق خداست(فصلت، آیه 53) و هر حقی از او نشات میگیرد(بقره، آیات 26 و 144 و 147)، پس بدون مراجعه به خدا نمیتوان حق را شناخت و تنها راه مراجعه به خدا نیز بهرهگیری از دو پیامبر درونی و بیرونی یعنی عقل و فطرت از یکسو و وحی از سوی دیگر است. بنابراین، برای کسب دانش کامل باید به عقل و وحی مراجعه کرد و تنها در جایی باید اصلاحات را مطابق حق و عدالت بدانیم که مطابق عقل و وحی باشد. در غیر این صورت مانند سفیهان و بیخردان کافر و منافق خواهیم بود که افساد خویش را اصلاحات دانسته و بر آن پافشاری میکردند.(بقره، آیات 8 تا 12)
3.حق محوری: از مطالب پیشین این اصل کاملا روشن میشود؛ زیرا اگر هر تغییری حتی در قالب اصلاحات ظاهری باشد اگر مطابق حق تعالی و حقوق نشات گرفته از حق تعالی نباشد، جز فساد و افساد چیزی نیست و از نظر آموزههای قرآنی سفاهت و بیخردی است.
4.عدالت محوری: این اصل نیز از مطالب گذشته به دست آمده است. میدانیم که عدالت به معنای «وضع کل شی فی موضعه؛ هر چیزی را در جایش قرار دادن است» یا «اعطاء کل ذی حق حقه، بخشیدن حق هر صاحب حق است». زمانی ما میتوانیم موضع هر چیزی را بدانیم که موضع مناسب کمالی و حقی آن را بدانیم. پس اگر از عقل و وحی بهره نگیریم نمیتوانیم موضع حق و عدلی آن چیز را بدانیم و آن را در همان جای مناسبش قرار دهیم. همچنین در صورتی میتوانیم حق هر صاحب حقی را به او بدهیم که حق را بشناسیم. پس لازم است که حق شناس و عدل شناس باشیم و بر این مدار هر تغییری را انجام دهیم تا تغییرات اصلاحی باشد و گرنه به عنوان تغییرات افسادی شناخته و رد میشود.(حجرات، آیه 9)
5.مشاورههای آشکار ونهان: اصلاحات زمانی میتواند در مسیر درست انجام گیرد که با دیگرانی که از عقل و وحی برخوردارند مشاوره گرفته شود. از آنجا که لازم است که برخی از امور نهانی انجام شود تا موفقیتآمیز باشد مشورتهای نهانی نیز باید در دستور کار قرار گیرد. از نظر اسلام استبداد رای موجب تباهی میشود. در این باره روایات بسیاری وارد شده است. با نگاهی به حرکتهای اصلاحی و مصلحان بزرگی چون پیامبران میتوان دریافت که این اصول بسیار مهم و اساسی است که مراعات آن میتواند تضمینکننده و تامینکننده سلامت اصلاحات و توفیق در تحقق آن باشد. امام حسین(ع) درباره اصلاحاتی که میخواهد در امت پیامبر(ص)انجام دهد به همه این اصول به شکلی اشاره دارد. ایشان میفرماید: وَاَنَّى لَمْ اَخْرُجْ اَشِرا وَلا بَطِراً وَلا مُفْسِداً وَلا ظالِماً وَانَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ اْلاصْلاحِ فِى اُمَّةِ جَدِّى(صلى اللّه عليه و آله )ارِيدُ اَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَاَنْهى عَنِ الْمُنْكَرِ وَاَسيرَ بِسِيرَةِ جَدِّى وَاَبى على بْنِ اَبِى طالِبٍ؛ و من نه از روى خودخواهى و يا براى خوشگذرانى و نه براى فساد و ستمگرى از مدينه خارج شدهام، بلكه هدف من از اين سفر امر به معروف و نهى از منكر و خواستهام از اين حركت، اصلاح مفاسد امت و زنده كردن سنت و قانون جدم رسول خدا (ص)و راه و رسم پدرم على بن ابى طالب(ع) است.(وصیتنامه امام حسین به برادرش محمد بن حنفیه به نقل از مقتل خوارزمى، ج 1، ص 188. مقتل عوالم، ص 54)
بسترهای لازم برای اصلاحات
برای اینکه انسان به این اصول برسد و پایبند بدان باشد، باید زمینههای لازم را شناسایی و در خود و جامعه ایجاد کند.به عبارت دیگر یک اصلاحگر باید در کارهای اصلاحی خود بسترهایی فراهم کند که عبارتند از:
1.خودسازی: نخستین چیزی که یک مصلح بدان نیاز دارد تا اقدامات او اصلاحی باشد، خودسازی و تزکیه نفس است. از این رو اگر کسی خودسازی نداشته باشد نمیتواند جزو اصلاحگران باشد؛ چرا که هر تغییر اجتماعی نیازمند تغییر در نفس است. اگر شخصی خودش گرفتار فساد نفسانی است چگونه میتواند اصلاحات اجتماعی داشته باشد. کسی که خود به بیماری واگیر فساد و تباهی گرفتار است چگونه میتواند اصلاحات اجتماعی داشته و جامعه را از بیماری حفظ کند یا به درمان آن بپردازد. از این رو خداوند در آیاتی از جمله در آیه 11 سوره رعد بر تغییرات نفسانی در خود پیش از هر گونه تغییرات اصلاحی در جامعه تاکید میکند.
2.تقوا: تقوای به معنای پرهیز از هر گونه پلیدی و زشتی عقلانی و وحیانی و عرفی در شخص اصلاحگر لازم است. اگر شخص خود گرایش به این امور داشته باشد،در حقیقت گرفتار فساد درونی است و به طور طبیعی نمیتواند اصلاحات بیرونی داشته باشد.(احزاب، آیات 70 و 71)
3.تمسک به وحی: همان طوری که استفاده از عقل در اصلاحات لازم است، همچنین بهرهگیری از وحی ضروری است. پس مصلح باید همواره به کتاب الله و آیات وحیانی مراجعه کند و هدف و راه را با تمسک به وحی بشناسد و اصلاحات را در چارچوب آن انجام دهد. پس نه تنها لازم است که از دین آگاه باشد بلکه دین را به کار گیرد و در عمل اجتماعی و اصلاحی در دستورکار قرار دهد. بنابراین، کسی که به ظاهر اهل دین است ولی در اصلاحات، دین را کنار میگذارد،از منظر قرآن مصلح نیست بلکه در اصلاحگری به فساد میرود.(اعراف، آیه 170؛ بقره، آیات 8 تا 12)
4. حق گویی: مصلح باید همان طوری که در صدد اصلاح عملی امور است در قول خود نیز حقگو و حق مدار باشد. نمیتوان با باطل گویی اصلاحاتی را انجام داد و کسانی که مدعیاند که هدف وسیله را توجیه میکند سخن باطل و گزافی میگویند، زیرا نه تنها هدف خوب و نیک، وسیله بد و باطل را توجیه نمیکند بلکه بار کژی است که هرگز به منزل نمیرسد. اگر کسی بخواهد اصلاحاتی داشته باشد باید در قول و فعل حقگو و حق مدار باشد و اصلاحات را در این چارچوب به جا آورد.(احزاب، آیات 70 و 71)
5.دعا و توکل: هر عملی در جهان خارج اگر بخواهد به درستی صورت گیرد باید در آن مشیت و اراده الهی را در نظر گرفت؛ زیرا هیچ کاری بیمشیت الهی به سامان نمیرسد. از این رو خداوند از پیامبرش میخواهد هر کاری را با گفتن
« ان شاء الله» ا(گر خدا خواست) انجام دهد(کهف، آیه 23) و هنگامی که به انجام کاری مصمم شد در مقام عمل،عزم و تصمیم را با توکل همراه کند.(آل عمران، آیه 159) برای اینکه همراهی خدا را داشته باشیم و از اذن الهی بهره مند شویم، لازم است در هر کاری بهویژه کارهایی چون اصلاحگری، به خداوند توسل جسته و از او یاری خواهیم. اینجاست که نقش دعا نیز خود را در اصلاحگری نشان میدهد.(احقاف، آیات 15 و 16)
6.توفیقخواهی از خدا: از دیگر بسترهای لازم که مرتبط با اصل پیشین است، توفیق خواهی از خدا در موفقیت اصلاحات است. حضرت شعیب(ع) با آنکه اصلاحات خویش را محدود به دایره استطاعت و توان خویش میکند ولی به این نکته نیز توجه دارد که تنها در سایه توفیقات الهی است که میتواند در کار اصلاحی خویش موفق شود:(إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ ۚ وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ ) بنابراین توجه به توفیقات الهی در هر امری از جمله اصلاحگری لازم است.(هود، آیات 84 و 88)