فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند
از 6 نویسندهای که در نوشتن کتاب خدایی که شکست خورد مشارکت داشتند، 3 نفر برای ویلی موزنبرگ کار کرده بودند. کستلر که زمانی میگفت ایمان/عشق بازوی قدرتمندی است و نه تنها میتواند کوهها را جا به جا کند «بلکه قادر است انسان را به این باور برساند که شاهماهی یک مسابقه اسب سواری است!»، یکی از سینه چاکترین مریدان موزنبرگ بود. در طول دهه 1930، زمانی که او در آمریکا به اندازه ادوارد آر مورو دهه 1950 معروف و شناخته شده بود، لوئیس فیشر روزنامهنگار، فردی شد که زندگی حرفهایاش به شدت تحت تاثیر تجربه همکاری با موزنبرگ قرار گرفت.
اینیاتسیو سیلونه هم که در سال 1921 به حزب کمونیست ایتالیا پیوست، مانند کستلر بهکلی متحول گردید (حزب تبدیل به خانواده، مدرسه، کلیسا و محل خواب او شد)، و او را از نردبان کمونیست اینترنشنال بالا برد و به آغوش موزنبرگ رساند. سیلونه در سال 1927 بیسروصدا از فعالیتهای حزبی خارج شد. سیلونه «حس یک جوان سرخورده و تباه شده را داشت». توقف کامل همکاری او [با حزب] در سال 1931 اتفاق افتاد. زمانی که حزب کمونیست از او خواست بیانیهای عمومی در محکومیت تروتسکی صادر کند. او نپذیرفت و حزب او را به عنوان شخصی که «علائم بیماری در او دیده میشود» اخراج کرد. سیلونه در صحبت با گروهی از کمونیستهای سابق آلمانی، که مانند او در طول جنگ، در تبعید ناآرام در سوئد زندگی میکردند، میگوید: «گذشته با همه زخمهایی که بر نهاد ما نهاد، نباید منشأ ضعف ما باشد. ما نباید به خود اجازه دهیم که با اشتباهات، بیدقتیها و چیزهای احمقانهای که گفته یا نوشته میشود روحیه خود را از دست بدهیم. ما باید اراده داشته باشیم، این اراده باید به قدری خالص باشد که بتواند از بدترین ما نیروی جدیدی تولید کند».
تحت پوشش خدایی که شکست خورد، بوقچیهای سابق شوروی بازیابی شدند و لکه شوروی را از خود پاک کردند. آنها مورد استقبال استراتژیستهای دولت قرار گرفتند که بازگشت و تحولشان را فرصتی وسوسه انگیز برای ضربه زدن به ماشین تبلیغاتی شوروی میدانستند. ماشینی که زمانی خود سوخت آن را تامین میکردند. سیا اکنون نام «دار و دسته خدایی که شکست خورد» را به این گروه نهاده بود. به گفته یک افسر سیا این نام به «جامعه روشنفکرانی که سرخورده شدند و یا ظرفیت سرخورده شدن در آنها وجود داشت و یا افرادی که هنوز موضعی اتخاذ نکرده، و کسانی که تا حدی میتوانستند در انتخابهایشان تحت تاثیر دوستان خود قرار بگیرند» اطلاق میشد.
کتاب خدایی که شکست خورد توسط دولت آمریکا در سراسر اروپا پخش شد. این کتاب به ویژه در آلمان به شدت ترویج گردید. بخش اطلاعات تحقیقات نیز کتاب را تبلیغ میکرد. کستلر خوشحال بود،برنامههایش برای پاسخ استراتژیک به تهدید شوروی به خوبی پیش میرفت. همزمان با این که کتاب در حال چاپ و انتشار بود، او با ملوین لاسکی ملاقات کرد تا در مورد یک موضوع بلندپروازانهتر و دائمیتر صحبت کند. خدایی که شکست خورد نشان داد استقبال گرمی از آنهایی که مایل به تغییر هستند، وجود دارد، اما هر کسی حاضر نبود عابدی در محراب ضد کمونیسم سازمان یافته باشد. کمینفرم به سرعت از این سکوت استفاده کرد. بعد از حضور فاجعهبار در والدورف استوریا، اکنون با هوشیاری زائدالوصفی در نشست بعدی، [یعنی] کنگره جهانی صلح که قرار بود درآوریل 1949 در پاریس برگزار شود، حضور مییافت. واحد اطلاعات تحقیقات در نوشتهای رمزآلود و فوق سری در مارس همان سال پیشبینی کرد: تدبیری اتخاذ شده و بانیان کنگره [جهانی صلح] تأکید دارند که تمامی تلاشها باید در جهت تایید هر آنچه شوروی در سر دارد، باشد». از قرار معلوم حرف کمینفرم این بود که «آمریکا و دموکراسیهای غربی جنگ طلب، و فاشیستها و کرملین و دنبالهروهای آنان دموکراسیهای صلح دوست هستند». از تمامی مقامات دیپلماتیک خواسته شد تا «تمامی راههای ممکن برای خدشهدار کردن ارزش تبلیغاتی این کنگره را بررسی کنند». اما «عمو زادههای» آمریکایی در سیا از قبل خود را برای حضور در کنفرانس پاریس آماده کرده بودند. یک روز بعد از کنفرانس والدورف، کارمِل آفی دستیار فرانک ویزنِر، از وزارت امور خارجه پرسید چه برنامهای برای کنفرانس صلح پاریس دارد. آفی دستیار ویژه ویزنر در امور کارگری و مهاجرت بود، شخصا بر کمیته ملی برای اروپای آزاد1 نظارت میکرد که یکی از مهمترین جبهههای نبرد دفتر هماهنگی سیاستها به شمار میرفت. او همچنین به سایر عملیات مربوط به سازمانهای ضد کمونیستی در اروپا نظارت داشت. آفی معمولا با ایروینگ براون، نماینده اروپا در فدراسیون کارگری آمریکا، در ارتباط بود. فدراسیون کارگری آمریکا عنوان سادهای بود که نقش سیاسی و پر اهمیت آن را در اروپای پس از جنگ پنهان کرد. از طریق براون، مبالغ هنگفتی از پولهای مالیات دهندگان آمریکایی و بودجههای «کانترپارت» طرح مارشال به عملیاتهای مخفی سرازیر شد.
پانوشت:
1- این سازمان با هدف استفاده از پناهندگان و مهاجران ضد کمونستی در جهت تضعیف کنترل شوروی بر اروپای شرقی تاسیس شد