۵۵ - خاطرههای آموزنده، نوشته آیتالله محمدی ریشهری: پای او میدانست و سر من نمیدانست! ۱۴۰۳/۰۹/۰۷
خاطرههای آموزنده، نوشته آیتالله محمدی ریشهری:
پای او میدانست و سر من نمیدانست!
۱۴۰۳/۰۹/۰۷
حجتالاسلام و المسلمین سیدعلی اکبر اجاقنژاد(امام جمعه اسبق آستارا) نقل کرد:
یکی از علمای بزرگ قفقاز به نام آیتالله میرزا ابوتراب آخوندزاده در دیداری که با حاج زینالعابدین تقی اف یکی از ثروتمندان بزرگ جمهوری آذربایجان داشته، به وی میگوید: شما مرد محترم و نیکوکاری هستی و از آنچه خداوند به شما داده است در خدمت به مردم و امور خیر دریغ نمیکنید و ان شاء الله مأجورید، ولی باید بدانید که ادای حقوق الهی ضوابط خاصی دارد، تصوّر نکن که اینگونه کارها موجب رفع تکلیف واجبات مالی شما میشود، شما باید خمس مال خود را بدهید وگرنه این انفاقها هر چند ثواب دارد، ولی جایگزین پرداخت حقوق واجب نمی شود.
آقای حاج زینالعابدین که میدانسته خمس ثروت او بسیار زیاد است و پرداخت آن برایش سنگین، ضمن حفظ ادب در پاسخ میگوید: آقا جان! ما آنچه از دستمان برمیآید انجام میدهیم، دیگر چه نیازی به امور دیگر است، چه فرقی میکند که خیرات به چه صورتی باشد!
میرزا ابوتراب میگوید: آنچه از خیر و خوبی توسط ما انجام میشود، اموری است که خواست و میل و سلیقهها در آن دخیل است و شاید در مواردی غیر لازم باشد، اما آنچه خداوند متعال از ما خواسته، دستور و امر خداست، انجام آن واجب است و ترکش جایز نیست....
مجدداً حاج زین العابدین پاسخ میدهد که: آقا! من فرقی میان این دو صورت نمیبینم.
میرزا ابوتراب که نصیحت را بیاثر دید به عنوان اتمام حجت خطاب به وی میگوید: حاج زینالعابدین! روزی میرسد که یک شبه همۀ ثروت و اموال و داراییات را از تو میگیرند، آن وقت تو پشیمان میشوی که چرا به وظیفۀ شرعی خود عمل نکردی، که البته پشیمانی برایت سودی نخواهد داشت. ممکن است روزی برسد که این ثروت از دستت برود به طوری که حتی برای شام شبت محتاج شوی!
حاج زینالعابدین که باور نمیکرد چنین روزی فرا رسد، به طنز میگوید: چه کسی میتواند این همه ثروت را از من بگیرد، آن هم یک شبه!
1917 میلادی (حدود هشت سال بعد از وفات آیتالله میرزا ابوتراب) انقلاب بُلشِویکی در روسیه به پیروزی میرسد و کمونیستها روی کار میآیند. چند سال بعد در یکی از شبهای سال 1922 میلادی حاج زینالعابدین تقی اف احضار و همۀ اموالش در همان شب مصادره میشود و در باغ شخصی خودش محبوس میگردد و برای او شرایطی پیش میآید که به نان شب هم محتاج میشود و باید به سربازها التماس کند تا برایش نان بیاورند!
در این شرایط، نصایح آن پیر روشن ضمیر را به یاد میآورد، که چنین روزی را برای او پیشبینی کرده بود، فرزندان خود را خواسته و به آنها وصیت میکند: پس از مرگ، جنازهام را به باغ «کردکان» ببرید و مرا زیر پای میرزا ابوتراب دفن کنید، تا دیگران بدانند آنچه پای آن عالم ربانی میدانست، سر من نمیدانست! حاج زینالعابدین در سال 1924 میلادی (اول صفر 1343 ق) از دنیا رفت و بنا به وصیت او در پایین پای آیتالله میرزا ابوتراب به خاک سپرده شد!
* کتاب: خاطرههای آموزنده، نوشته آیتالله محمدی ریشهری انتشارات دارالحديث قم