5753 - روزی نامه های غرب گدای ... ۱۴۰۳/۰۹/۱۹
روزی نامه های غرب گدای ...
۱۴۰۳/۰۹/۱۹
تکفیریها مثل منافقین حتی یک گلوله به صهیونیستها شلیک نمیکنند؟
به موازات تحرکات گروههای مسلح تکفیری در شمال و جنوب سوریه، تانکهای و نیروهای نظامی رژیم صهیونیستی، از جنوبغرب، وارد عمق خاک سوریه شدهاند و در حال انهدام تمام زیرساختهای دفاعی و ارتباطاتی و اقتصادی هستند.
آیا در میان چند دههزار عضو گروههای مسلح تکفیری که از شمال و جنوب حرکت کرده و در دمشق به هم رسیدهاند، چند انسان شرافتمند و دارای بلوغ فکری (مستقل از نقشه آمریکا و اسرائیل و دنبالههای ارتجاعی ترکیهای و عربی) پیدا نمیشود که ولو چند گلوله و آرپیچی به سمت ارتش اشغالگر صهیونیست شلیک کنند و مانع پیشروی صهیونیستهای خبیث به عنوان دشمن همه ملتهای منطقه شوند!؟
رژیم اشغالگر قدس- که نخستوزیر آن حتی در محاکم بینالمللی تحت سلطه غرب، به عنوان نسلکش و جنایتکار جنگیِ تحت تعقیب معرفی شده- در اولویت چندم دغدغهها و مسائل این گروههای مدعی پایبندی به اسلام و قائل به تکفیر دیگران قرار دارد؟
آیا آنها توان و اجازه و اراده معارضه با اشغالگران اسرائیلی و آمریکایی را در سوریه دارند؟ یا صرفاً نقش مهره پیاده و خطشکن را برای بالا آوردن مهره وزیر در شطرنج ضدامنیتی غرب برای منطقه ایفا میکنند؟ آیا یک تکفیری در میان این جماعت نیست که از خود بپرسد جز معارضه نیابتی با جبهه مقاومت، مسئولیت دیگری را هم برای خود میشناسد تا به درستی متهم نشود که دربست، آلت فعل رژیمهای شرور غربی است؟
«سازمان مجاهدین خلق» یا همان منافقین (پدر جد همه گروهکهای التقاطی/ تکفیری و تروریستی چند دهه اخیر) در ابتدای دهه ۶۰ شمسی، با سؤال مشابهی از سوی رئیسجمهور رجایی مواجه شدند و سؤال آنقدر برای سران این گروه مزدور صدام و غرب اثرگذار و دردناک بود که در کمتر از دو دهه، دستور بمبگذاری و شهادت او را صادر کردند.
شهید محمدعلی رجایی رئیسجمهور، ۲۴ مرداد ۱۳۶۰، با مرور یک روند تاریخی، به رازگشایی درباره این جریان نقابدار و اجارهای پرداخته بود:
«سازمان مجاهدین در زندان حرفشان این بود که درست است ما شعار مبارزه با امپریالیسم و ساواک میدهیم، ولی قبل از هر چیز باید با مسلمانانی که امام را به عنوان رهبر انقلاب قبول دارند، جنگید و از روی جنازه آنها رد شد. از زندان که بیرون آمدند، اولین کاری که سازمان کرد، یک پوستر چاپ کرد که یک طرفش آرم سازمان بود و یک طرفش عکس امام... اینها به فکر بودند هرچه زودتر نبرد با نیروهای مؤمن را شروع کنند...
آنها میخواستند آن روز جنگ را شروع کنند منتها خودشان میدانستند هیچ حیثیتی برای شروع این جنگ ندارند، میخواستند مرحوم طالقانی را سپر قرار دهند و پشت عَلَمی که ایشان به خیال آنها برمیافراشت، جنگ را شروع کنند که دیدند مرحوم طالقانی آن روز رفت خدمت امام حرفی زد که اگر بین مجاهدین یک نفر مسلمان واقعی وجود داشت که میخواست تفکر اسلامی بکند و آقای طالقانی را به عنوان یک روحانی انقلابی قبول داشت، باید همانجا تغییر موضع بدهد.
... واقعا یک مجاهد نیست بپرسد که دشمن خلق را تو چه کسی تشخیص دادی؟ آیا در این دو سال شد یک آمریکایی را بکشی و بگویید ما ضدآمریکایی هستیم؟ شد یک سرمایهدار صهیونیست را بکشی و بگویی انقلابی هستی؟ اما بهشتی را کشتی... امروز فرانسه و آمریکا مشتاقند انقلاب شکست بخورد. کاری هم با رجایی و بهشتی و خامنهای ندارند. آنها با انقلاب کار دارند... شما میتوانید بگویید این کشتنها، برای شما لازمتر از کشتن یک آمریکایی یا یک ساواکی
یا یک اسرائیلی است؟!».
جنگ در سوریه ارزشش را داشت؟ آیا از دستاوردها صیانت نشد؟
در پی پیشروی گروههای نیابتی تروریست و اشغال پایتخت سوریه، برخی شبهات به شکل گسترده از سوی محافل رسانهای غربگرا و پادوهای رسانهای جبهه غربی و عبری بازنشر میشود.
اینکه آیا هزینههای مادی و انسانی که ایران در سوریه در طول این سالها کرد، ارزشش را داشت؟ اصلاً ایران در سوریه چه میکرد؟ و اگر این حضور ارزشش را داشت، چرا ایران، از دستاوردهایش صیانت نکرد؟ برای پاسخ به این سؤالات، ابتدا باید منطق و حکمت متعالیه «مقاومت» را در دو بُعد «ایرانی» و «اسلامی» فهمید. حتی اگر کسی دریافت اسلامی نداشته باشد و نگرش صرفاً ایرانی و محدود به منافع ملی داشته باشد، باید به حقیقتی مهم پی برده باشد: مواجهنشدن بهنگام با تهدیدهای دشمن، مساوی است با این که به شکل کاملاً منفعلانه در خاک خود غافلگیر شوید و صد برابر هزینه بپردازید؛ تازه معلوم هم نیست که بتوانید او را عقب برانید یا نه. امیر مؤمنان(ع) در اینباره حکمتی را بیان فرمودهاند که مقبول استراتژیستهاست: «با دشمن بجنگید، پیش از آن که با شما بجنگند. وَاللهِ مَا غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ فِي عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا. به خدا سوگند با هیچ قومی در خانهاش نجنگیدند، مگر آن که او را خوار ساختند.» (خطبه ۲۷ نهجالبلاغه)
منطق مقاومت در منطقه ما، جعلی و مصنوعی نیست، بلکه از متن ملتها و در واکنش به واقعیتهای تلخ چند ده سال انفعال و خوشخیالی جوشیده است. برپایی رژیم اشغالگر در فلسطین و سپس دستدرازی آن به خاک همه همسایگان، دقیقاً به موازات دعوت به صلح و سازش در طول چند دهه انجام شد و به ملتها فهماند که بدون مقاومت، نمیتوانند از حیثیت و موجودیت خود پاسداری کنند.
ملت ما، پیشگام مقاومت است. این، یک انتخاب میان ذلت و عزت، و بنابراین، یک الزام بود. متجاوزان ارتش بعث، چه جنایاتی که در استانهای غربی و جنوبغرب مرتکب نشدند. وقتی آنها با پشتیبانی جند ده کشور غربی و عربی به خاک چند استان ما تجاوز کردند، نه ارتش بلکه بسیج مردم بود که خطمقدم مقاومت را شکل داد.
در چنان روزگار دشواری که همسایگان جنوبی ما در حال خیانت و کمک به صدام بودند، سوریه جزو معدود دولتهای عربی بود که کنار مقاومت ملت ایران ایستاد و پشتیبانی کرد و به همین علت هم، مغضوب آمریکا و اسرائیل شد. حکومت اسد- پدر و پسر- اگر به تهدید و تطمیعهای غرب و ارتجاع عرب تن میدادند، هیچ رسانه و سیاستمدار غربی یادش نمیافتاد که درباره دموکراسی و دیکتاتوری سخن بگوید. همچنان که نه درباره دیکتاتوری مطلق در عربستان و اردن و امارات و بحرین و قطر و مصر حرف میزنند و نه از جریان معارضه جانبداری میکنند.
نوبت دوم که آتش جنگ نیابتی غرب علیه ملت ایران و دیگر ملتهای مستقل برافروخته شد، به واسطه برکشیدن دولت داعش در عراق و سوریه بود. سرطان این تروریسم از یکسو به عمق سوریه کشیده شده بود و از جانب دیگر به مرزهای غربی ایران رسیده بود؛ چنان که علناً از حمله به عمق خاک ما سخن میگفتند.
تروریستهای تکفیری و اجارهای، اگر در عراق و سوریه مهار نمیشدند، جنایات بزرگتری را در عمق سرزمین ما مرتکب میشدند. نیاز مشترک سه کشور، موجب حضور مستشاری ایران شد. ما هنگامی توانستیم به مقاومت آنها کمک کنیم، که دولت و مردم هم پای کار بودند و برای امنیت خود جنگیدند. در اینجا، نیروهای مقاومت منطقهای و روسیه هم وارد شدند تا سر افعی داعش به سنگ کوبیده شد. این پیروزی بسیار بزرگ، یعنی تضمین هفت- هشت سال امنیت برای خودمان و منطقه و حتی فرامنطقه.
دشمنانی که روزی صدام را برای حمله به ایران ملعبه دست کردند، روزگاری دیگر به اشغال مستقیم دو همسایه شرقی و غربی ما پرداختند و رسماً ایران را تهدید کردند، و روز سوم، جنگ نیابتی داعش و دیگر گروههای تکفیری را ساختند، از حجم شکستهای راهبردی، لحظهای آرام و قرار نداشتهاند.
فکرش را بکنید: فقط هفتهزار میلیارد دلار هزینه آمریکا در دو جنگ افغانستان و عراق و «تقدیم عراق به ایران در سینی طلایی» به تعبیر سعود الفیصل وزیر خارجه مقبور عربستان؛ پس از آن سرمایهگذاری انبوه روی جنگ نیابتی و شکست در آن و بسیجشدن ظرفیتهای مقاومت منطقهای، از افغانستان و پاکستان تا یمن و عراق و سوریه و لبنان؛ و سپس، دریافت ضربات راهبردی، بعد از عملیات طوفانالاقصی و نمایش محدود وحدت میدانها از سوی جبهه مقاومت.
عملکرد یکایک دستگاههای خودمان در بحران اخیر سوریه را میتوان (و باید از موضع کارشناسی) نقد و بررسی کرد. اما زبان طعنه و تمسخر با زبان نقد دوتاست. ناراحتی از اتفاق مهم پیشآمده، سزاوار هر ایرانی مسلمان است که به امنیت منطقه و کشور خود میاندیشد؛ اما زبان طعنه و تمسخر، قطعاً خیرخواهانه نیست و اگر با توجه باشد، قطعاً همان زبان شماتت منافقانه در پسِ هر ناکامی جبهه خودی است.
طبعاً باید عملکرد دولت، دستگاههای اطلاعاتی، وزارت امور خارجه، نیروهای نظامی مسئول به ویژه سپاه پاسداران، و وزارتخانههای اقتصادی را در وقت دیگری بررسی کرد. در عین حال باید توجه داشت، اگر ما حداکثر ۱۰ تا ۲۰درصد امکان اثرگذاری بر تحولات سوریه را داشتیم و با این توانایی، حماسه بزرگ شکست آمریکا و اسرائیل را در جنگ نیابتی داعش رقم زدیم، ۸۰ تا ۹۰درصد دیگر تاثیرگذاری به نقش «دولت، ارتش و مردم سوریه، دولت روسیه، و دولتهای معارض (از آمریکا و اسرائیل و غرب تا ترکیه و ارتجاع عرب)» برمیگردد.
تشدید تحرکات گروههای تروریستی در شمال سوریه، از چند ماه قبل آشکار بود و این نکته هم که ماموریت داشته باشند برای نجات رژیم از نفس افتاده اسرائیل، میدان جنگ را عوض کنند، احتمال بالایی بهشمار میرفت. در عین حال، سرافکندگی بزرگی بود اگر وسط جنگ حزبالله و حماس با صهیونیستها، مرتکب خیانت میشدند. اما ائتلاف تحریرالشام بلافاصله پس از اعلام آتشبس، وارد معرکه شد و این در حالی بود که دولت اسد پس از قریب ۱۵ سال جنگ، تحمل ویرانی و چندپارچگی، غارت منابع اقتصادی و نفتیاش از سوی آمریکا و ترکیه، نارضایتی اقتصادی مردم، و ارسال پیامهای تهدید و تطمیع از سوی فرستادگان دولتهای عربی به دمشق، توان ادامه مقاومت را نداشت و به همین علت، در دام محاسبات غلط افتاد.
این نکته هم گفتنی است متأسفانه ارتش سوریه به اعتبار آموزههای سکولار حزب بعث، غالباً فاقد انگیزههای دینی یا ملی قوی برای جنگیدن بوده و این در حالی است که هم برخی سران ارتش و هم برخی مقامات دولتی، از طریق کارهای اطلاعاتی طولانیمدت، خلع روحیه شده یا با دشمن بسته بودند. در چنین شرایطی فارغ از شدت و ضعف عملکرد دستگاههای مسئول ما، دولت میزبان مقاومت، آمادگی روحی تداوم مسیر را نداشت و بنابراین ایران هم نمیتوانست جای میزبان هزینه بدهد. هرچند که به احتمال قریب به یقین، مردم سوریه، هزینههای تلختر و بزرگتری خواهند پرداخت.
بازخوانی و بازیابی و ارتقای عمومی منطق مقاومت، بالاترین نیاز امروز ما و منطقه است. ملتهای منطقه، حجم خباثت و شرارت آمریکا و رژیم صهیونیستی را به ویژه در طول دو دهه اخیر به چشم دیده است. همچنان که یقین کرده، آمریکا و غرب سر سوزنی قابل اعتماد نیستند. سیاستمداران و فعالان فلسطینی، شاخه زیتون را کنار اسلحه بالا آوردند تا سازش را جایگزین مقاومت کنند؛ اما در طول چند دهه، هر بار بخش بیشتری از سرزمینشان به اشغال درآمد و هر بار، عرصه تنگتر شد. ملت بیسرزمین و بدون حاکمیت بر سرنوشت خود، دیگر کجا میتوانست سکونت کند و چه اختیاری درباره آینده خود و فرزندانش میتوانست داشته باشد؟
رویداد سوریه، ناکامی بزرگی برای همه ملتهایی است که میخواهند در امنیت و استقلال زندگی کنند. اما نه اول ماجراست و نه پایان آن. پیروزی و ناکامی، ویژگی نبردهای بزرگ و دورانساز است. شبکه سیطرهجوی غرب، ضربات بزرگی را دریافت کرده که پنهان میکند و پیروزی مهمی را کسب کرده که برای شکستن جبهه مقاومت، بزرگنمایی میکند.
بازسازی و بازآرایی استحکامات مقاومت در منطقه بسیار مهم است؛ اما از آن مهمتر، همدلی و اجماع بر سر دو واقعیت است: اولاً راهبرد دشمن بر از هم گسیختن وحدت میدانها قرار گرفته و حال آن که خود به آن عمل میکند؛ و ثانیاً دعوت به مذاکره مستقل از ایران و «گشایشنمایی» تلههای تعبیه شده، صرفاً عملیات فریب است و باید از افتادن در این دام پرهیز کرد.
نگاهی به دیروزنامههای زنجیرهای
خوشحالی مشترک افراطیون مدعی اصلاحات و نتانیاهو با روی کارآمدن تروریستها در سوریه
گروه تکفیری-تروریستی «تحریر الشام» که باطناً «داعش» را نمایندگی میکند و در ظاهر چهرهای فریبنده به خود گرفته است؛ با پرهیز از ثبت و انتشار اعمال خشونتبار در فضای مجازی درصدد است تا کمترین واکنش را در افکار عمومی علیه خود بسیج کند.
با توجه به این حقه و نیرنگ پیش پا افتاده، افراطیون مدعی اصلاحات یا از سر جهل یا از سر سیاست نسبت به بروز و ظهور گروه تروریستی واکنش مقتضی را نشان نداده و بعضاً با این گروه همراهی کرده و رفتار آن را سپیدشویی میکنند.
عملکرد سپیدشویی اصلاحات از تکفیریها و سیاهنمایی از بشار اسد همسو و همگام با رژیم صهیونیستی و همپیمانان غربی آن است و پیش از این نیز مدعیان اصلاحات به دنبال تعریف و تنظیم نقطه مشترک با مخالفین نظام اسلامی بودند.
در همین راستا، روزنامه زنجیرهای اعتماد روز گذشته ذیل تیتر «تصمیم با مردم است» در مصاحبه با یکی از مدعیان اصلاحات و در پاسخ به اینکه «راهبرد ايران را ذيل چه نوع واكنشها و كنشگريهايي ميتوان قرار داد؟»، نوشت: «معتقدم تصميم دولت ايران براي عدم مداخله در دور جديد ناآراميهاي سوريه تصميم عاقلانهاي بود. به رغم اينكه برخي طيفهاي تندروي داخلي تلاش ميكردند، ايران يا گروههاي نزديك به ايران را درگير جنگ در سوريه كنند اما اينبار با يك تصميم منطقي در راستاي ايده تنشزدايي، ايران وارد جنگ و منازعه نشد. اما اين در حالي است كه گروههاي راديكال و تندرو سياست توهين و تحقير عليه دولت چهاردهم را در پيش گرفتهاند، اما اين گروهها ابتدا بايد پاسخگوي عملكرد و سياستهاي گذشته خود باشند، چرا كه اين گروهها، سوريه را به يك چاه ويل بدل كرده بودند كه منافع ملت ايران را ميبلعيد!».
این روزنامه در ادامه مصاحبه خود با این مدعی اصلاحات آورده است: «خاندان اسد هرگز در مواجهه با موضوع فلسطين، نگاه اصيلي نداشتند. بلكه بر حسب شرايط از اوضاع استفاده و بقاي خود را امتداد ميبخشيدند! در ادامه هم بشار اسد حمايت همه طرفها را از دست داده بود. اينكه برخي افراد و جريانات در داخل كشورمان، شكست دولت بشار اسد را شكست مقاومت معرفي ميكنند، ادامه همان هدف كهنه است كه همواره تحت عنوان سيبلسازي ايران اجرايي ميشد. برخي افراد براي اينكه همواره منافع آنها در تنش و تحريم است، ايران را سيبل همه حملات و تحولات قرار ميدهند».
با توجه به مسئله طرح شده باید گفت که جبهه مقاومت در مجموع یک تن محسوب شده و قابل انفکاک نیست و هرکشوری بنا بر توانمندی و موقعیت خود ایفای نقش میکند، لذا ترفند انفکاک و انشقاق در جبهه مقاومت با مقصود تضعیف این جبهه صورت میگیرد.
در ادامه این مصاحبه آمده است: «رفتار آينده ايران بستگي به رفتار متقابل جريانات حاكم در سوريه دارد. هرچند گروه تحريرالشام سعي كرد از حمله به سفارت ايران اعلام برائت كند، اما به هر حال هر دولتي كه در سوريه روي كار بيايد، مسئول منافع ايران، مسئول حفاظت از اماكن زيارتي و مقدسه در سوريه و همچنين مسئول قراردادهاي منعقد شده ميان ايران و سوريه است... مردم ايران معتقدند كه فرصت راديكالها و افراطيها در عرصه سياست خارجي ايران به پايان رسيده است و اين مطالبه را از دولت دارند كه اجازه ندهد دوباره ديدگاههاي افراطي سكان هدايت سياست خارجي كشور را به دست بگيرد. تندروها همه فرصتهاي خود را از دست دادهاند... بنده از جمله افرادي هستم كه آسيبهاي بسياري از مسئله سوريه محتمل شدم. نخستين فردي بودم كه از بشار اسد و نخست وزيرش پول ملت ايران را درخواست كردم اما در عين حال معتقدم ايرانيان نبايد تحولات سوريه را بدل به يك نقطه اختلافي در داخل كنند. واقع آن است كه دولت پزشكيان ميراثدار افراطيگري در حوزه سياست خارجي است و بيشترين آسيبهاي اين تندرويها به دولت پزشكيان وارد شده است».
ادعای پرهزینه بودن نفوذ ایران در منطقه، شگرد عملیات روانی آمریکا و صهیونیستهاست که پیش از این نیز مطرح میشد. باید در نظر داشت که هیچ کشوری در دنیا نیست که در پی نفوذ سیاسی در منطقه خود نباشد و برای آن هزینه نکند. اما در رابطه با ایران واقعیت این است که اگر در عراق و سوریه با تروریسم و حامیان آنها -که تهدید را برای دومین بار تا پشت مرزهای ما آورده بودند- نمیجنگیدیم، باید مجددا در سرزمین خود به دفاع میپرداختیم.
حداقل خسارت از وقوع چنین جنگی در حدود و ثغور سرزمین ایران مشابه خسارت ایران در جنگ تحمیلی یعنی یک هزار میلیارد دلار بود که با هوشمندی شهیدانی چون همدانی، سلیمانی و... این نقشه غربی با شکست مواجه شد. با توجه به این مسئله و با اتکا بر نظریه «هزینه – فایده» نیز عملکرد پیشین ایران در حمایت از سوریه و عراق، هنگام ظهور داعش کاملا منطقی و قابل توجیه است و هر ندای مخالفی که این هزینه و فایده را در نظر نگیرد، در راستای تحریفگری و جنگ روانی دشمن است.
پیوند مجدد نتانیاهو و افراطیون مدعی اصلاحات
در پی رخدادهای اخیر در سوریه، نخستوزیر رژیم صهیونیستی با حضور در منطقه مرزی سوریه و فلسطین اشغالی گفت: «حکومت اسد حلقه اصلی محور شرارت ایران بود و سقوط کرد.»
با توجه به این ادعا، سوریه همپیمان ایران و طبیعتاً بخشی از جبهه مقاومت است؛ بر همین اساس حمایت و پشتیبانی از آن واجب بود که متاسفانه به دلیل عدم همراهی و تحلیلهای سطحی و بعضاً واژگونه از معادلات منطقه که توسط افراطیون مدعی اصلاحات، این مهم محقق نشد.
به عنوان نمونه چندی پس از سقوط دمشق و همین فرد مدعی اصلاحات که روزنامه زنجیرهای اعتماد روز گذشته نسبت به مصاحبه با آن اقدام کرده بود، در صفحه شخصی خود در فضای مجازی نوشت: «ایرانیان خوشحال باشند، دیگر کسی حق ندارد دلارهای ملت را برای حفظ تارهای عنکبوت هزینه کند».
با توجه به مباحث پیشگفته، به نظر میرسد فصل مشترکی میان خوشحالی نتانیاهو و اظهارات افراطیون مدعی اصلاحات وجود دارد و آن فصل انفکاک (مُثله شدن) جبهه مقاومت است؛ از این رو سقوط دمشق و ظهور تروریستهای تکفیری در سوریه مایه مسرت و جشن میان برخی از افراد طیف موسوم به اصلاحات شده است.
به شهادت تاریخ این پیوند مجدد را نمیتوان صرفاً تلاقی یا یک «حادث تاریخی» تعریف و تحلیل کرد، چرا که پیش از این نیز در حوادثی از جمله اغتشاشات داخلی ردپا و طرح مشترک مدعیان اصلاحات و رژیم صهیونیستی مشهود و قابل ذکر است.