75 - جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر - فرد «آگـاه» از نظر سازمان سـیا ۱۴۰۳/۰۹/۲۷
جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر - 75
فرد «آگـاه» از نظر سازمان سـیا
۱۴۰۳/۰۹/۲۷
فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند
اکنون با گسترش کمیتهها و کمیتههای فرعی، هیئتهای مدیره و امنا، کمیته ملی برای اروپای آزاد به اعضای خود که افراد نامدار در بین آنها فراوان بودند افتخار میکرد. ارتباط متقابل، مهم و حیاتی بود و به اظهارات طنز پاول والِری (شاعر، نویسنده و فیلسوف فرانسوی) که گفته بود آرزوی اروپاییان است توسط کمیتهای متشکل از آمریکاییها مدیریت شوند، معنای جدیدی بخشید: لوسیوس کلِی که به عنوان کمیسر عالی در آلمان به نشریه دِرمونات چراغ سبز نشان داده بود، گاردنر کاولز رئیس گروه انتشارات کاولز و متولی بنیاد فارفیلد، اُوِتا کالبهابی، متولی موزه هنر مدرن که اجازه استفاده از چندین بنیاد خانوادگی به عنوان کانال و رابط را داد، فرانسیس اسپلمن مرد پرآوازه جنگ سرد، سی دی جکسون کهنهسرباز جنگ روانی و مدیر اجرائی تایم لایف، جان سی هیوز سفیر آمریکا در ناتو، جونکی فلایشمن، آرتور شلزینگر، سِسیل بیدِمیل (فیلمساز مهمهالیوود)، اسپایروس اسکوراس، داریل زانوک (تهیهکننده سینما و از صاحبان کمپانی فاکس قرن بیستم)، و دوایت دی آیزنهاور (رئیسجمهوری دوران پس از جنگ ایالات متحده). بازرگانان و وکلا، دیپلماتها و مدیران طرح مارشال، مدیران بخش تبلیغات و مالکان رسانه، کارگردانان سینما و روزنامهنگاران، اتحادیههای کارگری و عوامل سازمان سیا وجود داشتند- که البته بسیاری از آنها عامل سازمان سیا بودند.
این مردان همگی آگاه بودند. از نظر سازمان سیا، فرد «آگاه» باید «مردی از دنیای آنها میبود، او زبان، کلمات رمز، آداب و رسوم، و نمادهای شناسایی را میدانست. آگاه کسی بود که عضو باشگاه باشد. کسی که زبان بلد باشد. ایما و علامتهای رمزی را بفهمد. بلد باشد که چطور سررشته امور را به دست گیرد.
اما فرد ناآگاه از نظر سازمان سیا، مثل کسی بود که در هوای سرد بیرون بوده و از آنچه در اطرافش میگذرد بیاطلاع باشد، از اندیشههای نخبگانی که حلقه بسته محفل اطلاعاتی را هدایت میکردند بیخبر باشد».
دونالد جیمسون مأمور سیا از سهولت [!] مشارکت دادن هموطنان آمریکایی خود در عملیاتهای مخفی میگفت: «تقریباً هیچ کسی در این کشور نبود که در آن ایام به سراغش رفته باشم و بگویم من از سازمان سیا هستم و مایلم درباره فلان و فلان از شما سؤال بپرسم و او حداقل یک گفتوگو و استقبال محترمانه با من داشته باشد». مأموران سازمان سیا به ندرت مجبور بودند در بزنند- در
[همیشه به روی آنها] باز بود.
این هسته از کارگزاران «خصوصی» تنها دوازده ماه بعد از تشکیل آن، کمیته اروپای آزاد دالس (که به این نام شناخته شده بود) را از «حالت آزمایشی به یک برنامه گسترده و کاملاً تعریف شده، و عملیاتهایی با مقیاس بسیار اساسیتر» ارتقاء داد. این کاردستی خوشساخت، و بموقع، ابزاری در دست برای تحقق «پیروزی ایدهها» بود. تعداد کارکنان آن 413 نفر بود که از این تعداد 201 نفر آمریکایی بودند و بسیاری از آنها ریشه اروپایی داشتند، 212 نفر هم تبعیدیهای «متخصص» از اروپای شرقی بودند. فقط بودجه اولین سال آن 1703266 دلار بود. بودجه جداگانهای به مبلغ 10 میلیون دلار برای رادیو اروپای آزاد (امروز به رادیو فردا تبدیل شده)، که در سال 1950 در برلین تحت نظارت کمیته تأسیس شد، کنار گذاشته شد.
ظرف چند سال رادیو اروپای آزاد 29 ایستگاه به وجود آورد که به 16 زبان مختف برنامه پخش میکرد و از «هر ترفند سخنوری که دموستِنس1 یا سیسِرو2 در کتاب فیلیپیکس خود به آن آشنا بود، علیه هر فردی که از رژیم استالینی حمایت میکرد استفاده میکرد». این رادیو همچنین از مخبرین پشت پرده آهنین3 درخواست همکاری میکرد، برنامههای4 کمونیستی را رصد میکرد، هزینه سخنرانیها و نوشتههای ضدکمونیستی روشنفکران غربی را تأمین می نمود، پژوهشهای خود را در سطح بینالمللی در میان دانشمندان و روزنامهنگاران (از جمله افراد وابسته به کنگره آزادی فرهنگی) توزیع میکرد.
«جنگ صلیبی برای آزادی»5 بازوی جمعآوری کمکهای مالی [برای] کمیته اروپای آزاد بود، که بازیگر جوانی به اسم رونالد ریگان سخنگو و تبلیغکننده برجسته آن به شمار میرفت. (فردی که در دهه 1980 رئیسجمهوری ایالات متحده آمریکا گردید) وظیفه «جنگ صلیبی برای آزادی»، نوعی پولشویی به شمار میرفت برای تأمین مالی طرحی که توسط بیل کِیسی مدیر آینده سازمان سیا اداره میشد؛ طرحی با نام کمیته بینالمللی پناهندگان در نیویورک، که ظاهراً خروج نازیها از آلمان به ایالات متحده را هماهنگ میکرد و جایی از آنها انتظار میرفت، به دولت در مبارزه علیه کمونیسم کمک کنند.
دالِس با قرار دادن افسران سازمان سیا در جایگاههای کلیدی افسار کمیته را در دست گرفت. اگر مشکلی پیش میآمد که باید «خارج از کانال» حل میشد، دالس به سادگی جلسهای با مدیران کانال در باشگاه یا هتل نیویورک ترتیب میداد. اسناد فوق سری، مجموعهای از چنین جلساتی که توسط دالس در باشگاه نیکربوکر و درِک هتل برگزار شده است را تأیید میکند. (به عنوان مثال از اتاقهای درک هتل، که به همین منظور اجاره شده بود، تعداد بسیاری از کارزارهای جنگ سرد به راه افتاد) جلسات دیگری نیز در دفاتر آلن دالس یا فرانک ویزنر در مقرهای سازمان سیا برگزار میشد.
راوی کتاب هدیه هومبولت (اثر سال بلو) گفت: «ایالات متحده [مرکز] یک عملیات بزرگ بود، خیلی بزرگ... ». هنری کیسینجر با اشاره به فداکاری نخبگان آمریکایی در مدیریت این ماشین جنگی اظهار داشت: «ما تا ابد خود را مدیون آن نسل از آمریکاییها میدانیم که این مسئولیتها را با انرژی، تخیل و مهارت به عهده گرفتند. آنها با کمک به بازسازی اروپا، تشویق به اتحاد اروپا، شکل دادن به نهادهای همکاری اقتصادی و گسترش حفاظت از متحدین ما امکان آزادی را فرآهم ساختند. این انفجار خلاقیت یکی از لحظات باشکوه تاریخ آمریکا است».
هنری برک مأمور ویژه سازمان سیا و و فارغالتحصیل مدرسه گروتن آن را به گونهای دیگر بیان کرد: «اگر شما در جنگ واقعی هستید البته که باید سخت بجنگید- و طبقات بالا سختتر میجنگند. آنها [برعکس گروههای دیگر] چیزهای زیادی برای از دست دادن دارند». ویزنر و همکارانش با همان شور و نشاط و اعتماد به نفسی که به سمت نجات جهان از کمونیسم حرکت میکردند به سمت لذت بردن از مهمانیهای شبانه هم میرفتند. ویزنر عاشق رقص کرَب واک6 بود.آنگلِتون، مصرفکننده افسانهای [مشروب] مارتینی
(و گاه هرچیزی که دستش میرسیدَ) در مهمانیها با آهنگهای الویس پرسلی به سبک آزاد، میرقصید، با اشتیاق و اغلب به تنهائی قر میداد. موریس اولدفیلد رئیس اِمآی6، معروف به سی7 نیز عاشق رقص بود. ژانت بارنز به یاد میآورد: «موریس در رود آیلند8 به دیدار ما میآمد و شبها زیر درختان میرقصید». [هرچه ما بزرگتر میشویم،] «جهان عجیبتر و [الگوهای زندگی]9پیچیدهتر میشود»، [نوع مرگها و زندگیها متفاوتتر میشود، اما همه انسانها در یک نقطه اشتراک دارند، و آن گذر عمر است] «آنها عمری دارند که هر لحظه میسوزد.»10 شگفتآور به نظر میرسید، مردانی که اینقدر سخت مهمانی میگرفتند و تا خرخره عرق میخوردند و مست میکردند، صبح هم به کار خود مشغول میشدند. واسطهگران نظم نوین جهانی هر گونه سستی و تعلل در کار را کنار گذاشته بودند زیرا دستاوردهای بالقوه بسیار زیاد بود. روز بعد پشت میزهای خود برگشتند و خود را مشغول یافتن راههای جدیدی برای تضمین سرمایهگذاریها و افزایش داراییهایشان کردند. ویلیام کولبی مأمور اقدامات مخفی میگفت: «ما معمولاً سراغ آن دسته از آمریکاییهایی میرفتیم که رضایت میدادند پول را به حساب خود واریز کنند و سپس به طرق مختلف از آن استفاده کنند». «اگر شما به هر مؤسسه و شرکت آمریکایی میرفتید و میگفتید: آیا شما با رساندن این مبلغ [به فلان مقصد]، به کشورتان کمک میکنید؟ آنها به حالت نظامی دست خود را نزدیک سر رسانده و میگفتند «با کمال میل، خوشحال میشوم». در سراسر دنیا رساندن پول به سرمنزل غایی خود کار آسانی است. ممکن است یک پرداخت انبوهی در کار نباشد، اما پرداختهای کوچک مختلفی باشند که در مسیر درست حرکت میکنند [و به سرمنزل نهائی خود میرسند]. گاه کار خیلی عریانتر پیش میرفت تا جایی که من گاهی اوقات، بستههای پول محلی را در عقب ماشینم میگذاشتم و بیرون میزدم و پولها را به ماشین دیگری منتقل میکردم».
شرکتها و افرادی که موافقت کردند بدین شکل با سازمان همکاری کنند، با عنوان «کانالهای خاموش» شناخته میشدند. بعد از برقراری تماس، روند شکلگیری این کانالها میتوانست برعکس هم باشد.
لی ویلیامز مأمور عالی سیا به یاد میآورد: «اغلب اوقات گروههای خصوصی آمریکایی نزد ما میآمدند. ما همیشه نزد آنها نمیرفتیم. یک هدف مشترکی وجود داشت که به نظر میرسید هر گونه نگرانی درباره اخلاقی بودن کاری که انجام میدادیم را از بین میبرد».
در سال 1956، در پی انقلاب مجارستان، رئیس شرکت آب انگور ولش و رئیس و خزانهدار بنیاد کاپلَن (با دارایی 14 میلیون دلار) به آلن دالس نامه نوشت و آمادگی خود برای ارائه خدمات به آنها در نبرد علیه کمونیسم را اعلام داشت. او نوشت «آمادهام تا انرژی پایان ناپذیر خود را صرف استفاده از هر ایده و نبوغی که مرا در هدف عالی درهم شکستن توطئه کمونیسم یاری دهد بکنم، هیچ فرصتی را از دست نداده و روی هر موضوع عملی و شدنی تحقیق و کار خواهم کرد». دالس هم متعاقباً ترتیبی اتخاذ کرد تا یک «نماینده» از سازمان سیا با کاپلن قرار ملاقات بگذارد. بنیاد کاپلن به زودی به یک دارایی و گذرگاهی قابل اعتماد برای بودجههای مخفی تبدیل میشد که برای پیشبرد طرحهای سیا تزریق شده بود؛ طرحهایی مانند کنگره آزادی فرهنگی و موسسهای که توسط نورمن توماس، سوسیالیست کهنهکار و رئیس کمیته آزادی فرهنگی آمریکا اداره میشد.
استفاده از بنیادهای بشردوستانه بهترین راه برای انتقال مبالغ هنگفت به طرحهای سازمان سیا بود، بدون اینکه دریافتکنندگان از منشأ آن اطلاعی پیدا کنند. در اواسط دهه 1950 نفوذ سیا به بنیاد گسترده بود. اگرچه اطلاعاتی از این دوره در دسترس نیست، مشاور عمومی کمیته کنگره در سال 1952 که برای تحقیق در مورد بنیادهای آمریکا منصوب شده بود، نتیجه گرفت:
«یک میزان بیهمتایی از قدرت در دستان گروهی در همتنیده [و یکپارچه] که دائماً در حال اصلاح نواقص و بهبود خود بوده، متمرکز شده است. و این قدرت دائماً در حال افزایش است. برخلاف قدرت مدیریتی شرکت، سهامداران آن را کنترل نمیکنند؛ برخلاف قدرت دولت، افسار آن در دستان مردم نیست؛ برخلاف قدرت کلیساها، هیچ قاعده ارزشی مستحکمی، کنترلی بر آن ندارد». در سال 1976 کمیته منتخبی با هدف بررسی فعالیتهای اطلاعاتی ایالات متحده شکل گرفت. گزارشی درباره نفوذ سیا در بنیادهای مختلف در اواسط دهه 1960 اینگونه نوشته:
«طی سالهای 1963 تا 1966، تعداد 164 بنیاد در 700 [مورد] کمک مالی، بیش از 10000 دلاری پرداخت کرده بودند که از این 164 تعداد، حداقل 108 مورد به صورت جزئی یا کامل، در تأمین مالی سازمان سیا سهیم بودند. از این مهمتر، تقریباً نصف کمکهایی که این 164 بنیاد در حوزه فعالیتهای بینالمللی در دوره مشابه کردهاند به جیب سازمان سیا رفت [(یعنی آن 108 بنیاد حدود 5 هزار دلار به سازمان سیا کمک کردند)]. بنیادهایی مثل فورد، راکفلر و کارنگی که حسن نیتشان ثابت شده بود، بهترین و مطمئنترین مسیر برای سرپوش گذاشتن به پرداختها محسوب میشدند. یک پژوهش سازمان سیا در سال 1966 بیان میدارد:
این روش به ویژه برای سازمانهای مشارکتی11 که به صورت دموکراتیک اداره میشدند کارگر بود، سازمانهایی که باید به اعضا و سهامداران ناآگاه و نیز منتقدان متخاصم خود این اطمینان را میدادند که منابع درآمدی واقعی، معتبر و خصوصی دارند [و آن را در جای مناسب خرج میکنند]. مطمئناً این روش به سازمان سیا اجازه میداد به «گستره ظاهراً نامحدود برنامهها و عملیاتهای مخفی خود، که بر جوانان، اتحادیههای کارگری، دانشگاهها، مؤسسات انتشاراتی و سایر مؤسسات خصوصی تأثیر میگذاشت» پول تزریق کند.
بریدن توضیح میدهد: «یک شعبه پوششی در سازمان سیا وجود داشت که وظیفه آن فراهم آوردن پوشش بود، مثل بنیادهایی که ما برای عملیاتهایمان استفاده کردیم». «من توجهی به جزئیات نمیکردم. هماهنگیها با مرکز امور مالی بود و او با مأمور [شعبه]پوششی صحبت میکرد. این فقط یک ساز و کاری بود که شما استفاده میکردید. بنیاد فارفیلد یکی از آنها بود. من نام همه آنها را نمیدانم، نمیتوانم به یاد بیاورم. اما آن [شعبه] یک چهارراه نقل و انتقال پول بود. هیچ وقت خطر تمام شدن پول سازمان سیا وجود نداشت».
پولها راه خود را از این چهارراه به سمت بنیادهای هدف، که برخی به عنوان نوک پیکان مبارزات و برخی هم به عنوان کانال ارتباطی بودند، پیش میگرفتند. اکنون مشخص شده است که بیش از 170 بنیاد در «انتقال» پولهای سازمان سیا نقش داشتهاند و انتقال پولهای این سازمان را تسهیل میکردند؛ بنیادهایی چون: بنیاد هابلیتزِل (گذرگاه و واسط فارفیلد در رساندن پول به مقصد نهائی) بنیاد لیتاور (که به بنیاد فارفیلد پول تزریق میکرد)، صندوق منطقه میامی (بنیاد دیگری که در قالب «کمکرسانی» به فارفیلد پول اعطاء میکرد)، صندوق پرایس (صندوق ساختگی سازمان سیا)، بنیاد خیریه رَب (که پول سازمان سیا را از صندوق تقلبی پرایس دریافت میکرد، سپس آن را به فارفیلد انتقال میداد)، صندوق وِرنون (همچون فارفیلد، هیئتمدیره گوش به فرمان داشت، چون عروسکی در دستان سازمان سیا و در خط مقدم مبارزات بود)، و ویتنی تراست.
در هیئتمدیره آنها گلچین نخبگان سیاسی، مالی و اجتماعی آمریکا نشسته بودند. بیجهت نبود که این بنیادها خود را خصوصی اعلام میکردند. بعدها به شوخی گفته میشد اگر هر سازمان خیریه و یا فرهنگی آمریکایی، در ادبیات خویش واژگان «آزاد» یا «خصوصی» را به کار برد و این واژگان را به خود وصله کرد؛ حتماً جبهه دست نشانده آمریکاست. کنسرسیوم اکنون کار خود را آغاز کرده بود و انتظار داشت شبکه دوستان قدیمی، شبکه دفتر خدمات استراتژیک OSS و اتاقهای هیئتمدیره هم متقابلاَ دین خود را به او ادا کنند.
پانوشت:
1- دولتمردی برجسته و سخنوری توانا در آتن یونان باستان بود(384 تا 322 قبل از میلاد).
2- خطیب، سیاستمدار و فیلسوف معروف جمهوری روم بود(106 تا 43 پیش از میلاد).
3- پرده آهنین اصطلاح کنایهای ست که گویا شوروی با کشورهای غیرکمونیستی غربی دیواری حائل ایجاد کرده و مانع ارتباط خود و کشورهای اقماریاش با جهان آزاد میشود. وینستون چرچیل اولین شخصی بود که از این اصطلاح استفاده کرد.
4- منظور برنامههای تلویزیونی و رادیویی است.
5- Crusade for Freedom
6- Crab Walk راه رفتن خرچنگ
7- C
8- Rhode Island
9- سبک زندگی.
10- برگرفته از شعر تی اس الیوت. مطالبی هم که در بین کروشه آورده شده ترجمه و تفسیر قسمتهای حذف شده شعر است و مترجم چیزی از خود بدان اضافه نکرده.
11- membership organizations