105 -جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر - اینکانتر؛ دستپخت عجیب انگلیس و آمریکا ۱۴۰۳/۱۲/۱۹
جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر - 105
اینکانتر؛ دستپخت عجیب انگلیس و آمریکا
۱۴۰۳/۱۲/۱۹
فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند
ظاهرا فیدلر یک دفاع بیش از حد برای اسپندر بود1. مونتی وودهاوس به یاد میآورد که مبهوت شده بود، آن هنگامی که اسپندر «کم و بیش به حالت انفجار رسید و گفت دیگر در کار تبلیغاتی و پروپاگاندا شرکت نخواهم کرد. من فکر میکنم او دیدگاههای من و همه ما را، در مورد نحوه مواجهه روشنفکران با کمونیستها بیان کرده بود. فکر میکردم که با عقل جور در نمیآید که او بگوید دیگر [کم آوردهام] و ناامید شدهام». اسپندر اعتراف کرد که مقاله روزنبرگ هیچ کس را نرنجانده و از آن به عنوان یادداشتی که «به هیچ عنوان پروپاگاندا نبوده» دفاع کرد. اما عمیقا نگران بود که این مقاله به طور گسترده «به عنوان نوعی اسب تروا در اینکانتر در نظر گرفته شود».
این و موارد بیشتر، در نقدهای آنتونی هارتلی در اسپکتیتر اشاره شده بود، که ادعا میکرد «رگههایی از کبر فرهنگ رسمی» را در اولین شماره مجله کشف کرده است. او اظهار داشت «مایه تاسف خواهد بود اگر قرار باشد اینکانتر به نوبه خود به یک سلاح صرف در جنگ سرد تبدیل شود». منتقد و استاد برجسته کمبریج، گراهام هاف از اینکانتر به عنوان «دستپخت عجیب انگلیس و آمریکا» یاد کرد و بیان داشت مجله آنگونه که ادعا میکند آزاد نیست: «آن عاری از وسواس2 [در انتخاب مطالب] و مقاومت ذهنی [در برابر پذیرش حقایق] نیست». او اضافه کرد: آن مجله «در واقع یک برداشت بسیار عجیب از فرهنگ» دارد. او در طعنهای به حامیان مالی اینکانتر گفت: «دوست ندارم در مورد آن مفهوم از آزادی فرهنگی که نوشتن و یا چاپ قطعه (فیدلر) را ممکن میسازد، فکر کنم».
شیطنتآمیزترین مطلب، نوشته «آتیکوس» در ستون ساندی تایمز بود که از مجله به عنوان «پلیسریویو کشورهای تحت اشغال آمریکا» یاد کرده بود! ای.پی.جی تیلور در لیسنینگ به راحتی از کنار آشوب و جنجالی که مقاله روزنبرگ به پا کرده بود گذشت و نوشت: «در شماره فعلی هیچ مقالهای نبود که باعث شود خواننده [با خواندن آن]، مجله را بسوزاند و یا حتی آن را از روی غیظ داخل سطل آشغال پرت کند. هیچ یک از مقالات به دنبال براندازی سیاسی نیستند.... برای کودکان امن است و همه میتوانند آن را بخوانند. اکثر آنها توسط افراد پا به سن گذاشته، جاافتاده [و صاحب نظر] نوشته شدهاند».
مری مککارتی از هانا آرنت پرسید: «آیا شما اینکانتر را دیدهاید؟» «مطمئنا این بیخاصیتترین چیزی بوده که تاکنون وجود داشته است، مانند یک مجله دانشگاهی که توسط دانشجویانِ از مدتها پیش مرده و گندیده منتشر شده باشد».
اسپندرخصوصی به دوستانش گفت که همیشه مخالف انتشار یادداشت فیدلر بودم اما احساس کردم «نمیتوانم در شماره اول در همه چیز با کریستول مخالفت کنم». کریستول باید در کسوت جدید خودی نشان میداد و من به این نیاز او احترام میگذاشتم. اسپندر همچنین اطمینان داد قطعه فیدلر بهترین روشی است که «این اجازه را به خوانندگان بریتانیایی میدهد تا بدانند نوع خاصی از روشنفکری آمریکایی چقدر میتواند وحشتناک باشد». این منعکسکننده دیدگاه هارولد روزنبرگ بود که با ناامیدی از عدم عمق فیدلر، نوشت، این مقاله به چیزی جز تأیید این باور رایج که «همه در آمریکا روی یک بیلبورد زندگی میکنند» دست نیافته است.
این به رابطه دوستی بین دو ویراستار آسیب وارد کرد و شکاف بین آنها را بیشتر و بیشتر نمو.د. [ این دو مشترکا ویراستار مجله بودند]. در مارس ۱۹۵۴ اسپندر به جوسلسون نامه نوشت و شکایت کرد که کریستول هیچ وقت با هیچ یک از پیشنهادات او موافقت نکرده است.
و اگر «کریستول به جهل خود، در برخی موارد اعتراف نکند» اینکانتر در خطر از دست دادن موقعیتی خواهد بود که کسب کرده. اسپندر همچنین کریستول را متهم کرد مجله را طوری اداره میکند که گویی او، یعنی اسپندر، آنجا نبوده است (در واقع او بیشتر آن سال را آنجا نبود، چراکه به گفته ناتاشا اسپندر «جوسلسون و ناباکف او را وادار ساختند به نمایندگی از کنگره مسئولیت یک تور خارجی را به عهده بگیرد»): «الان دارم به شما مینویسم چراکه دهها بار به شما شفاها شکایت کردم اما کوچکترین تاثیری ندیدم»،
اسپندر به کریستول اندرز داد. «من باید مطمئن شوم که برنامههای بهبود مجله با صرف عدم تمایل شما به مشورت با بنده و یا هر کس دیگری با بنبست مواجه نخواهد شد». جوسلسون طرف اسپندر را گرفت و در نامههای متعدد مکررا کریستول را به خاطر نادیده گرفتن نصایح [اسپندر] تقبیح کرد و به او هشدار داد که دستی به سر و روی
مجله بکشد و «بهجای مطالب چرند و به درد نخوری که تاکنون به خوانندگان ارائه کردهایم (که فقط به وجهه مجله صدمه زدهاند) چیزی ارزشمند تحویل مخاطب دهیم».
در عرض دو سال از راهاندازی مجله، رابطه کریستول و اسپندر آن قدر جراحت یافت که دیگر قابل تعمیر نبود. اسپندر به جوسلسون گفت: «من کار با ایروینگ را غیرممکن میدانم چون هیچ مبنا و چهارچوبی برای همکاری وجود ندارد. بنابراین فکر میکنم ادامه کار با او کاملا برخلاف صداقت خواهد بود».
درحالی که جوسلسون برای حل این وضعیت تلاش و مبارزه کرد مشکل دیگر و جدیتری بهوجود آمد.
پانوشتها:
1- چنین به نظر میرسید دیوار ایرادات متن فیدلر برای اسپندر بسیار بزرگ بوده و کار توجیه را برای او بسیار سخت کرده بود. اما نه! این ظاهر ماجرا
بود.
2- یعنی انتخاب گزینشی مطالب.