به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 946
بازدید دیروز: 6,495
بازدید هفته: 25,589
بازدید ماه: 160,218
بازدید کل: 25,770,668
افراد آنلاین: 7
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
سه‌شنبه ، ۱۹ فروردین ۱٤۰٤
Tuesday , 8 April 2025
الثلاثاء ، ۱۰ شوّال ۱٤٤۶
فروردین 1404
جپچسدیش
1
8765432
1514131211109
22212019181716
29282726252423
3130
آخرین اخبار
108 - جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر - محاکمه به جرم نرمش در برابر کمونیسم ۱۴۰۴/۰۱/۱۵
جنگ سرد فرهنگی؛ سازمان سیا در عرصه فرهنگ و هنر - 108
محاکمه به جرم نرمش در برابر کمونیسم
۱۴۰۴/۰۱/۱۵

‫کتاب جنگ سرد فرهنگی: سیا در عرصه فرهنگ و هنر [چ1] -فروشگاه اینترنتی کتاب  گیسوم‬‎

فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند

گردن نهادن سازمان‌ها و هیئت‌های دولتی (در خارج) به مک‌کارتی همانا و لگدمال شدن هیثیت فرهنگی آمریکا هم همانا. 
میانگین تعداد عناوین ارسال شده به خارج از کشور توسط پارا در سال ۱۹۵۳ از ۱۱۹۹۱۳ [عنوان کتاب] به ۳۱۴ کاهش پیدا کرد. 
بسیاری از کتاب‌هایی که از خانه‌های کتاب جمع شده بودند در زمان نازی‌ها سوزانده شده بودند. 
«کوه جادو» توماس مان، آثار منتخب تام پین، نظریه نسبیت آلبرت انیشتین، نوشته‌های زیگموند فروید، «چرا سوسیالیست شدم» هلن کلر و «ده روزی که جهان را تکان داد» اثر جان رید، برای بار دوم خود را به دست آتش می‌سپردند. 
مقاله نافرمانی مدنی ثورو توسط ایالات متحده، در همان زمانی که توسط چین مائویست غیر قانونی اعلام شده بود، ممنوع شد.
 پاکسازی فرهنگی الهام گرفته از مک‌کارتی، که ظاهرا غیر قابل توقف بود، در ادعاهای آمریکا که منادی آزادی بیان است را تخته کرد.
توماس مان، برنده جایزه نوبل و ضد نازی مشهور، اکنون دریافت که شهروندی آمریکا برخلاف انتظارش او را در برابر انگیزه‌های توتالیتری که از آن فرار کرده بود ایمن نخواهد 
ساخت. 
او توسط گروه‌ها/مجریان مک‌کارتی به نرمش در برابر کمونیسم محکوم شد و توسط مجله پلین تاک برچسب «همقطار شماره یک کمونیسم در آمریکا» را خورد. 
او در آرزوی ترک آمریکا بود، و آن را یک کابوس تهویه‌دار نامید. 
[کابوس تهویه دار یا کابوس با تهویه هوا نام اولین کتاب هنری میلر است که تجربه زندگی یکساله خود در آمریکا را به رشته تحریر در آورده است. 
یعنی گرچه برخی امکانات به آمریکا وصله است اما زندگی در آمریکا کابوس و تجربه وحشتناکی بیش نیست.] 
دشیل هَمِت غنیمت دیگر کوهن و شین بود. 
او در سال ۱۹۵۱ به دلیل امتناع از افشای نام کمک‌کنندگان به صندوق وثیقه حقوق مدنی، که به منظور فراهم آوردن وثیقه برای کمونیست‌های در بند راه‌اندازی شده بود، بیست و دو هفته از حکم زندان شش ماهه خود را در زندان گذراند. 
او در سال ۱۹۵۳ برای شهادت در کمیته فرعی تحقیقات دائمی سنا1 [که ریاست آن را] مک‌کارتی [به عهده داشت] فراخوانده شد، جایی که او دوباره از ذکر نام [دوستان خود] خودداری کرد. 
این بار با استناد به متمم پنجم، کوهن و شین خواستار حذف او از همه خانه‌های کتاب وزارت خارجه می‌شدند. 
با حذف ماجراهای سام اسپید از رادیو توسط NBC، هَمِت از منبع اصلی درآمد خود محروم شد. 
او پس از جنگیدن برای آمریکا در دو جنگ جهانی، در سال 1961 در فقر درگذشت. با وجود تلاش‌های اف‌بی‌آی برای ممانعت از آن، او به درخواست خود در گورستان ملی آرلینگتون دفن شد.
بیشتر نویسندگان در قید حیاتی که که با دستور وزارت خارجه ممنوع الکار شده بودند نیز موضوع پرونده‌های حجیم - و اغلب مضحک- در «اف‌بی‌آی» جی. ادگارد هوور بودند. 
فعالیت‌ها و تحرکات رابرت شروود، آرچیبالد مک‌لیش، مالکوم کاولی 
(که در پرونده او، اسم مخبر اف‌بی‌آی به سیدنی هوک داده شده است)، جان کرو رانسوم، آلن تیت،‌هاوارد فاست، اف‌.اُ. مَتیسِن، لانگستون هیوز و البته همه آن موی دماغ‌‌های قدیمی از کنفرانس والدورف استوریا را تحت نظر قرار گرفتند. 
وقتی ارنست همینگوی به دوستانش شکایت کرد که او تحت نظر اف‌بی‌آی است، دوستانش فکر کردند که او ارتباطش را با واقعیت از دست داده است.2
پرونده او که در اواسط دهه ۱۹۸۰ در ۱۱۳ صفحه منتشر شد، موید سوءظن‌های همینگوِی بود: او برای بیش از بیست و پنج سال توسط مردان هوور تحت تعقیب، شنود و آزار قرار گرفته بود. 
همینگوی اندکی قبل از اینکه جان خود را بگیرد3 (او از افسردگی عمیقی رنج می‌برد) با نامی فرضی به کلینیکی در مینه‌سوتا مراجعه کرد. روانپزشک در کلینیک با اف‌بی‌آی تماس گرفت تا مطمئن شود هیچ مانعی برای پذیرش همینگوی به این روش وجود ندارد.
در پرونده ویلیام کارلوس ویلیامز شاعر اشاره می‌شود که سبک «اکسپرسیونیستی» این «استاد زبردست» ممکن است به عنوان یک رمز تعبیر شود. و این برای خلع مقام ویلیامز، که در سال ۱۹۵۲ به عنوان مشاور شعری کتابخانه کنگره منصوب شد، کافی بود. چرا که او در آزمون امنیتی مردود شد (این مقام تا سال ۱۹۵۶ خالی ماند). 
لوئیس آنترمایر شاعر در فهرست امنیتی اف‌بی‌آی قرار گرفت (اف‌بی‌آی او را در ردیف افراد خطرآفرین برای امنیت ملی طبقه‌بندی کرد). اندکی بعد، آنترمایر خود را در آپارتمانش حبس نمود و تقریبا یک و نیم سال در خانه ماند و بیرون نیامد، او گروگان یک «ترس طاقت فرسا و فلج‌کننده» شده بود.
 موری کمپتون معتقد بود که هووِر «عقل خود را از دست داده» و تصور می‌کرد «شب‌های او با این ترس سپری می‌شود که ممکن است در جایی کسی وجود داشته باشد که احترامی برای او قائل نباشد».
کابینه آیزنهاور که در ۱۰ جولای ۱۹۵۳ در مورد مشکل سانسور فرهنگی بحث می‌کرد به نتیجه ضعیفی رسید: «ما نمی‌توانیم کار تصفیه را بدون اینکه شبیه یک احمق یا یک نازی به نظر برسیم انجام دهیم.
اگر زمان کافی باشد و ارواح تندرو4 بیرون کشیده شوند، می‌توان بی‌سر و صدا این کار را کرد. قصد قطعی ما این است که کتاب‌های جدیدی انتخاب کنیم و به ارزیابی مطابقت آن‌ها با قانون بنشینیم». این به سختی می‌توانست آن پاسخ قوی مورد نیاز باشد5. 
نامه‌ها به پست‌های آمریکایی در سراسر اروپا سرازیر می‌شدند و از ممنوعیت کتاب انتقاد می‌کردند. بریتانیایی‌هایی که تصمیم گرفته بودند پس از جنگ، نسخه‌هایی از کتاب نبرد من6 [هیتلر] را در قفسه‌های کتابخانه‌های آلمان بگذارند «تا زمانی که به یک شوخی تبدیل شود»، دیدگاه مخالفی داشتند. 
بخشی از مشکل این بود که آیزنهاور، به جای اینکه با مک‌کارتی در افتد، فکر کرد که می‌تواند او را با جنگ صلیبی ضد کمونیستی خود (استراتژی که توسط وزیر امور خارجه او، جان فاستر دالس، تایید شده بود) تحت‌الشعاع قرار دهد. مک‌کارتی، با این وجود7، حتی در مورد آیزنهاور نیز تردید داشت. شایعاتی پخش می‌شد که تحت فرماندهی عالی آیک8 در اروپای پسا جنگ، نفوذ کمونیست‌ها به ادارات دولتی آمریکا -به ویژه در آلمان- گسترده بوده است. در کمال تعجب، این نیکلاس ناباکف بود که شعله این ادعا را برافروخت و اطلاعاتی را در مورد جدی بودن نفوذ، به برادران آلسوپ داد و ادعا کرد که ستون پنجم کمونیست عملاً فرماندهی آیزنهاور را در دست گرفته است.
صدای آمریکای وزارت خارجه نیز ایمن از حملات [مک‌کارتی] نبود. 
همزمان با حضور مک‌کارتی در نشست‌های تلویزیونی و خلق داستان‌های موهوم از نفوذ کمونیست‌ها در بخش خارجی تلویزیون آمریکا، کارمندانی که کمکی به تشکیل شبکه نفوذ کرده بودند، بدون معطلی اخراج شدند. 
در مارس ۱۹۵۳، یکی از تهیه کنندگان صدای آمریکا با برای ضبط «آهنگ هند» با کتابخانه موسیقی تماس می‌گیرد اما کتابدار به او می‌گوید نمی‌تواند درخواست او را اجابت کند، چراکه این اثر «متعلق به ریمسکی کورساکف است و قرار بر این شده که از هیچ یک از آثار متعلق به روس‌ها استفاده نکنیم». 
حملات مک‌کارتی به وزارت خارجه بی‌وقفه بود و به این اتهام ختم شد که دین اچسون - «این دیپلمات پرافاده با شلوار راه راهی و لهجه جعلی بریتیش»- «اهل نرمش و مدارا با کمونیست‌ها» است. 
این اتهام که اچسون، معمار دکترین ترومن، نسبت به کمونیست‌ها نرم است، کمی توخالی [و دور از واقعیت] بود. خود مک‌کارتی به احتمال زیاد آن را باور نمی‌کرد. این واقعیت که اچسون، سبیل‌های خود را واکس می‌زد و کت و شلوار خود را از خیابان سَویل رو9 می‌خرید یک اتهام واقعی بود. 
مک کارتی می‌خواست «ساخت آمریکا» باشد. صدای خشم او بر سر افرادی چون اچسون که [از نظر او] انگلیسی زده نشان می‌دادند، بلند بود. مک‌کارتیسم، جنبش -یا دورانی- بود که خشم مردمی را علیه نظام حاکم شعله‌ور کرد. 
در عوض، عوام فریبی مبتذل مک‌کارتی از ناحیه نخبگان حاکم یک توهین تلقی شد. او آیینه تفکر «مردم احمق هستند» اِی.اِل. روز10 در انگلستان بود. او فرهنگ عامه را مخوف می‌دانست و طرفداران نخبه سالاری که متوسط بودند و ذهنیت ساده و روستایی داشتند، را رنجیده خاطر کرد. 
ماندارین‌های سیاسی مانند برادران آلسوپ، جوزف و استوارت، به مک‌کارتی به چشم «یک پوپولیست تمام عیار نگاه می‌کردند که احساسات [عوام] را علیه نخبگان سیاست خارجی کشور برمی‌انگیزد.». 
آن‌ها همچنین حمله به وزارت خارجه را به مثابه حمله به فلسفه جهانی سازی می‌دانستند که از زمان پایان جنگ، سیاست خارجه آمریکا را هدایت می‌کرد. 
هیچ کس این را صریحا نمی‌گفت، اما برای برادران آلسوپ واضح به نظر می‌رسید که اگر مک‌کارتی موفق به سرنگونی انترناسیونال‌های وزارت خارجه شود، نتیجه کار، موج جدیدی از انزواطلبی [و قطع رابطه با سایر کشورها] خواهد بود».
لایمن کرکپاتریک، که در دوره مک‌کارتی به عنوان بازرس کل سازمان سیا خدمت می‌کرد، گفت: «تقریباً به هر لیبرالی در دولت فدرال با سوء‌ظن نگاه می‌شد». 
«همان جوی حاکم گردید که باید در جریان انقلاب فرانسه بوده باشد، زمانی که محکومیت‌ها و محاکمه‌ها به گیوتین ختم می‌شد.
 درحالی که در واشنگتن گیوتین وجود نداشت، شاید سرنوشت بدتری در نابودی شغل یک فرد و ویران ساختن زندگی او وجود داشت. 
مک‌کارتی که دائما به روحیه وزارت امور خارجه لطمه وارد کرده بود، نگاه خود را به سمت سازمان سیا معطوف کرد، این یک هدف بزرگ و بسیار مهم‌تر «به ویژه از نقطه نظر کسب شهرت بیشتر برای شخص او» بود.۱۱
پانوشت‌ها: 
1- در متون بالا کمیته فرعی تحقیقات را کمیته فرعی تحقیق و تفحص ترجمه کرده بودیم.
2- دیوانه شده است.
3- خودکشی کند.
4- شاید منظور از ارواح تندرو، مک‌کارتی باشد.
5- یعنی پاسخ قاطعی در برابر مک‌کارتی نبود و اقدام عملی در برابر او صورت نگرفت. آیزنهاور از مخالفت علنی با مک‌کارتی خودداری می‌کرد.
6- Mein Kampf کتاب نبرد من، نوشته آدولف هیتلر.
7- یعنی باوجود همراهی با مک‌کارتی و اتخاذ سیاست‌های ضد کمونیستی و پایش و غربال گسترده آثار کمونیستی.
8- آیزنهاور.
9- Savile Row: خیابانی در میفر در مرکز لندن. این خیابان عمدتاً به دلیل خیاطی سفارشی سنتی برای مردان، شناخته شده است.
10- A.L. Rowse
11- می‌توانست توجه‌ها را بیشتر به خود جلب کند و کسب محبوبیت کند.