تضاد دو نگاه در سازمان سیا درباره استفاده از روشنفکران
۱۴۰۴/۰۷/۲۲
فرانسیس استونر ساندرس
ترجمه حسین باکند
با خودداری مکدونالد از اعمال هرگونه تغییر، مقاله در نهایت حذف شد. این مقاله بارها پذیرفته و رد شده بود، دوباره پذیرفته و دوباره رد شده بود. استیون اسپندر کمی پیش از مرگش در یک مصاحبه گفت:
«از این موضوع عمیقاً متأسفم. این تنها مقالهای بود که در نشریه اینکانتر در نتیجه فشار بسیار شدید کنگره آزادی فرهنگی بر ما، منتشر نشد. واقعاً تنها مقاله همین بود. وقتی در مورد آن مشکل پیش آمد، فکر کردم یک مقاله سطحی1 است [که با بیعقلی نوشته شده] و احتمالاً با بازبینی، یا خواهان تغییرش میشدم و یا ردش میکردم. اما حالا که به گذشته نگاه میکنم، این تنها چیزی است که عمیقاً از آن پشیمانم. زیرا معتقدم حتی اگر به مقاله نگاه میکردم و به مذاقم خوش نمیآمد، باز هم باید [پای حق آزادی بیان] میایستادم و استعفا میدادم. باید میگفتم: ما این مقاله را منتشر میکنیم چون قبلاً آن را پذیرفتهایم. تنها دلیلِ رد مقاله، ضدآمریکایی خواندن آن بود.»
«اما فقط دفتر پاریس نبود که مداخله کرد. به گفته دایانا جوسلسون (که معتقد بود «کل مقاله بسیار یاسآور است [و افراد را نسبت به آمریکا دلزده میکند]»)، این [فقط] «یک نمونه از مداخله سازمان سیا در امور ویراستاری بود و مایکل خیلی سخت علیه آن جنگید، اما برنده نشد.» اصلاً آژانس چگونه به این مقاله دست یافت؟ اگر همانطور که دستاندرکاران مجله ادعا میکردند، انتشارات کنگره قبل از انتشار توسط آژانس بررسی نمیشدند، پس خبر مقاله مکدونالد چگونه به آنها رسید؟ جوسلسون نسخههای پیش از انتشار و حداقل فهرست مطالبِ اینکانتر را دریافت میکرد. اما آیا مسلماً به سود او نبود که این مقاله آتشین را [برای خوشرقصی و دریافت جایزه] به مافوقانش در واشنگتن منتقل کند؟ جوسلسون همواره ترجیح میداد مسائل را مستقل از آژانس حلوفصل نماید، وابستگی کنگره به آژانس روزبهروز بیشتر او را به خشم میآورد. با این حال، شکی نیست که «آمریکا! آمریکا!» در راهروهای واشنگتن دستبهدست میگشت. به احتمال زیاد، مقاله از طریق افسر عملیاتی سازمان سیا در کنگره (که در آن زمان لی ویلیامز بود) به آنجا رسیده بود.»
اگر تنها ایراد مقاله، آمریکاییستیزی مبتذل آن بود، چرا سازمان برای سرکوب آن، اعتبار مجله «اینکانتر» را- که «بزرگترین داراییاش» محسوب میشد- به خطر انداخت؟ قطعاً این فرصتی استثنایی بود تا «اینکانتر» بتواند «نیت خالص خود» را اثبات کند، و این دیدگاه را که: رویکرد مجله نسبت به شکستهای آمریکا غیرانتقادی است 2، تضعیف کند و «تراز صداها» را- که به گفته برخی منتقدان همواره نامتعادل بود- تعدیل کند؟ مهمتر آنکه، اگر مقاله آنقدر که همگان ادعا میکردند مضحک بود، چه آسیبی میتوانست به غیر از نویسندهاش به کسی وارد کند؟
برخلاف آنچه بعدها دایانا جاسلسون به یاد آورد، جوسلسون در واقع از همان ابتدا مخالف چاپ مقاله جنجالی بود. او آن را «وقیحترین نوشته ضدآمریکایی که تا به حال خواندهام» نامید و گفت چنین مقالهای «سزاوار چاپ در لیتِراتورنایا گازِتا (روزنامه ادبی شوروی) است». او میدانست که مکدونالد «احتمالاً جنجال به پا خواهد کرد و علناً به ما حمله میکند، اما من پذیرای پیامدهایش هستم». نقش او در تصمیمِ حذفِ مقاله کاملاً آشکار بود. چاپ آن مقاله میتوانست به حیثیت مجله اینکانتر در واشنگتن آسیب جدی بزند، و علاوه بر این، جوسلسون را چیزی جز یک خیانتکار [در میان مقامات سازمان سیا در واشنگتن] جلوه نمیداد. اعتبار شخصی او در معرض خطر بود.»
برای آن دسته از مأموران سرسخت عملیات مخفی که «واحد سازمانهای بینالمللی» را صرفاً نوعی «کار تشریفاتی و حاشیهای» میدانستند و به اصلِ همکاری با افراد یا سازمانهایی که ظاهراً «دوستان» یا «همفکران» آنها محسوب میشدند، با تمسخر مینگریستند، جنجالِ مربوط به مکدونالد سندی بر درستی دیدگاهشان بود3. ریچارد هلمز، معاون فرانک ویزنر (و رئیس آینده سازمان سیا)، در بیان این نگرش شکآلود به یک کمیته منتخب چنین گفت: «به مأمور مخفی چنین آموزش داده میشود که باور داشته باشد: واقعا نمیتوانید روی صداقتِ عامل/جاسوس خویش حساب باز کنید و انتظار داشته باشید که دقیقاً مطابق میل شما عمل کند یا گزارشهای دقیق ارائه دهد، مگر اینکه کاملاً بر جسم و جانش تسلط و اختیار داشته باشید». با این وصف، انتظارِ هرکس در سازمان سیا برای مهار کردن و به خدمت گرفتنِ مکدونالد، آن بتشکن/تابوشکن معروف، نابخردی و حماقتی محض به نظر میرسید.
پانوشتها:
1- foolish
2- اجازه انتشار مطلب انتقادی در مورد آمریکا را نمیدهد. اصلاً به شکستهای آمریکا نمیپردازد، و چشمان خود را به روی نقاط ضعف آمریکا بسته است.
3- تضاد بین دو دیدگاه در CIA درباره «استفاده از روشنفکران» را بیان میکند: ۱. دیدگاه سنتی مأموران مخفی: معتقد بودند همکاری با روشنفکرانِ بهظاهر همفکر (مثل نویسندگان مجله اینکانتر) بیفایده و خطرناک است. این افراد (مثل هلمز) باور داشتند که فقط با «مالکیت کامل» (اختیار تام بر بدن و جان) میتوان به عامل/خبرچین اعتماد کرد. ۲. دیدگاه اصلاحطلبان: سازمانهایی چون واحد سازمانهای بینالمللی ایجاد میکردند و از طریق آن از مجلات فکری (مثل اینکانتر)، حمایت پنهان میکردند تا جریانهای فرهنگی ضدکمونیست را هدایت کنند. اما جنجال مقاله مکدونالد (نویسنده ضدآمریکایی) نشان داد که استفاده از روشنفکران مستقل غیرممکن است و این استراتژی شکست خورده است!