به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 6,892
بازدید دیروز: 14,918
بازدید هفته: 66,490
بازدید ماه: 206,749
بازدید کل: 27,832,887
افراد آنلاین: 98
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
چهارشنبه ، ۲۱ آبان ۱٤۰٤
Wednesday , 12 November 2025
الأربعاء ، ۲۱ جمادى الأول ۱٤٤۷
آبان 1404
جپچسدیش
21
9876543
16151413121110
23222120191817
30292827262524
آخرین اخبار
14 - صد و هشتمین سالگرد اعلامیه بالفور: کاغذی که هنوز باعث کشتار و خون می‌شود ۱۴۰۴/۰۸/۱۴
صد و هشتمین سالگرد اعلامیه بالفور: 
 کاغذی که هنوز باعث کشتار و خون می‌شود
  ۱۴۰۴/۰۸/۱۴

‫اعلامیه بالفور؛ خنجر 108 ساله لندن بر پیکره ملت فلسطین - تسنیم‬‎‫اعلامیه بالفور» سند تضمین تاریخی شکل گیری رژیم اشغالگر قدس است - خبرگزاری  مهر | اخبار ایران و جهان | Mehr News Agency‬‎

امین الاسلام تهرانی

در حالی که جهان هنوز با تنش‌های فزاینده و پیچیده در غرب آسیا دست و پنجه نرم می‌کند و هر روز خبرهای جدیدی از درگیری‌های نظامی، مذاکرات دیپلماتیک ناکام و بحران‌های انسانی به گوش می‌رسد، امروز دقیقاً صد و هشتمین سالگرد صدور «اعلامیه بالفور» است، سندی کوتاه اما سرنوشت‌ساز و تعیین‌کننده که در ۱۱ آبان ۱۲۹۶ (۲ نوامبر ۱۹۱۷)، وزیر خارجه انگلیس، «آرتور بالفور»، آن را به صورت نامه‌ای رسمی و محرمانه به «لرد والتر روتشیلد»، یکی از رهبران برجسته و تأثیرگذار جامعه یهودیان انگلیس، ارسال کرد. این اعلامیه، که در ۱۸ آبان همان سال (۹ نوامبر ۱۹۱۷) در مطبوعات و رسانه‌های عمومی منتشر شد، حمایت صریح و رسمی دولت انگلیس از «ایجاد خانه ملی برای مردم یهودی» در فلسطین را اعلام می‌کرد، وعده‌ای که نه تنها مسیر تشکیل رژیم آپارتاید اسرائیل را هموار و تسهیل کرد، بلکه بذر بسیاری از درگیری‌های سیاسی، نظامی و ایدئولوژیک امروز در منطقه را کاشت و همچنان اثرات آن در هر بحران تازه‌ای قابل مشاهده است. این سند، که در ظاهر ساده و دیپلماتیک به نظر می‌رسید، در واقع نقطه عطفی در تاریخ استعمار مدرن بود و نشان‌دهنده چگونگی استفاده قدرت‌های بزرگ از قول‌های مبهم برای پیشبرد منافع ژئوپلیتیک خود بود. در این گزارش مفصل، به بررسی دقیق زمینه‌های تاریخی، محتوای دقیق اعلامیه، واکنش‌های فوری و متنوع، و تأثیرات بلندمدت و چندلایه آن می‌پردازیم، روایتی جامع که نشان می‌دهد چگونه یک قول کاغذی و دیپلماتیک می‌تواند سرنوشت میلیون‌ها نفر را برای نسل‌ها تغییر دهد و الگویی برای درگیری‌های آینده شود. این تحلیل نه تنها بر اساس اسناد آرشیوی معتبر، بلکه با نگاهی به تحولات معاصر تدوین شده تا ارتباط مستقیم آن با مسائل روز روشن شود.
این اعلامیه در دل یکی از خونین‌ترین جنگ‌های تاریخ بشر صادر شد و نشان‌دهنده استراتژی‌های پیچیده انگلیس برای حفظ امپراتوری خود بود. در آن زمان، جهان درگیر جنگ جهانی اول بود و انگلیس به دنبال هر اهرمی برای پیروزی بود، حتی اگر به قیمت ایجاد تنش‌های قومی و مذهبی در سرزمین‌های دورافتاده باشد. این سند، که امروز به عنوان یکی از اسناد اساسی تاریخ غرب آسیا شناخته می‌شود، نه تنها یهودیان را امیدوار کرد، بلکه اعراب را به خشم آورد و زمینه‌ساز دهه‌ها مبارزه شد. در ادامه، با جزئیات بیشتری به لایه‌های پنهان این رویداد می‌پردازیم تا درک کنیم چرا این اعلامیه همچنان موضوع بحث‌های داغ سیاسی و آکادمیک است.
جنگ، استعمار و جنبشِ شومِ صهیونیسم
جنگ جهانی اول (۱۲۹۳-۱۲۹۷ شمسی/ ۱۹۱۴-۱۹۱۸ میلادی) کل قاره اروپا را در آتش و خون فرو برده بود و انگلیس، به عنوان یکی از قدرت‌های اصلی متفقین، به شدت به دنبال تضعیف امپراتوری عثمانی - که متحد آلمان بود- می‌گشت تا کنترل مسیرهای حیاتی تجاری و نظامی خود را حفظ کند. فلسطین، که بخشی از سرزمین‌های وسیع عثمانی به شمار می‌رفت، با جمعیتی عمدتاً عرب (حدود ۹۰ درصد از ساکنان تا سال ۱۲۹۳ شمسی/ ۱۹۱۴ میلادی) و اقلیت یهودی بسیار کوچک (حدود ۳ تا ۷ درصد)، از نظر استراتژیک فوق‌العاده حیاتی بود: کنترل این منطقه به معنای حفاظت مستقیم از کانال سوئز، که شریان حیاتی ارتباط انگلیس با مستعمرات هند و شرق بود، و همچنین مسیرهای دریایی به هند و سایر مستعمرات ارزشمند به حساب می‌آمد. در این میان، جنبش صهیونیسم، که از اواخر قرن نوزدهم میلادی و در پاسخ به (و بهتر است بنویسیم به بهانه!) موج‌های شدید یهودستیزی در اروپا، به ویژه در روسیه و اروپای شرقی، شکل گرفته و رشد کرده بود، نقش اساسی و تعیین‌کننده‌ای ایفا کرد. «تئودور هرتسل»، بنیانگذار مدرن صهیونیسم سیاسی، در کنگره صهیونیستی سال ۱۲۷۶ شمسی (۱۸۹۷ میلادی) در بازل سوئیس، خواستار ایجاد خانه‌ای امن و مستقل برای یهودیان در فلسطین شده بود و این ایده را به عنوان راه‌ حلی برای «مسئله یهود» در اروپا ترویج می‌داد. رهبران صهیونیست انگلیس مانند «چایم وایزمن» (که بعدها اولین رئیس‌ رژیم آپارتاید اسرائیل شد) با لابی‌گری گسترده و هوشمندانه در کابینه انگلیس، از جمله با «دیوید لوید جورج»، نخست‌وزیر وقت، و بالفور، حمایت‌های لازم را جلب کردند. وایزمن حتی با اختراع روشی نو برای تولید استون - ماده‌ای مهم و ضروری برای ساخت مهمات جنگی- به تلاش‌های جنگی انگلیس کمک کرد، که این امر اهرمی قدرتمند برای مذاکرات دیپلماتیک و فشار بر سیاستمداران انگلیسی شد و نشان‌دهنده ترکیب علم، سیاست و ایدئولوژی در آن دوران بود، که البته ثمره نکبت‌باری داشت.
اما این وعده دیپلماتیک در تضاد آشکار با قول‌های قبلی و متعدد انگلیس به طرف‌های دیگر بود، که این تضادها بعدها به عنوان یکی از نقاط ضعف اصلی سیاست خارجی انگلیس شناخته شد. در مکاتبات «حسین-مک‌ماهون» (۱۲۹۴-۱۲۹۵ شمسی / ۱۹۱۵-۱۹۱۶ میلادی)، «هنری مک‌ماهون»، کمیسر عالی انگلیس در مصر، به «شریف حسین بن‌علی»، رهبر اعراب حجاز و جد خاندان‌ هاشمی، وعده استقلال کامل اعراب در سرزمین‌های وسیعی از شامات تا حجاز را در برابر شورش علیه عثمانیان داد، وعده‌ای که اعراب را به خیزش بزرگ عرب ترغیب کرد. همزمان، توافق مخفی «سایکس-پیکو» (۱۲۹۵ شمسی / ۱۹۱۶ میلادی) که بین انگلیس، فرانسه و روسیه امضا شد، سرزمین‌های عثمانی را بین این قدرت‌ها تقسیم می‌کرد و فلسطین را به عنوان منطقه‌ای بین‌المللی و تحت نظارت مشترک پیشنهاد می‌داد، بدون توجه به آرزوها و خواست‌های محلی. 
اعلامیه بالفور، که در ۹ آبان ۱۲۹۶ (۳۱ اکتبر ۱۹۱۷) - درست پس از پیروزی متفقین در نبرد بئرشبع که نقطه عطفی در جبهه فلسطین بود- توسط کابینه جنگی انگلیس تصویب شد، این تضادها را عمیق‌تر و پیچیده‌تر کرد و نشان‌دهنده سیاست دوگانه و البته کاملاً فریبکارانه انگلیس بود. هدف اصلی از صدور این اعلامیه چه بود؟ جلب حمایت گسترده یهودیان در آمریکا و روسیه (که انقلاب بلشویکی در همان سال ۱۲۹۶ شمسی / ۱۹۱۷ میلادی رخ داده بود و روسیه را از جنگ خارج کرد) برای ادامه جنگ، و همچنین پیشدستی بر فرانسه در کنترل استراتژیک فلسطین و جلوگیری از نفوذ رقبا. این زمینه‌ها نشان می‌دهد که اعلامیه بالفور نه یک تصمیم ایدئولوژیک خالص، بلکه بخشی از یک استراتژی جنگی پیچیده بود که منافع امپراتوری انگلیس را در اولویت قرار می‌داد. افزون بر این، باید به نقش رسانه‌ها و پروپاگاندا در آن دوران اشاره کرد. انگلیس از روزنامه‌ها و نشریات برای ترویج ایده منحوسِ صهیونیسم استفاده می‌کرد تا افکار عمومی را شکل دهد، در حالی که اعراب فاقد چنین ابزارهایی بودند و در واقع آن زمان چندان هم متوجه مسئله نبودند. این عدم تعادل اطلاعاتی یکی از دلایلی بود که اعلامیه بالفور بدون مقاومت فوری گسترده‌ای تصویب شد. همچنین، تأثیر مهاجرت یهودیان از اروپا به فلسطین پیش از جنگ -که عمدتاً به دلیل پوگرُم‌های روسیه بود- زمینه اجتماعی لازم را برای پذیرش این ایده منحوس در میان سیاستمداران انگلیسی فراهم کرد، هرچند این مهاجرت هنوز در مقیاس کوچک بود.
وعده‌ای مبهم با لایه‌های پنهان
متن اعلامیه بالفور، که تنها ۶۷ کلمه دارد و به صورت نامه‌ای رسمی نوشته شده، به این صورت بود: «دولت اعلیحضرت [بریتانیا] با علاقه به ایجاد خانه ملی برای مردم یهودی در فلسطین می‌نگرد و از تمام تلاش خود برای تسهیل دستیابی به این هدف استفاده خواهد کرد، با این درک روشن که هیچ کاری انجام نشود که حقوق مدنی و مذهبی جوامع غیر یهودی موجود در فلسطین را خدشه‌دار کند [کذا!]، یا حقوق و وضعیت سیاسی یهودیان در هر کشور دیگری را تحت تأثیر قرار دهد.» این متن، که با مشورت مستقیم و گسترده صهیونیست‌ها و بدون حضور حتی یک نماینده از فلسطینیان محلی تدوین و نهائی شد، عمداً مبهم و چندپهلو طراحی شده بود تا انعطاف‌پذیری دیپلماتیک حفظ شود. اصطلاح «خانه ملی» (National home) به هیچ وجه به معنای «دولت» (State) کامل و مستقل نبود و هیچ محدوده جغرافیایی مشخصی برای آن تعریف نکرد، که این ابهام بعدها به تفسیرهای متنوع و متضاد منجر شد. حفاظت از «حقوق مدنی و مذهبیِ» اعراب (که به عنوان غیر یهودیان توصیف شدند) قول داده شد، اما حقوق سیاسی، خودمختاری و حاکمیت ملی آن‌ها به طور کامل نادیده گرفته شد- نقصی اساسی که بعدها به عنوان «گناه اصلی» و ریشه‌ای سیاست استعماری انگلیس شناخته شد و زمینه‌ساز اعتراض‌های گسترده گردید. بالفور خود در سال ۱۲۹۸ شمسی (۱۹۱۹ میلادی) در یادداشتی اعتراف کرد که اصل خودمختاری ملی که برای سایر ملت‌های تحت استعمار اعمال می‌شد، برای فلسطینیان (که اکثریت مطلق بودند) اعمال نمی‌شود، زیرا به نظر او «آن‌ها یک ملت بالغ و مستقل نیستند»، اظهارنظری که نشان‌دهنده نژادپرستی پنهان در سیاست‌های استعماری بود. جالب است که صهیونیست‌های پراکنده در سراسر جهان یک «ملت بالغ و مستقل» محسوب می‌شدند، اما فلسطینیان نه!
این ابهامِ زبانی نه تصادفی، بلکه استراتژیک بود: انگلیس می‌خواست حمایت صهیونیست‌ها را جلب کند بدون این‌که تعهدات حقوقی سفت و سختی بپذیرد که بعدها مانع مانورهای دیپلماتیک شود. برای مثال، عبارت «در فلسطین» می‌توانست به معنای کل سرزمین یا بخشی از آن تفسیر شود، و این انعطاف‌پذیری به انگلیس اجازه داد تا در سال‌های قیمومت، سیاست‌های متغیری اعمال کند. همچنین، عدم اشاره به «حقوق سیاسی» اعراب، که بیش از ۹۰ درصد جمعیت بودند، نشان‌دهنده اولویت‌دهی به منافع یهودیان مهاجر بر ساکنان بومی بود، اولویتی که ریشه در ایدئولوژی استعماری داشت.
افزون بر این، فرآیند تدوین اعلامیه شامل جلسات متعدد کابینه انگلیس بود که در آن مخالفانی مانند «ادوین مونتاگو»، وزیر یهودی‌تبار هند، هشدار دادند که این سند می‌تواند یهودستیزی را در انگلیس افزایش دهد و حقوق یهودیان در کشورهای دیگر را تهدید کند. با این حال، فشار وایزمن و لوید جورج غالب شد. این لایه‌های پنهان نشان می‌دهد که اعلامیه نه یک سند بیطرف، بلکه نتیجه کشمکش‌های داخلی و خارجی بود و یک سمت و سویی کاملاً مشخص داشت که تبعات آن تاکنون پایان نیافته است.
جشن و خشم
صدور اعلامیه بالفور موجی از واکنش‌های دوگانه، شدید و متنوع ایجاد کرد که جهان را به دو اردوگاه تقسیم نمود. از یک ‌سو، صهیونیست‌ها آن را به عنوان «لحظه تاریخی» و نقطه عطفی در مبارزه‌شان جشن گرفتند: در لندن و نیویورک تجمعات شادمانه و گسترده‌ای برگزار شد، عضویت در سازمان‌های صهیونیستی آمریکا از حدود ۷۵۰۰ نفر در سال ۱۲۹۳ شمسی (۱۹۱۴ میلادی) به بیش از ۱۴۹۰۰۰ نفر در سال ۱۲۹۸ شمسی (۱۹۱۹ میلادی) رسید، و «روز بالفور» تا پایان جنگ جهانی دوم در فلسطین به عنوان عید ملی گرامی داشته می‌شد و مراسم‌های عمومی برگزار می‌گردید. رهبرانی مانند وایزمن و «ناحوم سوکولوف» آن را «پیروزی دیپلماتیک بی‌نظیر» خواندند و انگلیس از این اعلامیه برای پروپاگاندای جنگی گسترده علیه عثمانی استفاده کرد، درست پیش از تسلط تاریخی بر بیت‌المقدس در آذر ۱۲۹۶ (دسامبر ۱۹۱۷) که نمادی از پیروزی متفقین شد. این جشن‌ها نه تنها در جوامع یهودی، بلکه در رسانه‌های انگلیسی‌زبان نیز بازتاب وسیعی داشت و به افزایش کمک‌های مالی به جنبش صهیونیستی منجر شد.
اما برای اعراب و البته تمام آنان که «امپریالیسم» را در هیچ شکل و رنگی تحمل نمی‌کنند، این اعلامیه خیانت آشکار و غیرقابل بخشش بود که اعتماد به انگلیس را برای همیشه زیر سؤال برد، البته لازم نبود تا به این نقطه برسد که قابل اعتماد نبودن انگلیس درک شود! شریف حسین آن را به شدت رد کرد و از تصویب هرگونه معاهدات مرتبط با فلسطین که حقوق اعراب را نادیده بگیرد، خودداری ورزید و این موضع را در مکاتبات رسمی اعلام نمود. در فلسطین، انجمن مسلمانان-مسیحیان جفا در آبان ۱۲۹۷ (نوامبر ۱۹۱۸) اعتراض‌نامه‌ای گسترده با امضای هزاران نفر تنظیم کرد و هشدار داد که یهودیان فلسطین را به طور کامل اشغال خواهند کرد و حقوق بومیان را پایمال می‌نمایند. گزارش کمیسیون پالین (۱۲۹۹ شمسی / ۱۹۲۰ میلادی) که توسط انگلیس برای بررسی ناآرامی‌ها تشکیل شد، نیز اذعان کرد که اعلامیه باعث حیرت عمیق، احساس سرکوب و خشم گسترده در میان مسلمانان و مسیحیان فلسطین شده و به اتهام تهاجم صهیونیستی سازمان‌یافته دامن زده است، که این گزارش خود سندی از اعتراف داخلی انگلیس به عواقب تصمیمش بود. قدرت‌های مرکزی مانند عثمانی و آلمان آن را «شوخی تلخ و بی‌معنی» خواندند و در پروپاگاندای خود از آن برای تضعیف انگلیس استفاده کردند، اما واتیکان موضع سنتی خود را علیه صهیونیسم تشدید کرد، موضعی که تا دهه ۱۳۶۹ شمسی (۱۹۹۰ میلادی) ادامه یافت و روابط کلیسا با اسرائیل را تحت تأثیر قرار داد.
در آمریکا نیز - که در آن زمان به عنوان قدرت نوظهور اقتصادی و سیاسی جهان شناخته می‌شد و جامعه یهودیان آن بیش از دو میلیون نفر تخمین زده می‌شد- یهودیان غیرصهیونیست، به ویژه اعضای برجسته انجمن‌های اصلاح‌طلب یهودی مانند «اتحادیه عبادتگاه‌های آمریکایی عبری» و چهره‌های سرشناسی چون «رابی ایزاک مایر وایز» و «جودا مگنس»، به شدت علیه اعلامیه بالفور اعتراض کردند و آن را نه تنها تهدیدی برای وفاداری دوگانه یهودیان آمریکایی به کشورشان دانستند، بلکه آن را عاملی برای تشدید یهودستیزی در جامعه آمریکا و اروپا برشمردند. این گروه‌ها در بیانیه‌های رسمی و نامه‌های سرگشاده به کنگره آمریکا و روزنامه‌هایی مانند «نیویورک تایمز» هشدار دادند که تأکید بر «خانه ملی یهودی» در فلسطین، هویت یهودیان به عنوان شهروندان وفادار آمریکا را زیر سؤال می‌برد و می‌تواند به اتهامات قدیمی وفاداری به اسرائیل به جای آمریکا دامن بزند- اتهامی که بعدها در دوران مک‌کارتیسم و حتی در دهه‌های اخیر نیز تکرار شد. برای مثال، در جلسه‌ای در ۱۵ آبان ۱۲۹۶ (۶ نوامبر ۱۹۱۷) در نیویورک، بیش از ۳۰۰ رابی اصلاح‌طلب قطعنامه‌ای تصویب کردند که اعلامیه بالفور را «غیرضروری و خطرناک» خواند و تأکید کرد که یهودیان آمریکا نیازی به سرزمین جداگانه ندارند و آینده‌شان در دموکراسی آمریکایی تضمین شده است. این اعتراضات، که با امضای بیش از ۲۰ هزار نفر همراه بود، نشان‌دهنده شکاف عمیق در جامعه یهودی آمریکا بود: از یک ‌سو صهیونیست‌های مشتاق مانند «لوییس برندیس»، قاضی دیوان عالی آمریکا، از اعلامیه حمایت کردند، و از سوی دیگر، اکثریت اصلاح‌طلبان آن را رد نمودند. اسناد آرشیو کنگره آمریکا نشان می‌دهد که این اعتراضات حتی به کاخ سفید رسید و «وودرو ویلسون»، رئیس‌جمهور آمریکا، در ملاقات با برندیس در پاییز ۱۲۹۶ شمسی (۱۹۱۷ میلادی) با احتیاط از اعلامیه حمایت کرد، اما تحت فشار داخلی، موضع رسمی آمریکا را تا سال ۱۳۰۱ شمسی (۱۹۲۲ میلادی) مبهم نگه داشت.
همچنین در روسیه، که در آن زمان بیش از ۵ میلیون یهودی -بزرگ‌ترین جامعه یهودی جهان- زندگی می‌کردند، انقلاب بلشویکی در آبان ۱۲۹۶ شمسی (نوامبر ۱۹۱۷ میلادی)، دقیقاً همزمان با انتشار اعلامیه بالفور، تمام محاسبات استراتژیک انگلیس را برهم زد. انگلیس امیدوار بود با این اعلامیه، یهودیان روسیه را به حمایت از ادامه جنگ در کنار متفقین ترغیب کند، به ویژه پس از انقلاب فوریه که دولت موقت کرنسکی را روی کار آورد. اما انقلاب اکتبر، که «ولادیمیر لنین» و بلشویک‌ها قدرت را به دست گرفتند، نه تنها روسیه را از جنگ خارج کرد (با امضای صلح برست-لیتوفسک در اسفند ۱۲۹۶ شمسی / مارس ۱۹۱۸ میلادی)، بلکه ایدئولوژی کمونیستی را بر صهیونیسم ترجیح داد. بسیاری از یهودیان انقلابی مانند «لئون تروتسکی» و «گریگوری زینوویف» صهیونیسم را «بورژوایی و ارتجاعی» خواندند و آن را مانعی برای انقلاب جهانی پرولتاریا دانستند. اسناد آرشیو دولتی روسیه (GARF) نشان می‌دهد که در کنگره‌های یهودیان روسیه در پتروگراد و مسکو در زمستان ۱۲۹۶ شمسی (۱۹۱۷-۱۹۱۸ میلادی)، اعلامیه بالفور به عنوان «توطئه امپریالیستی انگلیس» محکوم شد و سازمان‌های صهیونیستی مانند «بوند» و «پوئالی‌صیون» تحت فشار قرار گرفتند. این امر یکی از بزرگ‌ترین محاسبات اشتباه انگلیس بود: به جای جلب حمایت یهودیان روسیه، اعلامیه به ابزاری برای پروپاگاندای بلشویکی تبدیل شد که آن را «فریب امپریالیستی» می‌خواند. حتی پس از جنگ، در دوران اتحاد جماهیر شوروی، صهیونیسم ممنوع شد و اعلامیه بالفور به عنوان سند استعماری در کتب درسی شوروی آموزش داده می‌شد.
این واکنش‌های متنوع و متضاد -از اعتراضات اصلاح‌طلبان آمریکایی تا رد ایدئولوژیک بلشویک‌ها- نشان‌دهنده شکاف عمیق جهانی بود که اعلامیه بالفور نه تنها در غرب آسیا، بلکه در جوامع یهودی دیاسپورا (یهودیانِ پراکنده در سراسر دنیا) و قدرت‌های بزرگ ایجاد کرد. در واقع، این سند به جای اتحاد، تفرقه انداخت: در آمریکا به جدایی بین صهیونیست‌ها و یهودیان ضدصهیونیست‌ دامن زد، در روسیه به سرکوب صهیونیسم منجر شد، و در اروپا به تشدید بحث‌های پارلمانی در انگلیس و فرانسه انجامید. گزارش محرمانه وزارت خارجه انگلیس در سال ۱۲۹۸ شمسی (۱۹۱۹ میلادی) – که در آرشیو ملی انگلیس (The National Archives, FO 371/4175) موجود است – اذعان می‌کند که «اعلامیه بالفور، به جای جلب حمایت جهانی یهود، شکاف‌های موجود را عمیق‌تر کرده است.» این شکاف‌ها، که ریشه در تفاوت‌های ایدئولوژیک، ملی و طبقاتی داشت، پیش‌نمایشی از چالش‌های آینده صهیونیسم بود و نشان داد که یک سند دیپلماتیک می‌تواند به سرعت به موضوعی جهانی و چندوجهی تبدیل شود، موضوعی که همچنان در بحث‌های مربوط به هویت یهودی، وفاداری ملی و حقوق بشر ادامه دارد.
تأثیرات بلندمدت از قیمومت تا درگیری‌های امروزی
اعلامیه بالفور به سرعت پایه‌گذار قیمومت انگلیس بر فلسطین (۱۲۹۹-۱۳۲۷ شمسی/ ۱۹۲۰-۱۹۴۸ میلادی) شد و مسیر تاریخ منطقه را برای همیشه تغییر داد. کنفرانس «سان‌رمو» در فروردین ۱۲۹۹ (آوریل ۱۹۲۰) آن را تأیید کرد و جامعه ملل در تیر ۱۳۰۱ (ژوئیه ۱۹۲۲) آن را به قانون الزام‌آور تبدیل نمود، که این امر منجر به افزایش چشمگیر مهاجرت یهودیان (از حدود ۶۰ هزار نفر در سال ۱۲۹۷ شمسی/ ۱۹۱۸ میلادی به بیش از ۴۰۰ هزار نفر در سال ۱۳۲۷ شمسی / ۱۹۴۸ میلادی) و خرید گسترده زمین‌ها توسط صندوق‌های صهیونیستی شد. این تغییرات دموگرافیک جرقه درگیری‌های قومی و مذهبی را زد: شورش‌های خونین ۱۲۹۹-۱۳۰۰ شمسی (۱۹۲۰-۱۹۲۱ میلادی) در بیت‌المقدس و یافا (تل‌آویو کنونی)، شورش بزرگ عرب ۱۳۱۵-۱۳۱۸ شمسی (۱۹۳۶-۱۹۳۹ میلادی) که هزاران کشته برجای گذاشت، و نهایتاً طرح تقسیم سازمان ملل در آبان ۱۳۲۶ (نوامبر ۱۹۴۷) که به استقلال اسرائیل در اردیبهشت ۱۳۲۷ (مه ۱۹۴۸) و جنگ اول اعراب-اسرائیل منجر شد و صدها هزار فلسطینی را آواره کرد.
از منظر نظامی، اعلامیه اشغال نظامی انگلیس را تسهیل کرد و الگویی برای تقسیم سرزمین‌های استعماری پس از جنگ شد، الگویی که در هند و آفریقا نیز تکرار گردید. اما هزینه‌های آن سنگین و غیرقابل جبران بود: انگلیس در سال ۱۳۱۸ شمسی (۱۹۳۹ میلادی)، با انتشار کاغذ سفید «مک‌دونالد»، مهاجرت یهودی را به شدت محدود کرد و از تشکیل دولت یهودی مستقل صرف‌نظر نمود، که این تغییر سیاست به شورش‌های مسلحانه یهودیان علیه نیروهای انگلیسی و نهایتاً تسلیم قیمومت در سال ۱۳۲۷ شمسی (۱۹۴۸ میلادی) انجامید. مورخانی مانند «جاناتان اشنیر» آن را «دندان‌های اژدها» می‌نامند - تضادهایی که «ناتمام‌ترین و خونین‌ترین درگیری جهان» را زایید که همچنان نیز ادامه دارد.
امروز، در سال ۱۴۰۴ شمسی (۲۰۲۵ میلادی)، با تشدید تنش‌های اسرائیل-فلسطین، بحران غزه، درگیری‌های لبنان و تهدیدهای منطقه‌ای و جنایات عجیب و غریبی که رژیم اسرائیل می‌کند، میراث بالفور زنده‌تر و ملموس‌تر از همیشه است! انگلیس در سال ۱۳۹۶ شمسی (۲۰۱۷ میلادی) از عذرخواهی رسمی خودداری کرد و بر نقش مثبت خود در ایجاد اسرائیل پافشاری ورزید، اما منتقدان بین‌المللی آن را «گناه استعماری و غیرقابل انکار» می‌دانند که حقوق سیاسی فلسطینیان را از ابتدا نادیده گرفت و زمینه نابرابری ساختاری ایجاد کرد. سازمان ملل در گزارش‌های سال ۱۳۱۸ شمسی (۱۹۳۹ میلادی) و ۱۳۹۶ شمسی (۲۰۱۷ میلادی) به نقص‌های اساسی آن اذعان کرد: «نادیده گرفتن آرزوهای و خواسته‌های مردم بومی، عدم حفاظت واقعی از حقوق سیاسی اکثریت، و اولویت‌دهی به مهاجران بر ساکنان بومی.
افزون بر این، تأثیرات اقتصادی اعلامیه نیز قابل توجه است: خرید زمین‌ها توسط یهودیان منجر به اخراج کشاورزان عرب شد و شکاف طبقاتی ایجاد کرد. در سطح جهانی، این سند به عنوان نمونه‌ای از «دیپلماسی استعماری» در کتاب‌های درسی تاریخ تدریس می‌شود. مطالعه همین استعمار الهام‌بخش جنبش‌های ضداستعماری در آسیا و آفریقا شد؛ گرچه خود فلسطینیان همچنان اسیر این اژدهای استعماری و آپارتاید هستند.
یک درس
صد و هشتمین سالگرد بالفور نه تنها یادآوری یک وعده استعماری قدیمی و فراموش‌شده است، بلکه هشداری جدی و حیاتی برای سیاستمداران معاصر در سراسر جهان به‌شمار می‌رود: مبهم‌سازی عمدی در اسناد دیپلماتیک، تضاد قول‌های متضاد به طرف‌های مختلف، و نادیده گرفتن حقوق اکثریت می‌تواند نسل‌ها درگیری، جنگ و رنج انسانی بکارد و صلح پایدار را ناممکن سازد. در جهانی که در آن غرب آسیا، به علت همین دخالت‌ها، همچنان کانون بحران‌های جهانی، از جنگ‌های نیابتی تا مسائل هسته‌ای، است و هر روز خبرهای جدیدی از تنش‌ها می‌رسد، آیا زمان آن نرسیده که از این میراث تلخ برای پیگیری صلح واقعی، نه وعده‌های توخالی و دیپلماسی فریبنده، استفاده کنیم و درس‌های آن را در دنیای جاری اعمال‌نماییم؟ تاریخ به وضوح پاسخ می‌دهد: بدون عدالت فراگیر، بدون به رسمیت شناختن حقوق بومیان فلسطینی، و بدون پایان دادن به میراث استعماری، صلحی پایدار و واقعی هرگز محقق نخواهد شد و چرخه خشونت ادامه خواهد یافت و هر اقدامی فقط یک نمایش بی‌حاصل خواهد بود. این رویداد نشان می‌دهد که تاریخ نه تنها گذشته، بلکه آینه آینده است.