پیروزی در مزایده خرید «توسعه زمین»
۱۴۰۴/۰۹/۲۳
داستان خرید «توسعه زمین» بهگونهای من را یاد نمایشنامه هیجان انگیز هالیوودی میاندازد، اما طبق معمول اغلب واقعیت بر تخیل سوار میشود.
در مورد این معامله در مرحله بعد خیلی مطلع شدم. در نتیجه پروسه دشواری که بانک ملی برای این معامله تعیین کرد، فشار زیادی بر رقابت کنندگان ایجاد شد. رقبای اصلی من یکی گروهی به ریاست تاجر انگلیسی برنارد شرایِر بود، که مدت کوتاهی قبل هتل «شارون» در هرتصلیا را از «توسعه زمین» به قیمت سهمیلیون و هفتصدهزار دلار و نیز نُهدرصد از سهام بانک ملی در لندن را با سرمایهگذاری مازاد دومیلیون و ششصدهزار دلار خریداری کرده بود. در پی آن شرایر به هیئتمدیره بانک ملی در لندن پیوست. کسی که او را به این مزایده آورد مردخای اَینهورن بود که تا شش ماه قبل از آن مدیرکل معاملات اصلی بانک ملی و در آن روزها شریک شرکت سرمایهگذاری و مشاوره «رشد- اوراق بهادار و سرمایهگذاری»1 بود، این شرکت به منظور شرکت در خریدها، ادغام شرکتها و سرمایهگذاریهای مالی دیگر تأسیس شده بود. مغز متفکر آن آلفرد اَکیرُو بود.
گروه دومی که در این مزایده رقابت میکرد به ریاست تاجر داوود کولیتص، نوه بزرگ مؤسس یک انجمن حریدی2 بود. گروه سوم به ریاست سامی شیمعون بود که نماینده آن وکیل الیاهو میرون، عضو هیئتمدیره بانک «میزراخی» بود. در رأس گروه چهارم هتلدار یهودی- انگلیسی به نام دیوید لوئیس، از صاحبان هتل «پادشاه سلیمان» و هتلهای دیگر در ایلات بود.
وقتی موعد مزایده نزدیک شد، برایم روشن شد که گروههای شرایر و کولیتص برای ارائه پیشنهاد مشترک با هم ائتلاف کردهاند. ساقدوشها به طور عجیبی: مردخای اَینهورن از جانب شرایر و آهارون مائیر از طرف گروه کولیتص بودند که ایتان رف هم به آنها پیوست. گروه بزرگی توسط وکیل ایگال آرنون معرفی شد. ده روز قبل از مزایده دیوید لوئیس با این ادعا که قیمت درخواستی بانک ملی، حدود بیست میلیون دلار، بیش از حد بالا است از رقابت کنار کشید.
۶ اکتبر ۱۹۸۷ الیاهو هوری، رونی ویسبرگ و ایهود اولمرت برای بحثهای داغی درباره این معامله در خانهام در ساویون جمع شدند. روی این موضوع تمرکز کرده و سعی کردیم هرنوع اطلاعاتی را که با آنها موفق میشدیم به شرکت «توسعه زمین»، زمینها، داراییها، هتلها و مراکز صنعتی وغیره دست پیدا کنیم، بیاموزیم. همین طور که در این موضوع عمیق میشدیم متوجه شدم که این یک فرصت استثنائی است و ارزش داراییها و سهام بسیار بالاتر از قیمتی است که بانک تعیین کرده است. موضوع دیگری که درباره آن صحبت کردیم، موضوع سهام کنترلی بود که در اختیار آژانس قرار داشت.
ساعت سرنوشتساز توسط بانک ملی برای فردا ۷ اکتبر، ۶ عصر تعیین شد. علاقهمندان برای شرکت در این مزایده باید تا آن ساعت دهدرصد از بالاترین پیشنهادشان را به صورت نقدی پرداخت میکردند. روز دوشنبه ۷ اکتبر ۱۹۸۷ سهام «توسعه زمین» هفتدرصد، به میزان کاهش مجاز در تجارت متغیر، کاهش یافت.
دلیل این کاهش انتشار بیانیه بد شرکت بود که به ضرر قابلتوجه این شرکت اشاره کرده بود. سرمایهگذاران در بورس از مذاکراتی که انجام شده بود اطلاعی نداشتند و این خلاف قولی بود که بانک ملی به بورس داده بود، اینکه «اگر واقعاً مذاکراتی صورت بگیرد به شما اطلاع خواهیم داد.»
کسانی که در آن روز سهام خود را با ضرر فروختند تهدید کردند که از بانک به علت عدم گزارش به بورس شکایت میکنند. چنین اطلاعیهای به بورس باعث توقف معاملات سهامها و ممانعت از سقوط قیمتها میشد.
حدود ساعت پنجونیم عصر برنارد شرایر با من تماس گرفت و به من پیشنهاد کرد یک پیشنهاد مشترک ارائه دهیم و از این طریق حتی مانع بالا رفتن قیمت و تحمیل هزینه سنگین در این معامله برای همگی شویم. پیشنهاد او را بررسی کرده و تصمیم گرفتم آن را مؤدبانه رد کنم. شرایر قصد داشت که فقط سهم کمی سرمایهگذاری کند و بر این اساس برایم روشن بود که سطح مشارکت من حاشیهای خواهد شد و حال آن که من چنین قصدی نداشتم. در صورتی این خرید برایم جالب بود که بتوانم به صورت کامل مشارکت و بر تعیین اهداف و روشهای مدیریت شرکت تأثیر داشته باشم.
به ساعت نگاه کردم و چشمانم خسته بود. ساعت بیست دقیقه به شش بود. در ساویون بودم و میبایست دقیقاً رأس ساعت شش در دفتر بانک ملی در تلآویو میبودم، در غیر این صورت مزایده از دست میرفت. به سرعت از خانه خارج شدیم.
روز زمستانی بود و باران میبارید. در پلههای ورودی خانه همسرم ربکا ما را نگه داشت، او رو به اولمرت کرد و گفت: «احساس خوبی در رابطه با این معامله دارم. شرکت را بخرید، من میخواهم یعقوب در اسرائیل باشد. بیست سال است که ما در دنیا سرگردانیم. بس است.» با داماد و وکیلم سوار یک ماشین شدیم. مثل دیوانهها خیلی سریع به شعبه اصلی بانک ملی در خیابان یهودا هالوی در تلآویو رفتیم. از داخل ماشین با بانک تماس گرفتیم و گفتیم که ما در راه هستیم، اما اعضای بانک برای ما توضیح دادند که اگر سر موقع نرسیم از این رقابت حذف میشویم.
اولین پیشنهاد ما روی ۱۷میلیون دلار بود (در مزایدههایی به این بزرگی پرش قیمت چهار میلیون دلار است). شلاما پیوترکوبسکی، رئیس بخش بانکداری در بانک ملی که مزایده را مدیریت میکرد، در آن زمان دستیار اصلی مردخای اینهورن بود. اولمرت یک تلفن همراه بزرگ و سنگین داشت که در آن روزها یک فنآوری شگفتانگیز محسوب میشد. این تلفن همراه به ما کمک میکرد.
اولمرت از داخل ماشین با دفتر شلاما پیوترکوبسکی تماس گرفت و پرسید بالاترین پیشنهادی که تا الان پذیرفته شده است چیست. پاسخ او هجده میلیون و هفتصدوپنجاههزار دلار بود. ساعت دو دقیقه به شش بود، در طول مسیر با هم مشورت کرده و به شلاما اعلام کردیم که ما پیشنهاد خود را اصلاح کرده و آن را روی نوزدهمیلیون دلار قرار میدهیم. از او خواستیم که اگر پیشنهاد بالاتری به دستشان رسید تلفنی به ما اطلاع دهد.
در ساعت شش و سه دقیقه رسیدیم و به سرعت به اتاق پیوترکوبسکی رفتیم. در آنجا همه رقبا منتظر بودند. [فضای سنگینی آنجا حکمفرما بود و همه تحت فشار قرار داشتند.]3 تنها صدایی که شنیده میشد صدای پیوترکوبسکی بود که گوشی تلفن در دستش بود و با وکیل ایگال آرنون که گروه برنارد شرایر و دیوید لوئیس را معرفی کرده بود، صحبت میکرد. پیوترکوبسکی آخرین پیشنهاد ما را به شرایر اطلاع داد و گروه شرایر در لندن اعلام کرد که قیمت را تا نوزدهونیم میلیون دلار بالا میبرد.
من بر ایدهام برای خریدن این شرکت به هر قیمتی مصمم بودم و سریع اعلام کردم نوزدهمیلیون و هفتصدوپنجاههزار. پیوترکوبسکی با تلفن به گروه شرایر اطلاع داد و آنها از این معامله کنار رفتند. او گوشی تلفن را گذاشت و به من گفت: آقای نیمرودی، شرکت مال شماست! اگر یک دقیقه دیگر دیر کرده بودم، شرکت مال شرایر بود و بانک ملی چهارمیلیون دلار ضرر میکرد. ۴۲.۹ درصد از سهم شرکت «توسعه زمین» اکنون در اختیار من بود. نهمیلیون و هفتصدوپنجاههزار دلار نقدی به بانک ملی پرداخت کردم و باقیمانده مبلغ، یعنی دهمیلیون دلار، را به صورت وام از بانک تأمین کردم.
___________________________________
1- صمیخا- نیاروت عِرخ وهاشکاوت
2- م: واژه «حریدی» در ادبیات یهود به گروهی از یهودیان متعصب ارتدکس گفته میشود. مردان آنها پیراهن سفید و کلاه و کت بلند سیاه میپوشند، محاسن خود را بلند میکنند و بر گوشهای آنها رشتههای مجعد مو قرار گرفته است. زنان حریدی باید لباسهای کاملاً پوشیده به تن کنند و در اماکن عمومی، جدا از مردان بنشینند یا بایستند. این گروه از یهودیان عموماً با ایده صهیونیسم مخالف بوده و از همکاری با دولت جعلی اسرائیل امتناع میکنند. نیمرودی احتمالاً در اینجا به «یوسف هایم سوننفلد» اولین خاخام یهودیان افراطی حریدی در قدس اشغالی اشاره میکند. البته باید توجه داشت که برخلاف اظهارات نیمرودی، «داوود کولیتص» نتیجه (دختری) «یوسف هایم سوننفلد» است و نه نوه
او.
3- م: ترجمه لغوی عبارتی که نیمرودی برای توصیف این فضا به کار برده اینطور است: «حجم فشاری را که آنجا حکمفرما بود، میشد با یک اشاره چاقو برید.» ما در اینجا برای سلیس و روانشدن متن از ترجمه آزاد استفاده کرده و عبارت داخل قلاب را جایگزین کردیم.