روزی نامه های غرب گدای ...
۱۴۰۴/۰۶/۱۶
پرهیز از سیاست پرهزینه یا بازی در نقش مهره پیاده دشمن؟!
روزنامه هممیهن، دو سرمقاله با عنوان «پرهیز از سیاست پرهزینه» و «مذاکره، بلی یا خیر؟»، به قلم محکوم پرونده فروش اطلاعات به بیگانگان منتشر کرد.
در این دو مقاله ادعا شده:
«-هنگامی که تصمیم لازم و درست را در زمان مناسب نگیریم، ممکن است با گذشت زمان، اعتبار و کارایی آن ضعیف شود. ما استاد از دست دادن فرصت و زمان هستیم.
- اولین مسئولیت سیاستمداران، پرهیز از سیاست پرخطر (ریسکی) برای کشور است. مسیر منتهی به اسنپبک، یک مسیر کمخطر نیست. اسنپبک موجب بازگشت قطعنامههای شورای امنیت میشود.
- باید ایدههای روشنی را در برابر اروپا قرار داد تا اگر هم شد بتوان به توافقاتی گامبهگام نیز رسید و یا حداقل زمان برای رسیدن به توافقات اساسیتر فراهم شود.
- ایران باید در مسیری گام بردارد که در اولین فرصت بهسوی توافقی جامع درباره مجموعه مسائل خود دست یابد.
- بپذیریم که برای موفقیت گفتوگو (مذاکره با آمریکا) هیچگونه ضمانتی وجود ندارد. پذیرش گفتوگو، مانع هیچ اقدام دیگری نیست. قرار نیست حواس ما را از مسائل دیگر پرت کند.
- پیمان صلح حدیبیه میان پیامبر و قریش منعقد شد که با هم جنگ داشتند... پیامبر مذاکره با دشمن را هیچگاه رد نکردند.
- هدف، پرهیز از جنگ و رسیدن به صلح است. برای به نتیجه رسیدن توافق یا تداوم آن تا پایان قرارداد نیز هیچ تضمینی وجود ندارد. همچنان که صلح حدیبیه هم نقض شد و به جنگ فتح مکه رسید.
-آخرین تجربه مهم و حتی موفق ایران، گفتوگوهای بهار در مسقط و اروپا با نماینده ویژه ترامپ است. ایران چه چیزی را از دست داد که اگر مذاکره نمیکرد، دچار این زیان نمیشد؟
- اگر از طریق جاسوسی یا علم غیب به این یقین میرسیدیم که آنان با هدف تفاهم نیامدهاند، باز هم باید گفتوگو میکردیم تا همه بدانند ایران مانع انجام گفتوگو نبوده است.
- در آستانه اجلاس سالانه سازمان ملل، مناسب است که در محدوده گفتوگوهای رسمی و غیررسمی گشایش بیشتری را بهطور مستقیم آغاز کنیم.
- انسان خردمند حتی اگر نخواهد به توافق برسد، باز هم مذاکره را رد نمیکند؛ نه اینکه اصل مذاکره را رد کند».
درباره معیوب و سست بودن این تحلیل هممیهن، نکاتی را باید متذکر شد: رویکرد مدعیان اصلاحات و اعتدال، در گره زدن همه چیز کشور به مذاکره با شیطانی به نام ترامپ، در مسیر دور کردن کشور از خطر بود یا افزایش ریسک؟
وقتی اقتصاد و امنیت و آب خوردن و آلودگی هوا و تدبیر و امید را یکجا به مذاکره با کدخدا پیوند زدید، این رفتار، چه دریافتی در دشمن مستکبر و متخاصم ایجاد میکند؟ او را از تهدید و تخاصم باز میدارد یا به زدن ضربات اقتصادی و نظامی تشجیع میکند؟ وقتی در گفتار و رفتار، این پیام نادرست را فرستادید که کار و تدبیری جز مذاکره به هر قیمت و در هر شرایط بلد نیستید، مجالی هم برای مذاکره و تهدیدزدایی و امتیازگیری باقی میماند؟ یا فقط باید دیکته بنویسید؟
به خاطر همین رویکرد معیوب بود که به توافقی عبرتآموز مانند برجام تن دادید: امتیازات نقد و اغلب برگشتناپذیر دادید و وعدههای نسیه و بدون ضمانت خریدید. همه تعهدات غرب، زیر پا گذاشته شد اما امتیاز اسنپ بک آن که مایه سرشکستگی روحانی و ظریف است، باقی ماند!
مگر آقای ظریف نگفت که اروپا در ماجرای برجام، شرافتش را فروخت؟ و مگر نه این که اذعان کردید هیچ کاری از اروپا بر نمیآید؟ پس معنای مذاکره و توافق با اروپا دقیقاً چیست؟!
توافق جامع یعنی چه؟ تکلیف خسارات توافق قبلی چه میشود؟ تضمین توافق جدید کدام است؟ این بار کدام امتیاز را میدهید؟ توان دفاعی؟ تمامیت ارضی؟ استقلال کشور؟ تازه میرسید به موقعیت تحقیر شده سران اوکراین و اروپا در واشنگتن!
اگر سیره پیامبر اعظم (ص) را حجت میدانید (که نمیدانید) پاسخ دهید: آن حضرت وقتی قریش، پیمان صلح را زیر پا گذاشت، چه کرد؟ فرمود پیمان پا برجاست و یکطرفه اجرا میکنیم؟ (کاری که دولت روحانی به مدت دو سال و نه ماه کرد!). یا مثلاً به دشمن گفت: عیبی ندارد که توافق را زیر پا گذاشتید، بیایید توافق جامعتری ببندیم و ببینیم امتیازات جدید چه میخواهید؟! قطعاً نه! پیامبر (ص) با این اتمام حجت، فرمان فتح مکه را صادر کرد. مذاکرهای هم اگر بود، دعوت کفار به تسلیم بود.
اگر توافق با دشمن هیچ تضمینی ندارد، چرا در برجام مانند عاشق دلباخته، توافق (دیکته) نوشتید؟ چرا دو ماه قبل از روز اجرای توافق، همه امتیازات را دادید، و حتی ساز و کار شکایت را هم به اراده معشوق، در قالب اسنپ بک سپردید؟!
نوشتهاید: ایران چه چیزی را در مذاکرات چند ماهه از دست داد که اگر مذاکره نمیکرد، دچار این زیان نمیشد؟ اولاً افکار عمومی و اقتصاد کشور را مانند دوره برجام، گرفتار تعلیق و بیعملی و انتظار توافق کردید، ثانیاً اغلب دستگاههای دولتی نیز بر اساس دروغ برساخته توافق، بیش از ششماه نیمه تعطیل و معطل بودند.
فرصت تدبیر و تلاش اینگونه از دست رفت و یک سال از عمر دولت، در حالی سپری شد که هم رشد اقتصادی رو به افول گذاشت، و هم کشور -در اثر ضعیفنمایی شما- گرفتار جنگ شد.
مذاکره با دشمن، یک موضوع است، و از مذاکره سراب ساختن و مردم خود را فریب دادن و در عملیات فریب و غافلگیری دشمن شراکت کردن، بحثی دیگر، در سطح ارتکاب خیانت است.
در حالی که آمریکا و اسرائیل چند ماه بود نقشه حمله غافلگیران به ایران را نهائی میکردند، حضرتی و زاهد (رئیس و عضو شورای اطلاعرسانی دولت/ همکاران عباس عبدی در روزنامه اعتماد) پشت سر هم ادعا میکردند توافق و شراکت با ترامپ نزدیک است و هزار تا دو هزار و پانصد میلیارد دلار سرمایه خارجی به کشور سرازیر میشود! آیا نویسنده هممیهن میتواند درباره خیانتی با این وسعت، توضیحی ارائه کند؟
این عملیات فریب مشترک، در حالی انجام شد که ترامپ و نتانیاهو و رسانههای آمریکایی فاش کردند اسرائیل و آمریکا از چند ماه قبل، سرگرم هماهنگی برای حمله بودند. فقط چند سند:
تارنمای تحلیلی خبری اکسیوس یک روز بعد از حمله: «حمله اسرائیل به ایران نتیجه ۸ ماه برنامهریزی و هماهنگی بوده است. حمله شبانه به تأسیسات هستهای، پایگاههای موشکی، دانشمندان و ژنرالهای ایران نتیجه هشتماه آمادگیهای مخفیانه از اکتبر (مهر) سال گذشته بود. مقامات اسرائیلی به خبرنگاران گفتند این حمله با واشنگتن هماهنگ شده بود. دو مقام اسرائیلی گفتند ترامپ و مشاورانش در انظار عمومی مخالفت میکردند اما ما چراغ سبز واضحی از آمریکا داشتیم. هدف این بود که ایران را قانع کنند حملهای در کار نیست و افراد هدف حمله، مکان خود را تغییر ندهند».
روزنامه وال استریت ژورنال، ششم تیرماه: «در چرخشی غیرمنتظره، دیپلماسی آمریکا به پوششی برای حمله غافلگیرانه اسرائیل تبدیل شد. مذاکراتی که به عنوان راهی برای حفظ صلح دیده میشدند، این فرصت را به اسرائیل دادند تا ضربات سنگین نظامی وارد کند. ترامپ روز پنجشنبه (یک روز قبل از حمله) گفت که فکر نمیکند حمله اسرائیل قریبالوقوع باشد. تنها چند ساعت پس از این اظهارات، اسرائیل حمله گسترده خود را آغاز کرد. هیچ شکی نیست که مأموریت ویتکاف در مذاکرات، بهطور عمده در ایجاد عنصر غافلگیری نقش داشت. ایرانیها تصور میکردند اسرائیل در حالی که مذاکرات در جریان است و یک نشست مهم در آستانه برگزاری است، حمله نخواهد کرد. ترامپ تا لحظه حمله نتانیاهو، تلاش میکرد ایران را فریب دهد. درست وقتی که جنگندههای اسرائیلی در حال برخاستن بودند، ترامپ در شبکه اجتماعی نوشت: «ما همچنان به راهحل دیپلماتیک برای مسئله هستهای ایران متعهد هستیم!» کلید فریب، این ایده بود که به ذهن ایرانیها القا شود که وقتی آمریکا مشغول مذاکره است، حملهای در کار نخواهد بود؛ تا از این طریق، اسرائیل بتواند بدون اینکه عنصر غافلگیری را از دست دهد، به ایران حمله کند».
نتانیاهو در گفتوگو با فاکس نیوز: «ترامپ با درخواست علنی از ما برای عدم حمله -با علم به اینکه حمله خواهیم کرد- به تحقق عنصر غافلگیری علیه ایران کمک کرد. ما کاملاً با آمریکا هماهنگ بودیم. بمباران ایران، کاملاً بین من و رئیس جمهور ترامپ هماهنگ شده بود. با هماهنگی کامل بین من و او، ایالات متحده به سه تأسیسات هستهای ایران حمله کرد».
دونالد ترامپ: «من و نتانیاهو به عنوان یک تیم کار کردیم، شاید هیچ تیمی تا به حال این کار را نکرده باشد».
وقتی زنجانی را تبلیغ میکردید نمیدانستید سوگلی چه کسانی است؟
روزنامه اعتماد با اشاره به بابک زنجانی نوشت: مردم سرمایهدار سوگلی نمیخواهند.
این روزنامه در مقاله مشترکی با امضای عباس عبدی، فیاض زاهد و محمد مهاجری نوشت: با کسانی در فضای عمومی مواجه هستیم که قاطعانه از بابک زنجانی حمایت میکنند، در حالی که همچنان منادیان سرمایهداری و سرمایهگذاری، بدون قواعد اقتصاد بازار بوده و طرفدار سرمایهدارانی تابع و گوش به فرمان نهادهای قدرت هستند که این تناقضی جدی است در واقع آمدن هر سرمایهگذار در بازار فرصتی است مغتنم. مشروط بر اینکه نهادهای قدرت از سرمایهگذاری بدون توجه به شخص خاص و بدون توزیع رانت و بدون نقض قواعد اقتصاد بازار و با شفافیت کامل حمایت کنند.
ابهامات درباره بازگشت آقای زنجانی بسیار زیاد است. پیش از پاسخ به آنها، حضور در این عرصه و با این حجم از ادعاها و شاخ و شانه کشیدن برای همه، نهتنها کمکی به اقتصاد رکودی ایران نمیکند بلکه موجب نگرانی سرمایهداران ملی و اصیل نیز میشود. ما از اینکه کسی از زیر اعدام بیرون بیاید، ناراحت نمیشویم خوشحال هم میشویم. مگر سلطانهای قبلی که اعدام شدند چه چیزی نصیب مردم شد؟ هیچ، بدتر هم شد. از آزادی آنان هم استقبال میکنیم. ولی شرط آن پذیرش رقابت و شفافیت و پاسخگویی و بیطرفی مطلق حکومت نسبت به شهروندان است. مردم سرمایهدار سوگلی و نمایشی نمیخواهند».
واکنش هیجانی و پر از تناقض برخی افراطیون مدعی اعتدال و اصلاحات در ماجرای بابک زنجانی، در حالی است که آنها در برکشیدن وی نقش منحصربهفردی داشتهاند. در عین حال در دهه گذشته، پروژه دیگری را تعریف کردند تا با بهانه قراردادن عدم بازگشت بخشی از پول نفت صادراتی، به تسویهحساب سیاسی بپردازند.
۳۰ شهریور ۱۳۹۲، یعنی چند ماه قبل از اینکه تیم «روحانی، زنگنه و جهانگیری»، بابک زنجانی را بهانهای برای تسویهحساب سیاسی قرار دهند، نشریه کارگزارانی «آسمان» (به سردبیری محمد قوچانی)، گفتوگویی با زنجانی ترتیب داد و تصویر او را بر صفحه اول نشاند. این گفتوگو نشان میدهد که زنجانی، در واقع سوگلی چه کسانی بوده است. زنجانی در این گفتوگو، درباره روند رشد خود گفته بود:
«زمانی که در پادگان ولیعصر تهران سرباز بودم، آقایهاشمی رفسنجانی برای بازدید به آنجا آمدند، گفتند تعدادی سرباز برای ریاستجمهوری، بانک مرکزی و جاهای مختلف انتخاب کنند. وقتی به عنوان سرباز به بانک مرکزی رفتم گفتند شما باید به عنوان راننده، آقای نوربخش را جابهجا کنید. حدود ۵ ماه از سربازیام مانده بود. من در دفتر آقای نوربخش کار ثبت نامهها را انجام میدادم، بعد هم رانندگی آقای نوربخش را میکردم. بعد از خدمت... آقای نوربخش ۴- ۵ جا را انتخاب کرده بود و برای کنترل بازار به آنها دلار میداد تا در بازار پخش کنند. آقای نوربخش به من گفت شما هم در این مجموعههایی که دارند دلار تزریق میکنند، کار کن. اولین روز، ۱۷ میلیون دلار در بازار توزیع کردم و اولین کارمزد من هم ۱۷ میلیون تومان بود. هر روز دلار میگرفتم و در بازار میفروختم... (درباره عکس با هاشمی و خاتمی و روحانی) من پیش این آقایان رفتم تا جایزه بگیرم... تا حالا ۳-۴ بار آقای هاشمی را از نزدیک دیدهام. بعد از انتخابات، خدمت ایشان رفتم و توضیحی درباره کارهایم به ایشان دادم.»
محافل مدعی اعتدال و اصلاحات، طی چند سال اخیر روایتی تحریفآمیز از ماجرای بابک زنجانی به دست دادند تا افکار عمومی را از فهم دقیق آغاز و فرجام ماجرای وی منحرف کنند. آقای روحانی ۱۷ اسفند ۱۳۹۴ در یزد با اشاره به عدم بازگشت 2/7 میلیارد دلار پول نفت از سوی زنجانی گفته بود: حالا میگویند محکوم شده به اعدام. ثم ماذا؟ پول کجا رفت؟ اعدام که مشکلی را حل نمیکند. آنی که سؤال مردم است، این است که این پول کجا رفته است؟ قوه قضائیه پولهای غارتشده را پس بگیرد.»
اما پس از آنکه پول بیتالمال پس گرفته شد، محافل مدعی اعتدال و اصلاحات، ریل را عوض کرده و گفتند که چرا حکم زنجانی بهجای اعدام، به حبس تبدیل شده است؟!
بابک زنجانی در جابهجایی میلیاردها یورو از وجوه مسدود ایران و کمک به بانک مرکزی و وزارت نفت برای تسهیل در دور زدن تحریمها نقش داشته و همین موجب تحریم وی توسط خزانهداری آمریکا و اروپا شد. حامیان و برکشندگان دیرور زنجانی، دوست داشتند او اعدام شود و پولها برنگردد تا بتواند به بازی سیاسی مبتذل خود ادامه دهند.
این در حالی است که قوه قضائیه در مسیر رسیدگی، دو راه بیشتر نداشت: ۱- زنجانی را اعدام کند، اما اموال بیتالمال به کشور برنگردد. ۲- حکم وی را به شرط همکاری برای بازگرداندن اموال، به حبس تبدیل کند. قوه قضائیه در این زمینه گزارش داده است: «دادگاه، اواخر سال ۹۴، حکم محکومیت بابک زنجانی را صادر کرد. پس از اعتراض زنجانی، دیوان عالی کشور ضمن تأیید حکم، این نکته را اضافه کرد: «در صورت استرداد اموال و جبران خسارات وارده، محکومعلیه استحقاق برخورداری از مقررات ذیل ماده ۱۱۴ قانون مجازات اسلامی را خواهد داشت». اردیبهشت۱۴۰۲ با ابلاغ رئیس قوه قضائیه، فرصتی با بازه زمانی مشخص، به وی داده شد تا تکلیف بازگرداندن بدهیها را مشخص کند. با تعامل دستگاه قضائی و سازمان اطلاعات سپاه، اموال بابک زنجانی با همکاری خودش در خارج شناسایی شده و مجموعهای از راهکارهای اطلاعاتی و حقوقی برای بازگرداندن اموال در دستورکار قرار گرفت. محمولهای معادل بدهیهای ارزی وی در بهمن ۱۴۰۲، طی چند مرحله وارد کشور شده و در اختیار بانک مرکزی قرار گرفت که ارزش آن با احتساب اموال مصادره شده قبلی، بیش از بدهیهای وی میباشد».
قوه قضائیه سال گذشته گزارش داد که بابک زنجانی همه بدهیهای خود به دولت را پس داده و مشمول عفو شده است.