به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 213
بازدید دیروز: 4,654
بازدید هفته: 4,867
بازدید ماه: 4,867
بازدید کل: 24,992,203
افراد آنلاین: 66
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
یکشنبه ، ۰۲ دی ۱٤۰۳
Sunday , 22 December 2024
الأحد ، ۲۰ جمادى الآخر ۱٤٤۶
دی 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
3029
آخرین اخبار
فرصتی که آمریکا به یک تروریست داد / بن لادن چگونه از «غارهای» تورا بورا جان سالم به در برد ؟! (۱ ۴)
 
پیدا و پنهان شکل‌گیری وهابیت

فرصتی که آمریکا به یک تروریست داد

بن لادن چگونه از «غارهای» تورا بورا جان سالم به در برد ؟!

Image result for ‫بن لادن چگونه از «غارهای» تورا بورا جان سالم به در برد ؟!‬‎Image result for ‫بن لادن چگونه از «غارهای» تورا بورا جان سالم به در برد ؟!‬‎

 

روشن بود كه به دليل حضور طالبان در افغانستان آمريكايي‌ها مي‌توانستند حقي براي خودشان در اين منطقه قائل شوند اما مسئله مهم اين بود كه تسلط بر افغانستان به سادگي ممكن نبود؛ چرا كه نيمه شمالي خانه اقوام تاجيك، ازبك، هزاره،تركمن و ديگر اقوام و نيمه جنوبي در تسخير پشتوها بود و با اين كه از قرن‌ها قبل اين قبايل و اقوام به خاطر نژاد و مذهب با هم اختلاف داشتند، در مقابل خارجي‌ها با هم متحد بودند. آن‌ها درقرن نوزدهم بريتانيا را رانده بودند،در قرن بيستم شوروي را و چه بسا كه اگر اتحاد و اعتماد اين گروه‌ها به دست نمي‌آمد، اين بار نوبت به آمريكا مي‌رسيد.
 كمي بعد از يازدهم سپتامبر رئيس‌جمهور آمريكا به طالبان هشدار داده بود كه «يا تروريست‌ها را تسليم كنند يا در سرنوشت آن‌ها شريك شويد.»
به طور مسلم قرار نبود كه رهبران طالبان به اين هشدار توجه كنند. و آمريكايي‌ها اميدوار بودند كه آشكار شدن جنگ‌طلبي طالبان، توجه جهان را براي حمله نظامي به آن‌ها معطوف كند.
با اين حال  ورود اولين سربازان آمريكا به خاك افغانستان با انتقاد، شك و ترديد و سوال همراه شد. آيا آمريكا قصد داشت دولتي دست نشانده در افغانستان ايجاد كند؟ چرا در طي چند سالي كه طالبان در مناطق مختلف افغانستان كشتار مي‌كردند، مسائل افغانستان مورد توجه قرار نگرفته بود؟ آن‌ها از وجود كمپ‌هاي نظامي و تروريستي طالبان و حمايت عربستان از بن‌لادن مطلع بودند، پس چرا هرگز در اين باره اقدامي نكرده بودند؟ اگر آمريكا از افغانستان پيروز بيرون مي‌آمد، با بن لادن كه خودشان او را بر افغانستان مسلط كرده بودند، چه مي‌كرد؟ بعد از جنگ چه كسي افغانستان را اداره خواهد كرد؟ و ....
سرانجام اواخر سپتامبر 2003، اولين گروه از آمريكاييان وارد افغانستان شدند و با نيروهاي ائتلاف شمال ارتباط برقرار كرده و اعتمادشان را جلب كردند. از آن پس با كمك جنگجويان افغان و مدرن‌ترين تجهيزات جنگي قرن بيست و يكم، نيروهاي طالبان را از پناهگاه‌هايشان بيرون راندند. طالبان و القاعده به سمت مرزهاي ناهموار شرقي پاكستان فرار كردند. عمليات آناكوندا آخرين مرحله جنگ در افغانستان بود، اگرچه به قول جرج بوش: «مانند هر جنگي، لشكركشي آمريكا به افغانستان كاملا به پايان نرسيد.»۱۳۷
آن‌ها در مدت 6 ماه طالبان را از قدرت كنار زدند و كمپ‌هاي آموزشي القاعده را نابود كردند اما بن‌لادن هرگز دستگير نشد. برخي معتقد بودند كه آمريكايي‌ها گذاشتند تا بن لادن از غارهاي پيچ درپيچ تورابورا فرار كند. ۱۳۸
بن لادن به پاكستان فرار كرد و از آن پس نيروهايش  در خاك اين كشور باعث ناامني و تهديد براي دولت پاكستان و مسلمانان منطقه شدند. عجيب اين كه از حملات تلافي‌جويانه در خاك آمريكا خبري نبود! اما طالبان براي دولت پاكستان كه اختلافاتي را با آمريكا داشت، مدام دردسرساز مي‌شد. مسئله سپردن حكومت به دست شخصي مورد اعتماد آمريكا در افغانستان نيز به سرعت هرچه تمام‌تر حل شد و زماني فرا رسيد كه «حامد كرزاي» چهل و چهارساله براي قدرداني از رئيس‌جمهور وقت ايالات متحده در دفتر كار جرج بوش حاضر شد. اكنون پس از فراغت از مسئله افغانستان نوبت حل مسئله عراق بود.
عراق در همان روزهاي نخستين پس از يازدهم سپتامبر متهم به همدستي با تروريست‌ها شده بود. اين كه چرا «صدام حسين» در سال ۱۹۹۰ به يكباره مغضوب آمريكا شد، خود حديث مفصلي است اما به هر حال آن رابطه و دوستي‌ عميقي كه حمايت مستقيم از عراق و حضور آمريكا در آب‌هاي خليج فارس را در جريان جنگ هشت ساله اين كشور عليه ايران را به دنبال داشت، در سال 2003 تبديل به اشغال عراق توسط آمریکا و متحدانش شد.
آمريكايي‌ها كه در سال 1988 چشمانشان را بر بمباران شيميايي روستاي كردنشين حلبچه بسته بودند و از كشتار بي‌صداي بيش از 5 هزار نفر از مردم با گاز خردل، به راحتي گذشته بودند، ناگهان با دريافت چند بسته پودر سياه‌زخم هياهويي از خطر سلاح‌هاي بيولوژيكي و شيميايي صدام به راه انداختند كه پاي بازرسان سازمان ملل را به اين كشور كشاند.
مقامات آمريكايي ادعا مي‌كردند كه عراق برنامه موشكي‌اش را احيا و سرمايه‌گذاري كلاني را براي توليد سلاح‌هاي بيولوژيكي انجام داده است. حمله آمريكا به عراق كه بوش «فرود اولين بمب‌هايش را بر بغداد، شروعي براي آزادي اين كشوردانسته است»۱۳۹، اگرچه به حكومت صدام حسين پايان داد اما ادعاي آمريكايي‌ها را درباره توليد سلاح‌هاي هسته‌اي به اثبات نرساند.
آن‌ها تجهيزات، لباس‌هاي ضدحمله شيميايي و مواد پيش‌ساخته عامل گاز اعصاب را يافتند اما موفق به كشف انبار سلاح‌هاي شيميايي و بيولوژيكي – كه آمريكايي‌ها خود مي‌دانستند كه چه مقدار و چه زماني در اختيار عراق  گذاشته شده بود – نشدند. آن‌ها همچنين نتوانستند پايگاه‌هاي توليد اين سلاح‌ها را كه مدعي آن بودند، صدام در اختيار دارد، پيدا كنند. بنابراين رسانه‌ها بحث جديدي را آغاز كردند: «به علت دروغ بوش، مردم مردند!»
دروغي كه بعدتر جرج بوش براي تبرئه و توجيه خود اين گونه به آن اعتراف كرد: «حقيقت آن بود كه من نيروهايمان را بنا بر اطلاعاتي به جنگ فرستادم كه بعدها  اشتباه بودنشان اثبات شد. اين يك ضربه گسترده به حيثيت ما ـ و من ـ بود و اعتماد به نفس مردم آمريكا را خدشه‌داركرد. هيچ‌كس بابت پيدا نشدن سلاح‌ شوكه و عصبي‌تر از من  نبود. هر وقت به آن زمان فكر مي‌كنم، حالم بدتر مي‌شود.»۱۴۰
سال 2013 و 2014 رويدادهايي مشابه با آن چه در افغانستان پيش آمده بود، در ساير كشورهاي خاورميانه و بخش‌هايي از مناطق مسلمان‌نشين آفريقا روي داد كه اگر رويدادهاي يك دهه قبل را با آن چه كه دوباره در خاورميانه در حال اتفاق است، مقايسه كنيم،  بايد در انتظار حضور دوباره آمريكايي‌ها در مناطقي كه دولت ايالات متحده نگران آزادي و امنيت آن‌ها به خاطر وجود نيروهاي افراطي است (!) شاهد باشيم.
آزادي كه جرج بوش لزومش را اين گونه توجيه كرده است:
«در يك طرف، مردم نجيبي بودند كه مي‌خواستند در صلح و آرامش زندگي  كنند و  در  طرف ديگر، افراط‌گراياني بودند كه مي‌خواستند عقايد راديكالشان را از طريق خشونت و سركوب‌گري، اعمال كنند. آن‌ها از فضاي ارعاب و نااميدي براي استخدام نيرو و گسترش ايدئولوژي‌شان استفاده مي‌كردند. بهترين راه براي حمايت از كشورهايمان  در طولاني مدت اين بود كه نگاه تاريك آن‌ها را جايگزين كنيم. اين جايگزين چيزي نبود، جز آزادي. مردمي كه مي‌توانند رهبران خود را با استفاده از صندوق راي انتخاب كنند، احتمال كمي دارد به خشونت روي آورند. جواناني كه با اميد به آينده بزرگ مي‌شوند، ديگر دنبال ايدئولوژي ترور نمي‌روند.»۱۴۱
رويدادهاي سال‌هاي 2013 و 2014 در كشورهاي مصر، عراق، سوريه و لبنان و حتي در محدوده مناطق سني‌نشين ايران درست مشابه اتفاقات سال‌هاي 2001 به بعد در افغانستان و پاكستان است.
قتل‌هايي كه گروه‌هاي افراطي مانند «داعش»، «جندالله»، «بوكوحرام» و غيره به نام دين  انجام مي‌دهند، يادآور طالبان قرن بيستم و وهابيت قرن نوزدهم است، افراطي‌ها نه تنها مسلمانان و به خصوص شيعيان را مي‌كشند، بلكه به اقليت‌هاي مذهبي نيز رحم نمي‌كنند تا مردم اين گونه تصور كنند كه در مقابل اين گروه‌هاي بي‌رحم كه مخالفانشان را وحشيانه سر مي‌برند، چاره‌اي جز تسليم ندارند و زمان آن فرا رسيده  كه آمريكا براي نجات مردم منطقه اقدام كند و همان طور كه رئيس‌جمهور باراك اوباما گفته است، به اين گروه وحشي تروريست اجازه تشكيل دولت در عراق و سوريه را ندهد!
سخنان هيلاري كلينتون وزيرخارجه پيشين دولت اوباما را يك بار ديگر به ياد بياوريم:
«ما وارد جنگ عراق، ليبي و سوريه شديم و همه چيز بر وفق مراد و بسيار خوب بود. من به 112 كشور جهان سفر كرده بودم و با برخي ازدوستان اين  توافق حاصل شد تا دولت اسلامي (داعش) در روز5/7/2013 اعلام شود و ما منتظر اعلام تاسيس آن بوديم تا ما و اروپا هر چه سريع‌تر آن را به رسميت بشناسيم. اما با انقلاب مصر همه چيز در مقابل ما بدون هشدار قبلي
فرو ريخت. [....]
مصر قلب جهان عرب و اسلام است و ما تلاش داشتيم تا از طريق اخوان‌المسلمين و از طريق داعش اين كشور را تحت كنترل درآورده و آن  را تقسيم كنيم و پس از آن به كشورهاي حوزه خليج فارس برويم. كويت اولين كشوري بود كه از طريق دوستان ما در آن‌جا آماده بود و سپس عربستان و بعد از آن  امارات و بحرين و عمان در برنامه ما بودند و پس از آن منطقه عربي كاملا تقسيم مي‌شد و به صورت كامل آن را تحت كنترل درمي‌آورديم. ما منابع نفت و گذرگاه‌هاي آبي را تحت تصرف خود درمي‌آورديم.»

پاورقي كيهان  - ۱۸/ ۰۵ / ۱۳۹۴