ثانیا روژه گارودی در آثار خویش همواره میان «آیین یهود» (به مثابه یکی از ادیان ابراهیمی) و «دکترین صهیونیسم» تفاوت اساسی قائل شده و ضمن احترام به اولی، معتقد است که صهیونیسم نوعی قرائت خاص نژاد پرستانه - استعماری از یهودیت است که به منظور دستیابی به اغراض خاص سیاسی ایجاد شده و در میان خود یهودیان نیز مخالفین جدی، کم نداشته است. برای نمونه، وقتی که لُرد بالفور (وزیر خارجه مشهور بریتانیا) به منظور استفاده از نفوذ سیاسی و قدرت اقتصادی یهودیان آمریکا و دیگر نقاط بر ضد آلمان، در نوامبر 1917 نظر مساعد انگلیس را نسبت به ایجاد کانون ملی یهود در فلسطین اعلام کرد، یگانه وزیر «یهودی» کابینه لندن (لُرد مونتاگ) با این عمل مخالف بود و اصولا چنانکه میدانیم تز «صهیونیسم» (به معنی کشاندن یهودیان جهان به فلسطین، و تشکیل دولت اسرائيل در آن کشور به قیمت کشتار و اخراج ساکنان اصلی آن) همواره در مقابل نظریه «جذب» قرار داشته است که معتقد میباشد یهودیان در هر کشوری که هستند باید به عنوان جزئی لاینفک از مردم کشور، دوش به دوش هموطنان خویش در راه نیل به آزادی و حقوق انسانی مبارزه کنند و کسانی چون کارل مارکس (فیلسوف یهودیتبار آلمانی)، ماکسیم رودنسون و ایزاک دویچر (دو یهودی اندیشمند و ضدصهیونیست فرانسوی) طرفدار همین نظر بودهاند.
ثالثا در راه حل پیشنهادی گارودی از مسئله فلسطین، یهودیان هرگز «به جرم یهودی بودن» به دریا ریخته نمیشوند، بلکه رژیم صهیونیستی (که بر پایه «تبعیض نژادی» و «غصب اموال و املاک، و قتل و اخراج ساکنین بومی فلسطین» شکل گرفته است) همراه با گردانندگان و حامیان استعماری آن کنار میرود و حکومتی دموکراتیک با هدف تامین حقوق همه شهروندان فلسطین (اعم از مسلمان و مسیحی و یهودی) جایگزین آن میشود، تا به تصریح گارودی: تمام کسانی که خود را به میراث عظیم ابراهیمی متصل میدانند، یعنی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان، و تمام آنان که ایمان مذهبی خود را به این میراث از کف دادهاند، بتوانند برای ابدی ساختن فرهنگ و ارزشهای والای انسانی با یکدیگر برادرانه همزیستی کنند (عبارت پایانی کتاب گارودی: پرونده اسرائيل و صهیونیسم سیاسی.( Laffaire Israel le sionisme politique و Paris 1983)
بدین ترتیب، نه تنها دلیلی بر تحریک احساسات نژادپرستانه و حمایت از نازیسم از سوی گارودی وجود ندارد، بلکه دلایل و شواهد، تماما بر ضد این اتهام حکایت دارد. موید این امر آن است که: حدود 15 سال پیش زمانی که پس از حمله خونین و وحشیانه اسرائیل به لبنان در 1982، روژه گارودی به همراه پدر لُلون (کشیش پروتستان ماتیو) و ژاک فُوه (Jacques Fauvei) پیرو شکایت L.I.C.R.A (اتحادیه جهانی مخالفت با نژادپرستی و یهودستیزی) به دادگاه پاریس احضار شدند، چرا که طی مقالهای در لوموند 17 ژوئن 1982 نشان داده بودند که حمله مزبور - به گواه اسناد و مدارک معتبر - ریشه در منطق صهیونیسم مبنی بر اشغال سرزمینهای عربی دارد و توجیهات دولتمردان تلآویو بهانهای برای فریب افکار عمومی و توجیه تجاوز خویش بیش نیست - دادگاه پاریس بنا بر حکم 24 مارس 1983 که در تجدیدنظر هم تایید شد و سرانجام از سوی دیوان عالی قطعیت یافت، اعلام کرد:
با توجه به اینکه سخن از نقد قانونی سیاست یک دولت و ایدئولوژی الهامبخش آن است، و نه از تحریک نژادی...، تمامی درخواستهای L.I.C.R.A را رد میکند و آن را به پرداخت هزینههای دادرسی محکوم میسازد.
گفتنی است که گارودی در ذیل مقاله ضدصهیونیستی مزبور (که به صورت آگهی درج شده و چاپش 50 هزار فرانک هزینه برداشته بود) از خوانندگان خواسته بود که در تامین هزینه چاپ مقاله به او یاری رسانند و مردم فرانسه پس از چاپ، از طریق صدها چک کوچک، 70 هزار فرانک پول به آدرس او فرستادند و جالب آن است که از میان یاریدهندگان، نزدیک به 1/3 از یهودیان، و از این میان دو تن خاخام بودند!
گارودی در «تاریخ یک ارتداد...»، در عین محکوم ساختن جنایات هیتلر نسبت به یهودیان و غیریهودیان، اعتبار تاریخی این مطلب را که رژیم نازی 6 میلیون یهودی را کشته باشد بهطور مستدل مورد تردید قرار داده است.
اگر تجدیدنظر در این موضوع تاریخی، جرم باشد باید گفت که گامهای نخستین آن را خود صهیونیستها - آن هم در اسرائیل - برداشتهاند: لوح یادبود بنای تاریخی آشویتز در اورشلیم تا سال 1994 به 19 زبان بیان میداشت: 4 میلیون قربانی؛ و لوحههای جدید آن بنا، امروز اعلام میکنند: نزدیک به 1/5 میلیون!
در شرایطی که انسان معاصر غربی، بنا به روایت خود او، اهمیت تفکر خویش را در آن میبیند که نقد تاریخی را از قید و بند پیشفرضها و تعصبات قومی و مذهبی آزاد سازد و تحلیلی نو و کاملا علمی و مستند از تاریخ به دست دهد، محاکمه روژه گارودی امری بسیار عجیب و تاسفبار مینماید که نقض اصل بدیهی آزادی علمی در تحقیق و بیان نتایج آن به شمار میرود. خاصه آنکه، گارودی در این راه تنها نیست و به قول خود او در مقدمه «تاریخ یک ارتداد...» اینک «در خود اسرائیل، یهودیانی وفادار به پیامبرانشان، «تاریخدانان جدید» دانشگاه عبرانی اورشلیم ]نظیر پرفسور موشه زیمرمن، رئیس سابق بخش آلمانی در دانشگاه مزبور[ و طرفداران اسرائیلی یک صلح عادلانه، پس از اینکه زیانبخشی «اسطورهها»ی صهیونیسم سیاسی برای خود دولت اسرائیل، و برای صلح جهان، آشکار میشود شجاعانه در این اسطورهها به چون و چرا میپردازند.
چه، همین اسطورهها هستند که به قتلهایی منجر گشتهاند که باروخ گلدشتاین بر ضد نمازگزاران مسلمان حبرون یا ایگال امیر علیه اسحاق رابین نخستوزیر مرتکب شدهاند. حقیقت، در حال پیشروی است و هیچ چیز آن را متوقف نخواهد کرد».
گارودی در سخنانی که پس از اعلام رای دادگاه ایراد کرد، تهدید عمال صهیونیست را به هیچ گرفته و با بیاهمیت خواندن حکم صادره، به وجدانهای آزاد جهان توصیه کرد: تنها، کتابش را بخوانند، که حقیقت خود گویاتر از هر چیز است.
کتاب گارودی، در حال حاضر، به دهها زبان ترجمه شده یا در حال ترجمه است و باید گفت که جنجال صهیونیستها جز توجه افکار عمومی جهان به کتاب مزبور نتیجهای نداشته است.
۲۷ / ۰۹ / ۱۳۹۴ - ادامه دار د