به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 2,321
بازدید دیروز: 2,942
بازدید هفته: 12,339
بازدید ماه: 78,412
بازدید کل: 23,740,222
افراد آنلاین: 8
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
سه‌شنبه ، ۱۸ اردیبهشت ۱٤۰۳
Tuesday , 7 May 2024
الثلاثاء ، ۲۸ شوّال ۱٤٤۵
اردیبهشت 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
313029
آخرین اخبار
سینما؛ هجوم تمدن غربی با رسواترین قیافه است ۲۵ / ۰۴ / ۱۳۹۵
هشدار شهید مدرس:
 
سینما؛ هجوم تمدن غربی با رسواترین قیافه است
 

Image result for ‫شهید مدرس‬‎

 

سعید مستغاثی
  نخستین سالن عمومی‌سینما
اولین سالن عمومی‌سینما در ایران توسط میرزا ابراهیم خان صحاف باشی تاسیس شد. او که عتیقه فروشی داشت، ناگهان سر و کله اش از سانفرانسیسکو پیدا شد و به نوشته  ناظم الاسلام کرمانی در کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان»، به عضویت «انجمن مخفی دوم» در دوران مشروطه درآمد. انجمنی که اساسا توسط فراماسون‌ها تشکیل شده بود و بعدا پایه و بنیاد سازمان‌های تروریستی همچون کمیته مجازات گردید.۱
 نکته جالب اینکه نخستین نمایش عمومی‌این سالن در اول ماه رمضان 1283 هجری شمسی و همزمان با شروع ماه صیام به روی پرده رفت!
برای اینکه نگاه صحاف باشی را به سینما و فرهنگ و هنر دریابیم و متوجه شویم که چه نوع سینمایی را برای این سرزمین به ارمغان آورد، بی مناسبت نیست، نگاهی به سفرنامه اولین مسافرتش به اروپا و آمریکا بیندازیم و جذابیت‌های آن سفرها از نگاه صحاف باشی را از نوشته‌های وی مرور نماییم:
«...پنجشنبه بیست و چهارم ، لندن ، ذیحجه سال 1312 هجری قمری
دیشب رفتم به تماشای الحمرا... یکصد دختر می‌رقصیدند، گاه فوج سرباز می‌شدند، گاه شکل دیگر، عجب آن است که این همه دختر به فاصله پنج دقیقه لباس می‌پوشند و می‌کنند، به این مفصلی و حاضر می‌شدند. اینها هیچ نیست مگر داشتن سواد که هر کس بتواند بخواند نمره خود را، فورا بالای لباسش حاضر شود. اوضاع تماشاخانه دیدنی است، نه نوشتنی، باید دید و رشک برد...
...جمعه بیست و پنجم ، لندن
رفتم تماشاخانه پالس، بعد از خواندن و رقصیدن خانم‌ها، سه چهار نفر آمدند به نوعی روی چوب و طناب جست و خیز کردند که از میمون خیلی چالاکتر، چنانچه چوب را به هوا می‌اندازیم و می‌گیریم، اینها یکدیگر را به طرف همدیگر می‌انداختند...»
از دیگر نکات قابل توجه اینکه به جز میرزا ابراهیم خان صحاف‌باشی، از نخستین بانیان سالن‌های سینما در ایران باید به مهاجر دیگر روس با نام «روسی خان» اشاره کرد که خود از عوامل استبداد محمد علی شاهی بود و حتی به هنگام به توپ بستن مجلس توسط لیاخوف روسی و آغاز استبداد صغیر، برای سرکوب آزادیخواهان در کنار کلنل هموطنش قرار گرفت و برروی خون و اجساد مشروطه خواهان، سالن سینمایش را برپا نمود. از همین رو بود با پیروزی مشروطیت و فرار محمد علی شاه، انقلابیون و سایر مردم، عکاسخانه و سالن سینمایش را به آتش کشیدند.۲
از طرف دیگر فیلم‌هایی که برپرده سینما نقش می‌بست، اساسا با سبک رفتاری و زندگی مردم تناسبی نداشت. این را می‌توان از مطالبی که برخی روزنامه‌ها و نشریات حامی‌مشروطه درباره سینما می‌نوشتند، دریافت. در این گونه مطالب و در توصیف سینمایی که به تدریج سالن‌های عمومی‌را اشغال می‌کرد، اغلب از تعرض سینما به اخلاق عمومی، سخن به میان می‌آمد. مثلا یکی از همین نشریات نوشته بود:
«...از آن روزی که سینما، مجوزی ارزان برای دیداری خارق العاده از محرمات بود ، بی یقین هم تفسیر پذیر می‌نمود و هم بعید نیست که گروهی را به دلیل حمایت از ارزش‌های خود علیه تجار سینما و واردکنندگان فیلم برانگیخته باشد. به این داستان توجه کنید:
...تنها این را می‌دانیم که این داستان (فیلم جنگ روس و ژاپن) هیاهویی برپا کرد و کسانی زبان به اعتراض گشودند و گفتند می‌خواهند با نشان دادن شکل اجنه و شیاطین در شبها مردم را تا صبح با آنها هماغوش ساخته ، همه چیزشان را از دستشان بگیرند و همین گفت‌وگو دکان مادام برنادت و شریکش را به هم زده ...»
اما علی‌رغم این نوشته‌ها و مخالفت‌ها، افتتاح سالن‌های سینما و گسترش نمایش فیلم، متوقف نشد.حسین یزدانیان در کتاب «دکانی به نام سینما» درباره ادامه سالن سازی در دوران اولیه سینما در ایران می‌نویسد:
«...دومین سالن سینمای تهران در پشت دروازه قزوین باز شد. این سینما، کاروانسرایی بود که برای این کار برگزیده بودند. یکطرفش جای زن‌ها بود و طرف دیگرش جای مردها. لیکن آن هم نتوانست دیری بپاید. وادینا وامذهبا کردند و مردم عادی را برانگیختند تا ریخت آن را از میان بردارند.گروهی با چوب و چماق ریخته و بساط آن را در هم پاشیدند..»
اینکه از همان ابتدای ورود سینما به ایران، صف اول مخالفانش، مردم کوچه و بازار بودند، از نکات مهمی‌است که در تحلیل تاریخ سینمای ایران بایستی مدنظر قرار گیرد. آنچه که اساسا در مورد پیدایش سینما در غرب، کاملا متفاوت بود. اعلامیه میرزا ابراهیم خان صحاف‌باشی در هنگامی‌که ناگزیر از ایران خارج می‌شد، بیش از همه اسناد و شواهد، نشانگر آن است که مردم مسلمان ایران در همان سالهای پیش از مشروطه هم، هیچ نگاه مثبتی به پدیده سینما نداشتند. در این اعلامیه آمده است:
«...با کمال تاسف، ترک دیار و برادران دیار را نموده، می‌خواهم به شهر (از این شهر) بروم. از یمن اقبال بی زوال همشهریها، ناچار به فروش کارخانه ورشوکاری و اساس (اثاث) تماشاخانه و متعلقات آنها شدم. لهذا هرگاه دومی‌پیدا شود و این کارخانه را دائر بدارد ، امید است بذری را که در این سه سال فشاندم ، حاصلش وی را نصیب شود و مردم هم کم کم ملتفت شوند...»
اینکه چرا مردم مسلمان ایران از پدیده سینما ، استقبال ننمودند و با آن برخورد کردند ، (برخوردی که از دوران پیش از مشروطه شروع شد و تا سالهای پیروزی انقلاب اسلامی‌و حمله به سینماها در اعتراض به فساد حاکم ادامه یافت)، به نظر  می‌آید در ماهیت سینما و آنهایی که اداره اش می‌کردند، مستتر بود. مردم مسلمان کلیت تصاویر و عکس‌ها و فیلم‌های نقش بسته بر پرده سینما را با باورها و ارزش‌های دینی و مذهبی خویش ، مغایر و متضاد می‌دیدند. حتی در میان طبقه متوسط و قشر روشنفکر و تحصیل کرده هم این مخالفت به گونه ای دیگر وجود داشت که چرا مهار این کالای فرهنگی-اقتصادی در کف ایرانیان نیست و چرا در بازسازی ایران به کار نمی‌افتد؟ در آن روزگار اگر روزنامه‌ها و نشریات از برخی دردها و مشکلات مردم و جامعه می‌گفتند اما فیلم‌های وارداتی اساسا هیچ ارتباطی با زندگی مردم نداشت و نمی‌توانست ارتباط چندانی با آنها برقرار نماید.
هشدار شهید مدرس درباره ورود سینما به ایران
با ورود سینما به ایران، همچنانکه درباره سایر مظاهر تجدد وارداتی هم اتفاق افتاده بود، بسیاری از محافل مذهبی و دینی که از عقبه ماجرا مطلع بودند، برای حفظ جامعه مسلمان ایرانی از مضرات و خطرات فرهنگی این ابزار جدید استعمار، هشدار داده و بعضا وارد عمل هم شدند. برخی از این هشدارها، بسیار روشن بینانه و از روی بصیرت کامل است. گویی آنها در 120 سال پیش، امروز را می‌دیدند. از جمله این افراد آیت‌الله شهید سید حسن مدرس بود که هشدارها و اعتراضات و حرکات سیاسی وی در مقابل استبداد رضاخانی و استعمار بریتانیا در صفحه‌های تاریخ این مرز و بوم باقی مانده است. در تاریخ آمده است که رحیم زاده صفوی از قول آیت‌الله شهید سید حسن مدرس به احمد شاه قاجار درمورد رژیم رضا خان و ورود سینما و ادبیات غرب و تاثیر آنها بر جامعه ایرانی هشدار داده و چنین گفته است:
«...در رژیم نویی که نقشه آن را برای ایران بینوا طرح کرده اند، نوعی از تجدد به ما داده می‌شود که تمدن مغربی را با رسوا ترین قیافه، تقدیم نسل‌های آینده خواهند نمود...سیلی از رمان‌ها و افسانه‌های خارجی که در واقع جز حسین کرد فرنگی و رموز حمزه فرنگی چیزی نیست، بوسیله مطبوعات و پرده‌های سینما، به این کشور جاری خواهد شد. به طوری که پایه افکار و عقاید و اندیشه‌های نسل جوان از دختر و پسر تدریجا بر بنیاد همان افسانه‌های پوچ قرار خواهد گرفت و مدنیت مغرب و معیشت ملل مترقی را در رقص و آواز و دزدی‌های عجیب آرسن لوپن و بی عفتی‌ها و مفاسد اخلاقی دیگر خواهند شناخت. مثل آن که آن چیزها ، لازمه متمدن بودن است...»
سخن شهید مدرس در روزگاری که کمتر کسی می‌توانست، حتی حدس بزند در سالهای بعد چه سرنوشت شومی‌در انتظار ملت ایران است، از روی کارآمدن رژیمی‌مستبد و وابسته سخن می‌گفت که بیش از هر موضوعی، افکار و اندیشه‌ها را هدف قرار می‌دهد. او  نسبت به تهاجمی‌فرهنگی هشدار می‌دهد که اینک پس از گذشت 120 سال ، تازه متوجه می‌شویم چه بر سر نسلی از این مردم آورده است. یکبار دیگر سخنان شهید مدرس را بخوانید و با شرایط فرهنگی امروز قیاس نمایید تا عمق روشن بینی و بصیرت آن شهید بزرگوار را دریابید.
هشدار دادن نسبت به عواقب ورود سینما به عنوان یکی از زمینه‌سازان تجدد وارداتی منحصر به علماء و روحانیون و امثال شهید مدرس نبود، بلکه در این میدان، برخی از روشنفکران نیز پای به عرصه گذاشته و نسبت به آنچه از طریق پرده سینما در جامعه اشاعه داده می‌شد، با زبان طنز و هنر هشدار دادند که از آن جمله امیری فیروزکوهی در شعری به نام سینما اساسا مفهوم سینما را ضد اخلاق دانسته است. فیروز کوهی در این شعر می‌نویسد:
«...وان دگر بین که تا چها آورد
 سیم ما برد و سینما آورد
 درد آورد و برد درمان را                                
کفر پرورد و کشت ایمان را
آورید از متاع خارجیان
 آنچه مذموم تر نبود از آن
زر سپرد و ضرر فراز آورد                             
 راستی برد و خدعه باز آورد
تا به نقش دروغ پرده درون                        
عصمت ما کند  پرده برون...»