نظام خانواده در اسلام
6 - زن در منطق وحى
بــســـم الله الـــرّحــمـــن الــــرّحــیــم
زن در منطق وحى
دين مقدس اسلام با اديان و مكتبها در تمام زمينهها فرقهاى اصولى و بنيادى دارد.
تشيع كه اسلام تفسير شده اهل بيت پيامبر، و جانشينان بر حق رسول اكرم، و بيان شده امامان معصوم است در نگرش و ديد خود نسبت به توحيد، قيامت، ملائكه، نبوت، امامت، قرآن، فرد، خانواده، جامعه، امور مادى، امور معنوى، مسائل اخلاقى و عملى، زن، مرد، اولاد، كسب و كار، تربيت، سياست، حكومت، و ... با تمام مدرسهها و فرهنگها و آئينهاى موجود فرق دارد.
اسلام در اين ناحيه آنچه را مىگويد عين حقيقت، و ميزان و مطابق مصاديق واقعى در دنياى ظاهر و باطن، و خلاصه برابر با واقعيات و حقايقى است كه در علم حق و در بستر جهان هستى است.
بيان مفسران حقيقت در آئين اسلام محصول دانش پاك و بينش خدائى آنان، و برگرفته از عمق آيات قرآن مجيد است.
شروع مسائل اين دين از قرآن مجيد، و ابتداى قرآن كريم با وصف رحمانيت و رحيميت و ربوبيت وجود مقدس حق است، و تفسير اين حقايق شروعش از قلب الهى و ملكوتى رسول اسلام و تداومش با بيانات امامان معصوم از على بى ابيطالب تا امام دوازدهم است.
رحمان از اسماء مختص حضرت حق، و در غير خداوند بكار نمىرود، اما رحيم وصفى است كه بر غير حق هم اطلاق مىگردد.
هر دو صفت ريشهاش رحمت، و ترجمهاش نسبت به وجود مبارك حق بخشنده و بخشايشگر است.
گروهى از توضيح دهندگان آيات قرآن گفتهاند: رحمن اشاره به رحمت عام حق نسبت به تمام بندگان از خوب و بد است، و رحيم اشاره به رحمت خاص حق كه مخصوص بندگان صالح و مطيع است.
جلوه وصف رحمانيت در دنيا، و تجلى وصف رحيميت در آخرت است.
اما در خود قرآن مجيد در رابطه با اين تفاوت چيزى ديده نمىشود، در قرآن كريم آمده:
ورحمتى وسعت كل شيى.
و رحمت من همه چيز را فرا گرفته.
تجلّى اين صفت در آفرينش موجودات، و روزى آنان، و نجاتشان از حوادث قابل ملاحظه است.
استغاثه به درگاه او با كمكگيرى از اين دو وصف، موجب حالتى عرفانى، روحيهاى خاص، و نشاطى مخصوص است، كه عكسالعمل آن توجه و عنايت حق به عبد است.
در آثار اسلامى آمده كه حضرت حق فرمود: حيا مىكنم بندهام مرا به رحمانيت و رحيميت بخواند، و من خواسته او را اجابت نكنم.
خلقت خلق و روزى ايشان جلوه رحمانيت، و هدايت و توفيقشان، ثمره رحيميت است.
در قرآن مجيد خود را به نحو ديگر به رحمت ستوده: خيرالراحمين، ارحمالراحمين، ذوالرحمه.
براى نزديك كردن حقيقت به ذهن، رسول خدا اين واقعيت را بدين صورت در خور فهم مردم بيان كرده، ورنه عدد و درجه را در آنجا راه نيست.
خداوند را صد رحمت است، كه از آن يكى را در هفت آسمان و زمين پخش كرد، به آن يك درجه بر تمام خلق آنچه مناسب آنان است مىبخشايد، و خلق هم بامايه گرفتن از آن بر يكديگر مهر ورزيده ترحم مىآورند. و نود و نه درجه آن را نزد خود نگاه داشته، تا روز قيامت بپا شود، آن يك درجه پخش شده در دنيا را به نود و نه درجه بيفزايد و بر مؤمنان و مطيعان پخش نمايد!!
ربّ به معناى مالك است كه مالكيت او بر تمام موحودات هستى و همه عالمين حقيقى و قابل سلب نيست، مالكى كه تدبير و رشد و پرورش موجودات به دست قدرت اوست.
چون پيوند مالكيت و تدبير او با تمام ذرّات هستى حقيقى و ابدى و دائمى و ذاتى است، معنا ندارد كه انسان در برابر ربوبيت او ربّى انتخاب كند، و مالكى اتخاذ نمايد، و تدبيرى و مدبّرى و قانونى جز قانون او قبول كند.
تجلّى توحيد واقعى در تمام شئون حيات و زندگى به اين است كه انسان با تمام وجودش در سايه مالكيت و تدبير او باقى بماند، و هر مالك و مدعى مالكيت، و هر فرهنگ و مدرسهاى كه به ستم و بر ضد حق مىخواهد، تدبير حيات آدمى را به دست بگيرد نفى كند، و كلمه طيبه «لا اله الا الله» در تمام زواياى حيات معنائى غير از اين ندارد.
آرى تمام نياز ظاهر و باطن آدمى را رحمت حق، و نور ربوبيت او برطرف مىكند، و سعادت دنيا و آخرت آدمى را لطف و عنايت و رأفت و مرحمت، و تدبير او تضمين مىنمايد.
توسل انبياء الهى به ربوبيت و رحمت حق
پيامبران خدا كه ربّ و مالكى، و مدبّر و مريدى و رحمت و لطفى جز رحمت و ربوبيت حق نشناختند، و خود را در تمام لحظات مملوك آن
مالك و مربوب آن رب، و عبد آن معبود نگاه داشته و با ارباب متفرقه، و مدعيان تدبيرهاى بيجا با تمام وجود مبارزه كردند، و بعضى از آنان در اين صحنه پيكار جان باختند، تا مالكيت و فرهنگ و رحمت حق را براى ابد با خود داشته باشند، در تمام حوادث و گرفتاريها يا به و قت نيازمنديها و حاجات متوسل به ربوبيت و رحمت حق مىشدند.
آدم (عليه السلام) عرضه داشت:
رَبَّنا ظَلَمْنا انْفُسَنا وَ انْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرينَ.
اى مالك و مربى ما، بر خويشتن ستم روا داشتيم، چنانچه ما را سرافراز به غفران و رحمت خود ننمائى، هر آينه از زيانكاران خواهيم بود.
نوح در دعايش براى نجات خود و مؤمنان و ريشه كن شدن ستمگران گفت:
ربِّ لا تذر على الارض من الكفرين دياراً.
اى مالك و مدبر من از اين ناسپاسان بر روى زمين ديّارى باقى مگذار.
ابراهيم (عليه السلام) در دعايش مىگفت: ربَّنا انّى اسكنت من ذرِّيَّتى بواد غير ذى زرع عند بيتك المحرَّم ربَّنا ليقيموا الصَّلوه.
اى مالك و مربى ما، من ذرّيه خود را در وادى بىكشت و زرع نزد بيتالحرام تو مسكن دادم، اى رب و مدبر من تا نماز را بپاى دارند.
موسى (عليه السلام) به وقت درماندگى در كنار دروازه شهر مدين به مناجات حق برخاست و عرضه داشت:
ربِّ انّى لما أنزلت إلىِّ من خير فقيرٌ.
اى مالك و مدبر من به چيزى كه تو بر من فرو فرستى از رزق و روزى محتاجم.
حضرت يوسف عرضه داشت:
رب قد اتيتنى من الملك و علَّمتنى من تأويل الأحاديث فاطر السَّموات و الارض انت وليّى فى الدُّنيا والاخره توفَّنى مسلماً و الحقنى بالصّالحين.
اى مالك و مربى من، به حقيقت كه تو مرا سلطنت دادى، و دانش تعبير خواب آموختى، توئى آفريننده زمين و آسمان، توئى ولىّ من در دنيا و آخرت، مرا به حال تسليم بميران، و به بندگان شايستهات ملحق فرما.
زكريا عرضه داشت:
ربِّ لا تذرنى فرداً و أنت خير الوارثين.
اى مالك و مدبر من، مرا يكه و تنها وا مگذار كه تو بهترين وارثانى.
به رسول باكرامتش تعليم داده كه در دعا و مناجاتش بگويد:
ربِّ اغفر وارحم وانت خير الرّاحمين.
اى مالك و مربى من، غفران و رحمتت را نصيبم كن، كه تو بهترين رحمكنندگانى.
از قول اولياء و عاشقانش نقل مىكند كه در شب تاريك در حال قيام و قعود و انديشه در خلقت و آفرينش مىگويند:
ربَّنا ما خلقت هذا باطلا.
اى مالك و مربى و مدبر ما، اين آسمانها و زمين را باطل و بيهوده نيافريدهاى.
در دعاهاى وارده از امامان معصوم بخصوص دعاى كميل، ابوحمزه، عرفه، و مناجات پانزدهگانه حضرت سجاد كلمه مبارك رب خيلى تكرار شده، توسل انبياء به اين مقام، و تكرار اين حقيقت در دعا، نمايشگر عظمت اين مسئله و تجلى آن در شئون و زواياى حيات انسان است، دعاكنندگان تنها در دعا متوسل به اين مقام نبودند، بلكه ربوبيت حق در فضاى زندگى آنان، در عقايد و اعمال و اخلاقشان تجلى علمى و عملى داشت.
مقام باعظمت عبادت و بندگى حق
انسان چه مرد و چه زن داراى هويّتى واحد، و جوهرى همسان هستند، و در پيمودن راه كمال و ظهور آثار انسانيت و رسيدن به درجات و مقامات معنويه هيچ فرقى با هم ندارند، اگر با ميل باطنى و كشش فطرى، و كمكگيرى از عقل و نبوت و امامت و معلمان دلسوز، و مربيان واجد شرايط به قبول ربوبيت حق تن دهند، و مالكيت و تدبير و هدايت حضرت حق را در تمام جهات زندگى بپذيرند، از افتادن در لجنزار بندگى طاغوت و هواى نفس، و دچار شدن به فرهنگها و مدرسههاى شيطانى در امان مىمانند، و از بركت مملوك بودن نسبت به مالك واقعى، به مقامات عاليه ملكوتيه و عرشيه خواهند رسيد.
مرد و زن در خلقت ظاهرى و باطنى خود تجلّى رحمانيت و رحيميت و ربوبيت حضرت حقند، اين واقعيتى است كه از صريح آيات الهى استفاده مىشود، و جاى انكار و ايراد، و شك و ترديد ندارد.
زن انسان است، زن داراى استعداد و قواى معنويست، زن در منطق وحى هويت و جوهرى يكسان با مرد دارد.
زن رحمت الهى است، زن جلوه ربوبيت حق است، تحقير او، حمله به او، پايمال كردن حقوق او، سرپيچى از حفظ برنامههاى به حق او، ضعيف شمردن او در دايره انسانيت، بىمورد طلاق دادن او، فرق گذاشتن بين او و پسر، همه و همه آثار شوم مدعيان مالكيت بر بشر، و فرعونهاى تاريخ، و فرهنگهاى سلطهگر و ستمپيشه و ظالم و بيدادگر است.
در ايتاليا وقتى مرد خانه دختردار مىشد از خوشحالى در پوست نمىگنجيد، زيرا شيئى به اشيائش اضافه شده بود و پس از سيزده يا چهارده سال او را به بازار برده و مىفروخت و قيمتش را صرف مخارج روزانه زندگى مىكرد!
گاهى كه در ايتاليا از دست زن خشمگين مىشدند او را در ديگ جوشانى از روغن زيتون مىانداختند تا نابود شود.
از او به عنوان خدمتكار، كلفت، كنيز، كالاى شهوت استفاده مىكردند، و هنوز هم در فرهنگ بشرى از بسيارى از حقوق حقّهاش محروم است.
ولى در آئين حق و در منطق وحى، زن موجودى والا، منبعى از مايههاى معنوى، جهانى از استعدادها، و نيروئى الهى است.
زن اگر قدر خود را بشناسد، و موقعيت انسانى خويش را حفظ كند، و از تعاليم عاليه اسلام براى رشد و تربيت خود بهره بگيرد در حّد توان خويش، مريمى پاك، و خديجهاى باكرامت و زينبى شايسته، و مقامى در خور حريم حضرت حق خواهد شد، وگرنه مانند مردانى كه راه ناسپاسى سپردند، و به نعمتهاى حق كافر شدند، و سر از هدايت پروردگار پيچيدند دچار خزى دنيا و آخرت و لعنت ابد حق خواهند شد.
زن در منطق وحى
در تفسير باعظمت مجمع البيان آمده:
زمانى كه اسماء بنت عميس همراه شوهر بزرگوارش جعفر بى ابيطالب از مهاجرت حبشه كه هجرتى الهى و محض حفظ دين بود بازگشت، به ديدار زنان پيامبر آمد و به آنان گفت: آيا در قرآن در رابطه با ما زنان چيزى هست؟ گفتند: نه! به محضر رسول الهى شتافت و عرضه داشت يا رسول الله زنان در نااميدى و خسارتند، پيامبر فرمود از چه نظر؟ عرضه داشت چنانكه از مردان ذكر خير شده از زنان نشده، خداوند مهربان اين آيه را نازل فرمود:
ان المسلمين والمسلمات والمؤمنين والمؤمنات، والقانتين والقانتات، والصادقين والصادقات، والصابرين والصابرات والخاشعين والخاشعات والمتصدقين والمتصدقات والصائمين والصائمات والحافظين فروجهم والحافظات والذاكرين الله كثيراً والذاكرات اعد الله لهم مغفره واجراً عظيماً.
در صريح اين آيه شريفه هست كه زنان نيز مانند مردان مىتوانند به ده مقام عالى و ملكوتى و معنوى برسند، و از اين طريق مغفرت حق و اجر عظيم كسب كنند، مقامات عبارت است از: 1 مقام اسلام 2 مقام ايمان 3 مقام طاعت و فرمانبردارى 4 مقام صدق 5 مقام صبر و پايدارى در برابر تمام حوادث 6 مقام فروتنى و خوف از عظمت و عقاب حق 7 مقام كرم و جود كه ثمره آن صدقه است 8 مقام روزه و صوم 9 مقام ضبط نفس و مالكيت بر شهوات 10 مقام ياد و ذكر حق.
اسماء بنت يزيد انصارى خدمت رسول حق رسيد، در حالى كه حضرت در جمع صحابه بودند، عرضه داشت پدر و مادرم فدايت من از جانب زنان بسوى تو آمدهام، آگاه باش جانم به قربانت هيچ زنى در شرق و غرب نيست جز اين كه عقيده و رأيش با من يكى است، خداوند ترا به سوى مردان و زنان مبعوث به رسالت كرد، ما به تو و به حضرت حق ايمان آورديم، اما جنس زنان بسيار مقيد و در حصار خانه محبوس و داراى كمبودند، در طريق ارضاى شهوات مرد خود تسليماند، و مدت زمانى حامله به اولاد، ولى شما مردان به نماز جمعه و جماعت، و عيادت بيماران، و تشييع جنازه، و زيارت حج به طور مكرر، و از همه مهمتر جهاد فى سبيل الله بر زنان برترى داريد، مرد براى حج و عمره يا پاسدارى از مرز مىرود، ما زنان حافظ اموال، و خياط لباسها، و مربى فرزندان مردان خوديم، ما در چه اجر و مزد و بهره و منفعتى با مردان شريك هستيم؟
رسول خدا رو به ياران كرد، فرمود:
گفتارى نيكوتر از گفتار اين زن در مسائل دينش شنيدهايد؟ گفتند گمان نمىبرديم زنى به چنين واقعياتى رسيده باشد، حضرت رو به جانب وى كرد و فرمود:
برو و تمام زنان ديگر را خبر كن نيكو شوهردارى، و طلب خوشنودى و رضايت همسر، و موافقت با شوهر در امور زندگى صحيح، برابر تمام آن بهرههائى است كه از آن همه اعمال نصيب مردان مىشود!!
زن از مجلس پيامبر بيرون آمد در حالى كه از شدت شادىتهليل و تكبير حق بر زبان داشت.
امام هشتم از پدرانش از رسول خدا روايت مىكند:
مَثَلُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَاللّهِ كَمَثَلِ مَلَك مُقَرَّب، وَإِنَّ الْمُؤْمِنَ عِنْدَاللّهِ عَزَّوَجَلَّ أَعْظَمُ مِنَ الْمَلَكِ، وَلَيْسَ شَىْءٌ أَحَبَّ الَى اللّهِ مِنْ مُؤْمِن تائِب أَوْ مُؤْمِنَه تائِبَه.
انسان مؤمن در پيشگاه حق همچون ملك مقرب است، و قطعاً مؤمن نزد حق بزرگتر از ملك است، چيزى به سوى حق محبوبتر از مؤمن توبهكننده و زن مؤمنه تائبه نيست.
عقل و شهوت ملاك سعادت و شقاوت
آن نيروئى كه موجب درك حقايق، و پذيرش واقعيات، و طراح سعادت و سلامت، و مدبّر امور مثبته در حيات انسان مىباشد عقل است.
در روايات اهل بيت به نقل اصول كافى در باب عقل، از اين گوهر باارزش تعبير به پيامبر باطن شده!
شهوت به طور طبيعى نعمت حق و موجب لذتبرى از حيات مادى، و باعث حركت و كار و كوشش و فعاليت انسان در جهت زندگى دنيائى و گاهى آخرتى است.
شهوت اگر مقيد به نور عقل، و دنبالهرو براى اين چراغ پرفروغ معنوى باشد، فضاى زندگى فضائى سالم، و عرصهگاه حيات سفره رحمت حق، و وجود آدمى مصداق انسانيت، و ارزشش از ارزش ملائكه برتر!!
عقل اگر در زندان شهوت اسير شود، و از پخش نور خود ممنوع و محروم گردد، كارگردان حيات آدمى شهوت بىقيد و شرط، وخواستههاى بىمحاسبه شود، و چشم باطن و ظاهر از پى شهوت، جز امور مادى نبيند، و ملاك حيات انسان شكم و غريزه جنسى گردد، آثار انسانيّت محو، و آدمى بدتر از حيوانات و بهائم شود.
عبداللّه بن سنان مىگويد از حضرت صادق (عليه السلام) پرسيدم: ملائكه بالاترند يا بنىآدم؟ حضرت پاسخ داد اميرالمؤمنين فرمود:
إِنَّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ رَكَّبَ فِى الْمَلائِكَهِ عَقْلا بِلاشَهْوَه، وَ رَكَّبَ فِى الْبَهائِمِ شَهْوَهً بِلا عَقْل، وَ رَكَّبَ فى بَنى آدَمَ كِلْتَيْهِما، فَمَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ شَهْوَتَهُ فَهُوَ خَيْرٌ مِنَ الْمَلائِكَهِ وَ مَنْ غَلَبَتْ شَهْوَتُهُ عَقْلَهُ فَهُوَ شَرٌّ مِنَ الْبَهائِمِ.
خداوند عزوجل در ملائكه عقل بدون شهوت قرار داد، و در چهارپايان شهوت بدون عقل گذاشت، و در بنىآدم عقل و شهوت مقرّر داشت، پس كسى كه عقلش بر شهوتش غالب آيد بهتر از ملائكه، و هر آنكس شهوتش بر عقلش غلبه كند بدتر از حيوانات است.
اين حقيقت اگر در جنس زن همانند مرد تجلى كند بدون ترديد ارزش و قيمت و كرامتش بيش از ملائكه خواهد شد، و اگر اين موجود از عقل دورانديش، و پيامبر باطن، و نور درون چشم بپوشد، و همت خود را زر و زيور، و عشوه و ناز و آرايش و شهوت، و جلوه و خودنمائى در برابر ديگران، و بيگانه از خدا زيستن قرار دهد همچون مردان فاسد و كافر و ناسپاس از حيوانات بدتر است.
حديثى عجيب از شب معراج در رابطه با زنان
حضرت عبدالعظيم حسنى كه از اعاظم علماى طايفه حقه، و از رجال بزرگ شيعه، و از راويان معتبر اسلامى است، و به فرموده حضرت هادى (عليه السلام) ثواب زيارتش همانند ثواب زيارت حضرت حسين (عليه السلام) است، از حضرت جواد، و حضرت جواد از پدران معصومش از اميرالمؤمنين نقل مىكند كه حضرت فرمود من و فاطمه زهرا نزد پيامبر رفتيم، او را در گريه شديد ديديم، عرضه داشتم پدر و مادرم به فدايت سبب گريه شما چيست؟
فرمود، شبى كه مرا به معراج بردند زنانى از زنان امتم را در عذاب شديد ديدم، از ديدن عذاب شديد آنان به گريه افتادم.
زنى را ديدم كه وى را با موى جلوى سر به ديوار جهنم آويخته بودند، و مغزش از شدت عذاب مىجوشيد.
زنى را ديدم كه با زبانش به ديوار جهنم وصل بود، و از داغترين و بدترين ماده جهنم در دهان و حلقش مىريختند.
زنى را ديدم كه او را با سينهاش به ديوار جهنم چسبانده بودند.
زنى را ديدم كه با دو پايش در جهنم آويزان بود.
زنى را ديدم كه گوشت بدن خودش را مىخورد و آتش از زير گوشتهايش بيرون مىزد.
زنى را ديدم كه دست و پايش را بسته بودند، و تعداد زيادى مار و عقرب به او حمله كرده، اما چون دست و پايش آزاد نبود نمىتوانست فرار كند و هيچگونه قدرتى براى دفاع از خود نداشت.
زنى را ديدم كه كور و كر و لال بود، او را در يك تابوت پر از آتش گذاشته بودند، و از تمام بدنش گوشت و پوست همانند آدم گرفتار جذام تكه تكه مىريخت.
زنى را ديدم كه صورت و بدنش آتش گرفته، و او را وادار مىكردند هرچه در شكم دارد با پنجههايش بيرون آورده بخورد.
زنى را ديدم كه سرش سر خوك و بدنش بدن خر، و دچار يك ميليون رشته عذاب بود.
زنى را ديدم صورتش همانند سگ، آتش از پشتش وارد و از دهانش خارج مىشد، ملائكه عذاب، سر و بدنش را با ابزار جهنم مىكوبيدند.
حضرت زهرا (عليها السلام) عرضه داشت محبوب من، ونور چشمم به من خبر بده عمل و روش آنان در دنيا چه بوده كه بايد دچار چنين عذابهاى شديد و سختى شوند.
حضرت فرمود: آن زنى كه به موى سر به ديوار جهنم بسته بود زنى است كه موى جلوى سر خود را از نامحرم حفظ نمىكرد.
زنى كه با زبان به ديوار جهنم وصل بود زنى است كه شوهرش از نيش زبان او امان نداشت.
زنى كه به دو طرف سينهاش به ديوار جهنم چسبانده شده بود، زنى است كه در مسئله جنسى از شوهر خود تمكين نمىكرد، و او را براى ارضاء اين غريزه طبيعى راه نمىداد.
زنى كه با دو پايش در جهنم آويزان بود، زنى است كه بدون اجازه شوهرش هر كجا مىخواست مىرفت.
زنى كه گوشت بدن خودش را مىخورد و آتش از زير گوشتها بيرون مىزد، زنى است كه براى غيرشوهر آرايش مىكرد، و آرايش خود را در معرض ديد مردان نامحرم قرار مىداد.
زنى كه دست و پايش را بسته، و در معرض حمله مار و عقرب بود، زنى است كه نماز را سبك مىشمرد، و از نجاست و جنابت و حيض تطهيير و غسل نمىكرد.
زنى كه كر و كور و لالبود زنى است كه با غيرشوهر همبستر شده بود و اولاد آورده، ولى فرزند را به گردن شوهر خود انداخته بود.
زنى كه با قيچى آتشين گوشت او را مىبريدند، زنى است كه خود را در اختيار مردان بيگانه مىگذاشت.
زنى كه صورت و بدنش آتش گرفته، و او را وادار مىكردند هر چه در شكم دارد بخورد زنى است كه واسطه فحشا و منكرات بود، و زنان را براى شهوترانى در اختيار مردان مىگذاشت.
زنى كه سرش سر خوك و بدنش بدن خر و دچار يك ميليون رشته عذاب بود، زنى است كه دوبههمزنى مىكرده و در دروغگوئى و كذب غرق بوده.
زنى كه همانند سگ بود و آتش از پشتش وارد و از دهانش خارج مىشد زنى بود خواننده مجالس عيش و عشرت و آلوده به بيمارى حسادت!
در هر صورت زن بنا بر منطق وحى مىتواند به اعلا درجات و مقامات معنويه برسد و مريمگونه شود، و در صورت بىتوجهى به آئين حق و شخصيت انسانى خود راه به اسفل دركات برده و از بهائم پستتر مىگردد، دو مرحلهاى كه براى تمام مردان مقرر است.
(يريد اللّه بكم اليسر ولا يريد بكم العسر)
«بقره/ 185»