به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 53
بازدید دیروز: 3,648
بازدید هفته: 53
بازدید ماه: 249,346
بازدید کل: 25,859,709
افراد آنلاین: 12
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
جمعه ، ۲۹ فروردین ۱٤۰٤
Saturday , 19 April 2025
السبت ، ۲۱ شوّال ۱٤٤۶
فروردین 1404
جپچسدیش
1
8765432
1514131211109
22212019181716
29282726252423
3130
آخرین اخبار
۵ - خاطراتی از شهید حاج میرقاسم میرحسینی ۷ ۲ / ۱۰ / ۵ ۱۳۶
خاطراتی از  شهید حاج میرقاسم میرحسینی

Image result for ‫وصیت‌نامه شهید حاج میرقاسم میرحسینی‬‎

خاطرات سردار قاسم سلیمانی درباره سردار شهید حاج قاسم میرحسینی:

او به پیشانی خود اشاره کرد و گفت: تیر به اینجای من خواهد خورد. سردار رشید اسلام شهید میرحسینی بزرگ لشکر 41 ثارالله بود که واقعا من امروز در هر ماموریتی جای خالی او را می‌بینم. شهید میرحسینی در بعد خودش در تمام صحنه جنگ تک بود. در مورد شهید میرحسینی هرچه بگویم احساس می‌کنم اصلا نمی‌توانم حق شهید او را ادا کنم. خیلی روح بزرگی داشت. یک مالک اشتر به تمام معنا بود. من نمی‌دانم مالک هم توی صحنه سخت محاصره جنگ مثل شهید میرحسینی بوده یا نبوده. شهید میرحسینی فرمانده‌ای بود که همه ابعاد یک فرمانده اسلامی را با تعاریف اصیل آقا امیرالمومنین (ع) دارا بود. با معنویت ترین شخصیت لشکر ثارالله بود. صدای دلنشین آوای قرآن شهید میرحسینی را هر کس می‌شنید از خود بی خود می‌شد.

او یک سخنور بود و وقتی شروع به صحبت می‌کرد به قول بچه‌ها سحر می‌کرد. تمام حرفهای خودش را با استناد به آیات و روایات نقل می‌کرد. من واقعا احساس می‌کردم هیچ روحانی توی سن و سال خودش به پای ایشان نمی‌رسید. در بعد فرماندهی ما باید بگویم ایشان در جلسات همیشه صائب‌ترین نظرات را می‌داد. بهترین نظر، نظر شهید میرحسینی بود و در میدان عمل هم همان‌ها به وقوع می‌پیوست. خدا را شاهد می‌گیرم که هیچ وقت در چهره شهید میرحسینی در سخت‌ترین شرایط من هراسی ندیدم. انگار در وجود این مرد چیزی به عنوان ترس، هراس، دلهره و تردید وجود نداشت. اگر در محاصره بود همانطور صحبت می‌کرد که در اردوگاه صحبت می‌کرد. در حالیکه رگبار گلوله از همه طرف می‌بارید و همه خودشان را در پناهگاه‌ها پنهان می‌کردند، مانند پشت سنگری یا تپه خاکی ... که تیر نخورند، اما این شهید عالیقدر می‌ایستاد و ما همه مات و مبهوت حرکات او می‌شدیم. نگاه می‌کردم ایشان را مثل کسی که در جنگهای قدیمی جلو دشمن رجز می‌خواندند؛ بچه‌ها را بسیج می‌کرد، حرکت می‌داد و در آن صحنه شوخی می‌کرد. خداوند این توفیق را به من داد که تقریبا از عملیات والفجر یک تا این اواخر که خیلی هم بود در خدمت ایشان باشم من واقعا این را می‌گویم که در همه شهدای جنگ تحمیلی خیلی دوستان بسیاری داشتم. در عملیات‌های مختلف هیچکس را مانند ایشان ندیدم. از زمانی که من در خدمت ایشان بودم هیچ وقت ندیدم که نافله شبش ترک بشود. یا هیچ نافله شبی ندیدم که از شهید میرحسینی بدون گریه تمام شود؛ و خدا شاهد است ما با گریه این شهید بزرگوار بیدار می‌شدیم. یک آدم عجیبی بود. دنیای بیکران معرفت بود. می‌دیدم وقتی گردان دور ایشان حلقه می‌زد و ایشان می‌خواست سخنرانی کند از لحظه ای که بسم الله می‌گفت تا انتهای صحبتش واقعا مثل یک جوجه‌هایی که مادرشان غذا را در دهانشان می‌گذارد همه حواسشان متوجه دهن مادر است، همه گردان مسحور ایشان می‌شد! محو ایشان می‌شد.

او ناجی همه عملیات‌ها بود در صحنه جنگ وقتی عراقی‌ها پاتک می‌کردند و فشار می‌آمد همین قدر که در جبهه می‌پیچید که میرحسینی آمد والله قسم انگار یک لشکر می‌آمد. اینقدر در کل جبهه تاثیر داشت.

در عملیات بدر یادم است که وقتی عراقی‌ها پاتک کردند شهید میرحسینی رفت توی پاتک، توی اوج سختی آن لحظه‌ای که همه به فکر برگشتن بودند، شهید میرحسینی رفت و آخرین نفر برگشت. من قطعا شهید میرحسینی را ناجی همه عملیات‌ها می‌دانم. نقش شهید میرحسینی در یک کفه ترازو و نقش مابقی گردان‌ها در کفه دیگر.

من هیچ جا ندیدم شهید از خودش تعریف کند که من ناجی فلان عملیات بودم و... گمنام گمنام. امروز قبر شهید میرحسینی مثل یک قبر عادی در یک جای دور افتاده است. هیچ کس نمی‌داند که یک شخصیت به این بزرگی در زابل می ریست که این وصف روزش بود و آن شبش. در عملیات کربلای 4 بچه‌ها خیلی نگران ایشان بودند. هیچ عملیاتی شهید میرحسینی بدون زخم از صحنه خارج نشد. از تمام عملیات‌ها زخمی بر بدن داشت. به بچه‌ها گفته بود توی عملیات کربلای 4 نترسید که من شهید نمی‌شوم.

قبل از عملیات کربلای پنج شبی داخل سنگر نشسته بودیم و با هم صحبت می‌کردیم. گفت: تیر به اینجای من خواهد خورد؛ و انگشتش را روی پیشانی‌اش گذاشت و همین طور هم شد؛ و بی سیم‌های لشکر ثارالله تا پایان جنگ دیگر صدای دلنشین و ارزشمند و پرمعرفت میرحسینی را نشنیدند. آن صدایی که برای همه بچه‌ها چه کرمانی، چه رفسنجانی، چه زرندی، چه سیرجانی، چه هرمزگانی و چه بلوچستانی امیدبخش بود. دلنواز بود و دوست داشتنی. آن صدا خاموش شد. البته نمی‌توانستم باور کنم. در مقطع اول هم بچه‌ها به من نگفتند و این خبر را خیلی با احتیاط به من دادند. هیچوقت خبر شهادت ایشان را از یاد نمی‌برم. من در دو سه عملیات واقعا از خدا می‌خواستم که پایان عمر من همین مقطع باشد. یکی همین عملیات کربلای 5 بود. خصوصا وقتی خبر شهادت شهید میرحسینی را شنیدم. احساس کردم که واقعا لشکر ثارالله منهدم و منحل شد و از همه مهم‌تر فکر می‌کردم شهادت ایشان تاثیر بسیار عمیقی بر عدم موفقیت ما در عملیات کربلای 5 بگذارد. هیچ خبری مانند این خبر در لشکر ثارالله نمی‌توانست غم ایجاد کند. تا آن مقطع هیچ حادثه ای به اندازه خبر شهادت حاج قاسم برای بچه های لشکر ثارالله سخت نبود. حتی آن کسی که در عملیات حضور داشت و برادرش را یا پسرش را از دست داده بود عزادار شهید میرحسینی بود. قبل از عملیات کربلای پنج شبی داخل سنگر نشسته بودیم و با هم صحبت می‌کردیم. گفت : تیر به اینجای من خواهد خورد و انگشتش را روی پیشانی‌اش گذاشت و همین طور هم شد.

شهید غلامحسن میرحسینی

 
خاطره‌ای از شهید مرتضی بشارتی در باره لحظه شهادت میر قاسم:

آفتاب عملیات کربلای پنج از خاکریز ایمان بچه های بسیجی طلوع کرده بود. در خط اول جلوتر از همه داخل کانال مستقر شده بودیم. از خاکریز به مواضع دشمن نگاه می‌کردم و نحوه موضع گیری و آرایش تانک‌های عراقی را به حاج قاسم می‌گفتم و ایشان دستورات لازم را برای توجیح فرماندهان تیپ‌ها و محورها می‌داد. آن بار نیز برای دیدن موقعیت دشمن از جا برخواستم اما حاج قاسم به آرامی فرمود تو بنشین. گفتم چرا؟ فرمود تا تو نگاه کنی و سپس به من گزارش دهی و من بخواهم بقیه را توجیه کنم وقت می‌گذرد. آنگاه قامت سر افرازش را مثل دیده به ان گلهای لاله برافراشت تا عراقی‌ها را بنگرد اما به محض طلوع تابناک پیشانی‌اش برروی خاکریز تیر مستقیم دشمن سجده گاه او را شکافت و در میان دوابرویش محراب خونین کربلارا بنا نهاد. به همین سادگی، به سادگی پر پر شدن یک گل سرخ. به سادگی شکفته شدن یک چمن لاله.

به سادگی پرزدن یک پرنده دور پرواز، و به سادگی پراکنده شدن عطر آفتاب، لبهای تکبیر گویش را چون دو یا قوت تراش خورده از خون، به زمزمه یا حسین، اشهد و ان لا اله الله، اشهد ان محمدان رسول الله و اشهدو ان علیا ولی الله از هم گشود و پر زد و رفت. رفت تا محراب همه کربلاهای ایران نام او را در قنوت بامدادی آلا له ها به یاد بسپارند. رفت تا آفتاب حقیقت از دل‌ها رخت نبندد. رفت تا آزادگی نمیرد و میهن اسلامی پایدار بماند. قائم مقام لشگر همیشه پیروز ثارالله در شادی وصلش چنان با شوق عند ربهم یرزقون آسمانی شد و رفت که تمام آیینه‌ها را داغدار کرد.


 Image result for ‫گل لاله‬‎