زلال بصیرت
افراد زیادی هستند که مسلمان و مؤمن خوانده میشوند؛ اما کسانی که ایمان واقعی دارند، کم هستند؛ خداوند به چنین افرادی وعدههایی داده است که در همین دنیا محقق میشود. خداوند وعده داده که حکومت و قدرت در زمین را به دست آنها میدهد تا بتوانند احکام خدا را روی زمین، جاری کرده و به وظایفشان عمل کنند و خداوند آنها را بعد از ترس و آزار و اذیتی که شدند، در امنیت قرار میدهد و چنان وسائلی برایشان فراهم میشود که بتوانند دینشان را به صورت خالص حفظ کنند.
این وعدهها با هدف خلقت آفرینش نیز سازگار است،هدف از خلقت انسان، فراهم شدن زمینه برای رسیدن انسانها به کمال و مظهر صفات خدا شدن؛ و خلافت الهی بر روی زمین نیز به معنای جاری کردن اراده خداوند روی زمین است؛ یعنی شرایطی روی زمین به وجود بیاید که انسان در آن شرایط بتواند با اختیار خود در مسیر کمال قرار گیرد.
مصداق کامل این وعده مربوط به زمان ظهور حضرت مهدی(عج) است، اما این وعده طبق سنت الهی است و هر کجا مؤمنین واقعی و ثابت قدم با اختلاف مراتبی که دارند برای خدا کار کنند، خداوند به تناسب مراتب آنها به وعدهاش عمل خواهد کرد.
شرایط ایمان و اسلام واقعی
در صورتی که ایمان واقعی باشد، خداوند نیز وعدهاش را محقق میکند. برخی خود را مؤمن دانسته و ریشی میگذارند و تسبیحی هم در دست میگیرند تا بین مردم مسلمان، بهتر به منافع خود برسند؛ ولی مراد از ایمان، این نیست؛ ایمان نورانیتی است که باید در دل ایجاد شود؛ به خاطر همین امر است که خداوند به مؤمنان میگوید ایمان بیاورند؛ یعنی ایمانشان را واقعی و قوی کنند.
مراد از دین، چیزی نیست که صرفا با گفتن شهادتین حاصل میشود؛ چرا که منافقان نیز شهادتین گفته و نماز هم میخوانند؛ این اسلام ظاهری است که بر اساس آن احکامی جاری میشود و مثلا فرد پاک تلقی شده، شهادتش پذیرفته میشود و سایر احکام فقهی مسلمان برای او جاری میشود؛ اما اسلام واقعی از اعتقاد به ضروریات دین شروع میشود تا جایی که به مقام حضرت ابراهیم(ع) برسد.
اگر کسی اسلام واقعی را باور داشته باشد و همت کرده و در راه خدا قدم بردارد، مشمول وعده الهی و مصداق آیه قرآن خواهد بود،یکی از مصادیق این سنت الهی را در این قرن، در کشور پاک ایران، شاهد بودهایم.
وضعیت اجتماعی و دینی دوران پهلوی
روزگاری بود که درایران به عنوان تنها کشور شیعه دنیا آثار اسلام و تشیع به ندرت دیده میشد؛ در بسیاری از خیابانهای پایتخت این کشور شیعه، مشروب فروشیهای متعدد وجود داشت، در حالی که کتابفروشی نادر بود؛ در دانشگاههای ما کسانی که مسلمان بودند، خجالت میکشیدند نماز بخوانند چرا که مورد تمسخر واقع شده وبرچسب امّل میخوردند؛ پوشش زنان کفار در برخی کشورهای اروپایی بهتر از پوشش برخی زنان در خیابانهای ایران بود.
امیدی وجود نداشت به اینکه روزی کشور، رنگ و بوی اسلامی بگیرد. مدارس حوزههای علمیه تبدیل به انبار کالای بازاریها شده بود و یک طلبه نبود که در آنها درس بخواند؛ روحانی بزرگی در شهر ما، به اندازه خرید یک پیراهن پول نداشت؛ لباس روحانیت ممنوع بود و البته بعد از زحمات زیاد و اعتصابها و تحصنها، اجازه داده شد که در هر شهری یکی دو نفر لباس روحانیت بپوشند! در همین حال عشرتکدهها، مشروب فروشیها و قمارخانهها شب تا صبح باز بودند!
از سوی دیگر، شاه مملکت توسط انگلیس و آمریکا تعیین میشد و خودشان پدر را عزل کرده و پسر را بر سر کار آوردند؛ نمایندگان مجلس را سفرای آمریکا و انگلیس مشخص میکردند؛ لیست را از قبل آماده میکردند تا فرمانداری، همانها را از صندوق درآورد!
در همین حال، خدا یکی از افراد گمنام در محرومترین طبقات جامعه - که روحانیون بودند- را برانگیخت و بگونهای ورق را برگرداند که نمیتوان خدا را به خاطر نعمتی که به واسطه این فرد به ما داد، به صورت کامل شکر کرد و حتی دشوار است برکاتی که از سوی او نصیب ما شد را شمارش کرد.
این روحانی که ابتدا حتی بین اساتید حوزه هم چندان معروف نبود به جایی رسید که سیاستمداران دنیا، در هنگام سخنرانی وی، برنامه هایشان را تعطیل میکردند تا بلافاصله صحبتهای او را بشنوند. خدای متعال کاری کرد که امام (ره) در مقابل مستکبران چنان ابهتی بیابد که هر کجا اسم ایشان برده میشد، حواسشان را جمع کنند و امید مستضعفین و محرومین در سراسر عالم به همین روحانی پیرمرد بود و این تنها عزت ظاهری است و غیر از چیزی است که در آخرت به او عطا خواهد شد.
در سنگاپور تاجری به خاطر علاقه به انقلاب، بنده را به منزلش دعوت کرد و گفت: بنده وهابی و دشمن شیعه بودم؛ اما از وقتی که برخی سخنان امام(ره) را شنیدم، فهمیدم سخن اسلام همین است که ایشان میگوید؛ لذا شیعه شدم و اکنون بر علیه وهابیت کار میکنم. یعنی در حالی که نه مبلغ و نه کتابی به آنجا رفته بود، نام و سخنان امام(ره) او را تحت تأثیر قرار داده بود. همچنین آیتالله تسخیری نقل میکرد وقتی از تعدادی مسلمانان در الجزایر پرسیدم مذهب شما چیست؟ گفتند مذهب ما مذهب خمینی(ره) است؛ زیرا از زمانی که فرمایشات ایشان را شنیدیم فهمیدیم که اسلام واقعی همان است. آری؛ این برکات مصداق وعده الهی هست.
در هر جامعه اگر افرادی مستضعف واقع شدند، اما درونشان افراد با ایمان و ثابت قدم وجود داشت، خداوند از میان همانها کسی را بر میانگیزاند که طاغوت را سرجایش نشانده و دین حق را پیروز میکند.
اگر پیروزی انقلاب اسلامی را ندیده بودیم، شاید امکان تحقق چنین چیزی را باور نمیکردیم؛ آیا مگر این مستضعفین پولی داشتند یا قدرتی داشتند؟ مگر یک مشت مردم پابرهنه چه قدرتی داشتند که آمریکا را از کشور بیرون کنند؟
شرط تداوم عنایات خداوند بر انقلاب
خدا وعدهاش را عمل کرد؛ اما ضمانت نداده است که اگر عدهای مسلمان شدند و به قدرت رسیدند، تا پایان هم همان طور بماند؛ خداوند بر ما منت گذشت و امام(ره) را برانگیخت، اما هیچ ضمانتی برای بقای انقلاب به ما نداده است؛ بلکه نوبت ماست که به وظیفه مان عمل کنیم.
مردم ما در نهم دی 88 امتحان بسیار خوبی دادند، اما امتحانات الهی تمام نشده است؛ ما دائما در حال امتحان هستیم؛ این عزت خدادادی را از دست ندهیم؛ زیر یوغ بردگی دشمنان خدا نرویم؛ دست گدایی به سوی دشمنان دین دراز نکنیم و باور داشته باشیم که خداوند همان خداست و سنتها هنوز پابرجا هستند.
خدای جبهه با خدای بازار و خدای دانشگاه یکی است؛ همان خدایی که مردم مستضعف و پابرهنه را پیروز کرد و جوانان ما را با دست خالی بر بزرگترین قدرتهای نظامی دنیا برتری بخشید، همین خدا میتواند ما را در بازار بر اقتصاد دشمن پیروز کند و در دانشگاه نیز میتوانیم بر علوم آنها فائق شویم؛ به شرطی که ما همان روحیه رزمندگان را داشته باشیم؛ همانها که تنها توکلشان بر خدا بود.
اگر بازاریان ما توکلشان بر خدا باشد و نه بر بهره سی درصد و جنس قاچاق؛ بدانند که خدا، همان خداست و قدرتش کم نشده است و نفرموده که من فقط خدای جبهه هستم و به بازار کاری ندارم؛ همو وعده داده است که اگر واقعا ایمان داشته باشید و مقاومت کنید، به شما قدرت خواهد داد؛ چه در اقتصاد و چه در علم؛ ولی اگر مردم و مسئولین به اسم هدیه به سوی رشوه رفتند و به اسم بیع و لفظ عقود شرعیه رباخوار شدند، خدا نیز ما را رها میکند.
هر جا با خدا صاف و صادق بودیم و در حد توان نیز عمل کردیم، خداوند به وعدهاش عمل کرده است، آیا ما چنین هستیم و یا منافع خود و آشنایان و حزب خود را مقدم میداریم؟ آیا حتی در انجام وظایف اجتماعی، تلاشی کردهایم که اصلح را تشخیص بدهیم یا خیر؟ آری؛ اگر در پشت کوه قاف، برخی خانمها گفته باشند که ما به فلانی رأی میدهیم که چادر را از سر ما بردارد، خداوند هم متناسب با همان با ما برخورد میکند.
خدا، همان خدایی است که فرعونیان را در دریا غرق کرد و همان خدایی است که پهلوی را با ذلت از کشور بیرون کرد؛ اما اگر مغرور بشویم و یا بخواهیم کلاه سرخدا بگذاریم، بدانیم سر خدا کلاه نمیرود و و درواقع سر خود کلاه گذاشتهایم.
بیانات آیتالله مصباح یزدی (دام ظله) در جمع ناظرین شورای نگهبان؛ 10 /10 / 1395.