به وب سایت مجمع هم اندیشی توسعه استان زنجان خوش آمدید
 
منوی اصلی
آب و هوا
وضعیت آب و هوای زنجان
آمار بازدیدها
بازدید امروز: 2,969
بازدید دیروز: 5,979
بازدید هفته: 16,616
بازدید ماه: 37,586
بازدید کل: 23,699,407
افراد آنلاین: 16
اوقات شرعی

اوقات شرعی به وقت زنجان

اذان صبح:
طلوع خورشید:
اذان ظهر:
غروب خورشید:
اذان مغرب:
تقویم و تاریخ
دوشنبه ، ۱۰ اردیبهشت ۱٤۰۳
Monday , 29 April 2024
الاثنين ، ۲۰ شوّال ۱٤٤۵
اردیبهشت 1403
جپچسدیش
7654321
141312111098
21201918171615
28272625242322
313029
آخرین اخبار
11 - فرانکلین، انجمن ایران و آمریکا و دیگران - روایت جلال آل احمد از مؤسسه فرانکلین ۱۳ / ۰۱ / ۱۳۹۶
فرانکلین، انجمن ایران و آمریکا و دیگران
روایت جلال آل احمد از مؤسسه فرانکلین
 

Image result for ‫جلال آل احمد‬‎


چاپ و نشر کتاب‌های درسی
تهیه و توزیع کتاب‌های درسی مدارس، یکی از بزرگ‌ترین پروژه‌های چاپ و نشر کتاب توسط موسسات آمریکایی در کشورهای تحت سلطه بود. پروژه یاد شده شامل چاپ و نشر مستمر ترجمه کتاب‌های غربی، کتب درسی، مجلات و نشریات کودکان و نوجوانان، دایره المعارف‌ها و ... و تاسیس و تغذیه موسسات انتشاراتی دیگر مانند امیرکبیر، شرکت انتشارات جیبی و انتشارات خوارزمی بود. برهمین اساس در سال 1959، 171 عنوان کتاب در 684 هزار نسخه منتشر شد که این میزان چاپ و نشر کتاب در سال 1953 به 362 عنوان کتاب در 1525000 نسخه و در سال 1974 به 700 عنوان رسید.
مرحوم «جلال آل احمد» که خود مستقیما در آن روزها با «همایون صنعتی زاده» همراه بوده، در مورد برپایی شعبه موسسه فرانکلین در کتاب «یک چاه و دو چاله» نوشت:
...درست پس از این ماجرای اخیر (28 مرداد 1332) بود که سر و کله «همایون» از نو پیدا شد. با انگی از بوی دلار برپیشانی. مباشر بنگاه فرانکلین... بوی دلار را هم من تشخیص دادم. او خود حتی این را نمی‌دانست که همایون از مرغدانی «تقی زاده» درآمده است تا بعدها حالیش کردم... به هر صورت در همین مدت او با «داریوش» آشنا شد و «دوستدار» و «گلستان» و «مرزبان» و «مهاجر» و «آرام» و «امیرکبیر» و الخ... که دو سه تاشان بعدها از چنگ او گریختند....او (همایون صنعتی) پس از مترجم‌ها، سراغ ناشرها رفت و دست یک یکشان را در حنایی فرو کرد که با بوی دلار و بلیط بخت آزمایی آب گرفته بودند...
«آل احمد» در کتاب دیگرش به نام «سه مقاله»، رویکرد موسسه فرانکلین برای به انحصار درآوردن بازار نشر کتاب و به خدمت گرفتن سایر ناشران را به تفصیل توضیح می‌دهد:
«... بدبختی بزرگتر در اینجا است که این بنگاه محترم کم کم از یک دستگاه سانسور هم برای آزادی کلی مملکت خطرناکتر شده است. لابد می‌پرسید چرا؟ حالا برایتان می‌گویم. این بنگاه محترم به صورتی که دیدید همه ناشران را چشم بدست خود نگهداشته به صورتی که در هر سال اگر صد کتاب در این مملکت منتشر شود (غیر از انتشارات دانشگاه که صورت دیگری دارد ) 50 تای آن با کمک فرانکلین است. «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» در آن بالا بالاها با این حضرت فرانکلین همکاری دارند.(مشاور عالی هر دوی این بنگاه‌ها حضرت سناتور تقی زاده است) مجله «سخن» با کمک مالی همین بنگاه در می‌آید، «کتاب‌های ماه» را خود فرانکلین شخصا اداره می‌کند، «راهنمای کتاب» در همین حول و حوش‌ها می‌پلکد و دیگر مجلات سنگین هرکدام سرشان به تنشان بیرزد، به اعتبار اعلان‌های این بنگاه محترم از چاپ درمی آیند و خلاصه وضع جوری شده است که هر که با کتاب و با هر خواندنی مرتب غیرروزنامه‌ای سر و کار دارد ناچار با این بنگاه محترم سر و کار دارد... به همه کتاب خوان‌ها و کتاب نویس‌ها و کتابفروش‌ها هم اعلام خطر می‌کنم که از این پس سر و کارتان با یک تراست مطبوعاتی است. دیگر زمانه فعالیت در قلمروهای کوچک و شخصی و خصوصی گذشته است. از این پس اگر می‌خواهید چیزی بنویسید، اگر می‌خواهید کتاب شعری چاپ کنید، اگر خیال تاسیس یک بنگاه نشر کتاب دارید، اگر کتاب نویس مدرسه‌ای هستید، اگر کتابفروش دوره گردید، اگر می‌خواهید مجله سنگین و وزینی راه بیندازید و برای همه این کارها اگر نمی‌خواهید متضرر شوید و در بمانید، قبلا با بنگاه فرانکلین مذاکره کنید. جالب‌تر از اینها، ادایی است که مباشر ایرانی این بنگاه در سرپرستی از کارهای هنری در می‌آورد. جوائزی را که مجله «سخن» به بهترین نویسنده و مترجم می‌دهد، این بنگاه می‌دهد، فلان نویسنده کتابی در شعر چاپ کرده است، او چکی همه را می‌خرد و انبار می‌کند، دیگری نویسنده‌ای است و به سفارش بنگاه کارش را فلان ناشر چاپ و منتشر می‌کند و از فلان نقاش که بسیار جوان نیکی هم هست اخیرا مجموعه کارهایش را همین بنگاه به قیمت مسافرت رفت و برگشت به ژاپن خریده است و از این قبیل کارهایی که در عهد بوق امرا می‌کردند و بزرگان و حالا صاحبان و دلالان و حتی پادوهای شرکت‌ها می‌کنند. به این طریق قبل از اینکه دوره صنعت‌های خرده پا را دیده باشیم، دچار عواقب تراست‌های بزرگ شده ایم و آن هم در امر مطبوعات و در امر کتاب و این بزرگترین خطر است برای آزادی، نزدیکترین راه است برای یکدست کردن افکار و عقاید مردم...»  
این انحصار طلبی و مونو پلیسم «همایون صنعتی زاده» باعث می‌شود که صدای دیگر اهالی صنف کتاب و کتابفروشان درآید و  «محمد علی ترقی» (رئیس اتحادیه صنف کتابفروش) درباره اعمال خلاف قانون و سلطه‌طلبانه «همایون صنعتی‌زاده» برای انحصاری کردن بازار کتاب ایران و از دور خارج کردن سایرین  نامه‌ای افشاگرانه در روزنامه اطلاعات به چاپ برساند.
ولی خود «صنعتی زاده» در مصاحبه‌ای با «سیروس علی نژاد» در این باره می‌گوید: «... اگر من در فرانکلین سالی دویست سیصد تا کتاب چاپ کردم تنهایی که نمی‌توانستم این کار را بکنم. (موسسات) ابن سینا، جعفری، اقبال و ... همه اینها را به کار کشیده بودم، با سرمایه شان کار می‌کردم. خودم استفاده می‌کردم...»
اما برخی اسناد و شواهد معتبر موجود از دریافت‌های مالی هنگفت توسط موسسه فرانکلین و شخص «همایون صنعتی زاده»، ضعف این ادعای «صنعتی زاده» و درستی تعبیر بوی دلار مرحوم «آل احمد» را ثابت می‌کند:
صورتحساب 6 ماهه اول سال 1345 همایون صنعتی‌زاده در بانک ایرانیان :

چک بانک ایران و انگلیس، 110 میلیون تومان
وجه نقد، 250 میلیون تومان136
سند دیگری نیز حکایت از ارسال چک‌هایی با مبالغ هنگفت از بانک‌ها و موسسات خارجی دارد:
- چک بانک وست‌ مینستر 5 اوت 1958 برای پرویز مرزبان 16/11/36
- حواله بانک ملی برای «همایون صنعتی» از بانک تراست نیویورک 26/5/1337، 1000 دلار برابر با 75000 ریال
-حواله بانک ملی برای «همایون صنعتی» از «چمیکال کورن اکسچنج» نیویورک 21/5/37
Chemical Corn Exchange New York، 12000 دلار برابر 900000 ریال»137
«جلال آل احمد» در همان کتاب «یک چاه و دو چاله» مطلبش درباره فرانکلین و همایون صنعتی زاده را این گونه ادامه می‌دهد:
... و بعد رفت سراغ مجله ها. «سخن» را همین جوری خرید و «راهنمای کتاب» را و بعد همه شان را دست به دهان خودش نگاهداشت تا بوق انحصار کتاب‌های درسی را «دکتر مهران» (از دیگر اعضای فراماسونری) زد. وزیر فرهنگ وقت، به کمک «فاطمی» نامی که معاون فرهنگ بود اما نانخور رسمی «همایون» و ما در آن ایام(سالهای 1338و1339) مشاور بودیم در تعلیمات متوسطه و می‌دیدیم که چگونه فرهنگ مملکت دارد بدل می‌شود به شعبه‌ای از شعبات بنگاه فرانکلین... آن  وقت بود که صاحب این قلم به وحشت افتاد و من هم که مبادا در بنای این ظلم آباد، تو هم سهمی داشته باشد! و چه باید کرد؟...راه افتادیم که هر گناهی را کفاره‌ای و گزارش‌ها به فرهنگ. به رییس، به وزیر و همه بی‌فایده و مبادا که دیر شده باشد؟ که طرح‌ها و مقاله‌ها تا بلبشوی کتاب‌های درسی درآمد. در مجله علم و زندگی سال 1339 و جنجالکی کرد. به خصوص که پرده برداشته بود از یک قضیه بسیار ساده که کتاب مجانی تحصیلی به ملت دادن چگونه ممکن است سهام کمپانی افست را چنین بالا ببرد؟ که توقیف مجله و احضاریه مقامات امنیتی و نقل نصف مقاله در خواندنی‌ها و ترجمه شدنش به انگلیسی و بریده شدن مختصری از کمک بنیاد فورد از فرانکلین و دیگر قضایا. آن وقت همان معاون فرهنگ احضار کرد و بفهمی نفهمی اخطار. من شاهدم که صاحب این قلم گفت: اگر سرکار نانخور آن دستگاهید، من نوکر این اجتماعم و قلم می‌زنم و تا بتوانم می‌گویم و می‌نویسم و بالای سیاهی آق معلمی که رنگی نیست و ... الخ...
تهیه و چاپ و نشر کتاب‌های درسی مدارس توسط یک موسسه آمریکایی که در صدد ترویج و تلقین فرهنگ و سبک زندگی غرب و به خصوص آمریکایی هاست به وسیله کتب درسی و برروی اذهان کودکان و نوجوانان، از آن رسوایی‌های تاریخی رژیم دست نشانده شاه پس از کودتای 28 مرداد 1332 بود که هنوز ننگ آن بر پیشانی عوامل و سران آن رژیم توی ذوق می‌زند. ننگی که به قول مرحوم «جلال آل احمد» فرهنگ مملکت را به شعبه‌ای از شعب بنگاه آمریکایی فرانکلین بدل ساخت!