وقتی که من به عنوان عیادت به دیدن شیخالفقهاء والمجتهدین آیتالله العظمی اراکی(ره) رفتم، به من فرمودند: به آقا بگویید یادتان هست هنگامی که در اراک بودیم، بزرگترین کاری که میکردیم این بود که در روز عاشورا یک دسته سینهزنی بیرون بیاوریم تا روحانیت بیاید و جلو بیفتد؟ حالا ببینید الحمدلله چقدر قدرت داریم؟!
به آقا بگویید دیدید که کار به کجا رسید و حکومت اسلامی برقرار شد و کار ما به کجا رسید؟ بگویید که این همه آوازها از شما بود. بعد اضافه کردند: میخواهم فردا به خدمت امام بیایم. من ماجرا را خدمت امام عرض کردم. وقتی که خبر آوردند آقای اراکی تشریف آوردهاند، حضرت امام لباس معمول خانه را از تن بیرون کردند.
در اینجا بهتر است بگویم که حضرت امام همیشه در خانه یک پیراهن و یک جلیقه میپوشیدند و عرقچینی بر سر میگذاشتند. با شنیدن خبر تشریففرمایی آیتالله اراکی، لباس به تن کردند و عمامه بر سر گذاشتند و عبا بر دوش انداختند و به استقبال آقای اراکی آمدند.
با دیدن حضرت امام، آقای اراکی فرمودند: «السلام علیک یابن رسولالله، السلام علیک یابن رسولالله، السلام علیک یابن رسولالله». امام زیر بغلشان را گرفتند و ایشان را در کنار خود نشاندند. آقای اراکی رو کردند به امام و گفتند: انا عبد من عبیدک، انا عبد من عبیدک(1). شما مجدد مذهبی.» امام فرمودند: شما بقیهًْالسلف هستید. شما یادگار گذشتگان ما هستید(2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. من بندهای از بندگان شما هستم.
2. حجتالاسلام توسلی: پا به پای آفتاب، ج 1، ص 291